نسبت ظرف با مظروف در سینمای ایران

سینمای ایران نیاز به تحول دارد، اما این تحول نیاز به بایسته‌هایی دارد که در صورت درک دقیق مختصات فعلی سینمای ایران می‌تواند از درون سیاست‌های سازمان سینمایی بروز و ظهور یابد. بخشی از سینمای فعلی ایران به طور عادی متأثر از فعل و انفعال مدیریت‌های مختلف رقم خورده و بخشی نیز متأثر از شرایط و فضای کلی جامعه شکل گرفته است. اگر بخواهیم نقش مدیریت فرهنگی در سینمای نه چندان قابل دفاع فعلی ایران را بسنجیم، بی‌تردید نمره خوبی به آن تعلق نمی‌گیرد؛ مدیرانی که هر کدام با اعمالشان نه تنها باعث تقویت داشته‌های سینمای ایران نشدند بلکه رخداد‌های مثبت و قابل دفاع سینما را با تعلل و بدفهمی دچار انحراف کردند.
سال‌هاست دیگر از آن سینمای ناب کودکانه دهه ۶۰ و نیمه دهه ۷۰ خبری نیست و به طور کامل آن سینما در ایران محو شده است؛ سینمایی که در آن صفا و صمیمیت و معنویت موج می‌زد و همه دنیا را متوجه خود کرده بود.
سخن گفتن از سینمای استراتژیک بدون فهم این مسئله که سینمای کودک و نوجوان ایران با همان بضاعت محدود به دلیل سیال بودن روح معنویت ارائه‌دهنده نگاهی انسانی و نماینده‌ای موجه برای کشوری داعیه‌دار بازگشت به معنویت بود، خود می‌تواند موجب نقص اقدام و عمل در حیطه مدیریت سینما شود. حالا با وجود همه شعار‌ها دیگر نه از آن فضای انسانی و باصفا و شاعرانه آثار کودک خبری است و نه سینمای موسوم به دفاع مقدس با آن همه ظرفیت‌های انسانی و جذابیت‌های بالقوه سینمایی رونق گذشته را دارد. در این شرایط محمد خزاعی به عنوان رئیس جدید سازمان سینمایی به درستی از ایجاد تحول در سینما به سود خانواده، اخلاق و معنویت سخن گفته است، اما این خواست به طور طبیعی پیش‌شرط‌هایی لازم دارد که اگر به طور دقیق رعایت نشوند، خواست و اراده او تنها در حد یک شعار خوب باقی می‌ماند. محمد خزاعی به درستی متوجه درد شده، اما درمان این درد نیاز به درک دقیق صحنه و شناخت کافی از ظرفیت‌ها در سینما دارد.
بدیهی است که برای تحول در سینما ساده‌اندیشانه‌ترین برنامه این می‌تواند باشد که بودجه‌ای برای تولید آثار اختصاص یابد و میان فیلمسازان مشتاق تقسیم شود، اما حقیقت ماجرا این است که این خانه از پای‌بست ویران است و مشکل اصلی‌اش پول و بودجه نیست. مشکل اصلی توسعه در ایران را باید در مدیریت نیروی انسانی جست‌وجو کرد. تحول از دل افکار و آرای نیروی انسانی فهیم و متخصص بیرون می‌آید.


سینمای ایران در وهله اول از جدی نگرفتن فیلمنامه و متن و ضعف ادبیات رنج می‌برد. رئیس سازمان سینمایی اگر همین یک مورد را علاج کند، سینما را فرسنگ‌ها جلو برده است. فیلمسازان ما وقتی در ارتباط برقرار کردن با مخاطب عاجز باشند، مضامین متعهدانه‌شان به فعلیت نمی‌رسد. عجیب است که بعضاً پدیده‌های فیلمنامه‌نویسی در ادوار مختلف مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند و کسی سراغ آن‌ها نرفته است. افرادی که اگرچه گمنام بوده‌اند، اما توانمندی خود را بروز داده‌اند و ثابت کرده‌اند که هم بر تکنیک و فن و هم بر زبان فارسی و ادبیات تسلط دارند.
فیلمنامه‌نویسی در ایران از دو جهت دچار نارسایی است؛ یکی ضعف در دراماتیزه کردن مضامین که از بیگانگی با ادبیات داستانی ایران و جهان نشئت می‌گیرد و دیگری ضعف بر زبان فارسی که خود را در دیالوگ‌نویسی نشان می‌دهد.
سینمایی که قرار باشد خانواده را مخاطب اصلی قرار دهد، باید نسبت خود را با ادبیات داستانی (تکنیک) در بعد جهانی و زبان فارسی (فرهنگ) در بعد ایران مشخص کند. سازمان سینمایی اگر ظرف سینما را بسازد، مظروف به طور عادی خودش را با آن تطبیق خواهد داد. در واقع غنای فرهنگ ایرانی مظروفی آماده برای سینمای ایران است که سازمان سینمایی باید تمرکزش را روی شکل دادن ظرف آن قرار بدهد. این ظرف اگر ساخته نشود همه حرف‌های خوب اخلاق و خانواده و معنویت در سینما تنها در حد شعار باقی می‌ماند.