اهرم فشار؛ فرصت‌ساز و...

«اهرم فشار» در مناسبات بين كشورها معمولاً نوعي قدرت به شمار مي‌رود. بنابراين، اهرم فشار بسته به زور و استحكام نهفته در آن، فرصتي براي تسليم طرف مقابل يا امتيازگيري از آن در كشمكش‌هاي بين‌المللي است. با اين همه، اهرم فشار، در دايره و ظرفي با ابعاد مشخص، كاركردي فرصت‌ساز دارد و چه بسا در دايره و ظرفي وسيع‌تر، خود به عاملي فرصت‌سوز و حتي تهديد برانگيز تبديل شود. در محافل داخلي ايران، مصوبه مجلس تحت عنوان «قانون اقدام راهبردي براي لغو تحريم‌ها و صيانت از منافع ملت ايران» معمولاً در چارچوب تلاش براي دستيابي به اهرم فشاري موثر براي مذاكره با طرف‌هاي برجام تحليل مي‌شود تا در جهت لغو تحريم‌هاي امريكا دستمايه چانه‌زني قرار گيرد. از اين‌رو برخي ناظران آن را به عنوان حركتي فرصت‌ساز براي جمهوري اسلامي قلمداد مي‌كنند. از منظري كلان‌تر اما اين مصوبه استعداد فرصت‌سوزي و تهديد‌آفريني را نيز در بطن خود پرورش مي‌دهد و چنانچه به اين وجه ماجرا كم‌توجهي شود، استعداد تهديدبرانگيزي آن مي‌تواند از قوه به فعل درآيد. واقعيت اين است كه قدرت يا ابزارهاي فشار، معمولاً محدوديت‌هاي خاص خود را نيز به همراه دارند. قدرت بلامنازع در يك حوزه جهاني، طبعاً با محدوديت‌هاي كمتري روبروست، اما قدرت متعارف و معمول به خصوص در حوزه‌هاي محلي يا منطقه‌اي اگر از حدي فراتر رود و توازن قواي مرسوم و پذيرفته شده را با بازيگران ديگر به هم بزند، به جاي فرصت به تهديد تبديل مي‌شود، زيرا زمينه ائتلاف ساير بازيگران براي حفظ توازن قوا و مقابله با نيروي بر هم زننده آن را فراهم مي‌سازد. 
ارائه شاهد و مثالي در اين باره، به نظرم به روشن‌تر شدن بحث كمك كند. پس از جنگ هشت‌ساله، عراقِ تحت رهبري صدام حسين با زرادخانه‌اي عظيم از موشك‌هاي دوربرد و تسليحات شيميايي، ظهوري بي‌سابقه در خاورميانه پيدا كرد. صدام حسين كه تصور مي‌كرد با تكيه بر اين زرادخانه و ارتشي جنگ‌آزموده و با نظمي آهنين، در مقابل تهديد دشمنانش شكست‌ناپذير شده است، زمزمه‌هاي ضرورت خروج ارتش اسراييل از كرانه باختري و بيت‌المقدس شرقي را آغاز كرد. اسراييلي‌ها كه پيش از آن روند مسلح شدن دولت بعثي عراق براي مقابله با ايران را به دقت زيرنظر داشتند، بلافاصله پس از پايان جنگ 8 ساله، قدرت موشكي و شيميايي آن كشور را به عنوان عامل بر هم زننده توازن قوا در خاورميانه و ايجاد بي‌ثباتي در اين منطقه تعريف كردند و به انحاي مختلف در جهت جلب‌توجه قدرت‌هاي جهاني و كشورهاي منطقه به اين موضوع به تكاپو افتادند. 
هنگامي كه صدام‌حسين بر اثر محاسبات نادرست يا تأثيرپذيري از اطلاعات گمراه‌كننده يا اغواها و دسيسه‌هاي پنهان، خاك كويت را به اشغال خود در آورد، نه فقط زمينه براي نابودي امكانات نظامي عراق فراهم شد بلكه با ويران‌سازي عموم زيرساخت‌هاي اقتصادي آن، يك كشور به نسبت پيشرفته در خاورميانه عملا به عصر حجر بازگشت.
اسراييلي‌ها به خصوص پس از حضور ايران در سوريه، همين نگاه را به جمهوري اسلامي به عنوان قدرت برهم‌زننده توازن در خاورميانه پيدا كرده‌اند. آنان مي‌كوشند تا برنامه هسته‌اي ايران را به صورت تلاشي در جهت دستيابي به تسليحات هسته‌اي و در نتيجه به خطر انداختن ثبات كشورهاي منطقه معرفي كنند و موجبات شكل‌گيري يك ائتلاف گسترده در سطح منطقه و جهان را عليه آن فراهم آورند. از اين رو، هر گامي كه جمهوري اسلامي براي اجراي مصوبه مجلس در جهتِ كاهش نظارت آژانس يا تغليظ بالاتر اورانيوم يا به كارگيري سانتريفيوژهاي پيشرفته برمي‌دارد، از نگاه اسراييل و قدرت‌هاي حامي موجوديت و امنيت آن، حركتي به سمت نقطه گريز هسته‌اي است و به همين دليل، به جاي آنكه اينگونه اقدامات اهرم فشار مورد نظر ايران را در مذاكرات تقويت كند، عملا سبب تضعيف روزافزون آن مي‌شود.
بر اين اساس، اگر مصوبه مجلس به واقع براي ايجاد اهرم فشار در مذاكرات در نظر گرفته شده است، لاجرم بايد «حد يقف» آن نيز تعريف شود؛ زيرا تا اين مرحله، پيشرفت‌هاي صنعت هسته‌اي ايران با تاب‌آوري قدرت‌هاي جهاني روبرو شده است و آنان همچنان دستيابي به توافق در اين زمينه را از راه برگشت‌پذيري طرفيني ممكن مي‌دانند؛ اما ورود به مرحله‌اي ديگر، بعيد است ادامه روال كنوني را در پي داشته باشد. بر اين اساس، در مرحله كنوني، اظهارنگراني برخي مقام‌هاي نظامي كشور نسبت به حمله احتمالي اسراييل به تأسيسات اتمي ايران تا اندازه‌اي اغراق‌آميز به نظر مي‌رسد، اما اگر از آنچه «دستاوردها و پيشرفت‌هاي صنعت هسته‌اي» نام گرفته، رونمايي تازه‌اي به عمل‌آيد، آنگاه خطر حمله اسراييل و تبعات آن را بايد جدي گرفت.
خلاصه آنكه حد و مرزهاي قدرت نيز نياز به رعايت دارد و اگر حدود و ثغور آن ناديده گرفته شود، عليه خود عمل مي‌كند.