جان پدر تنها نیستی!

مرگ زیر چرخ‌های راننده پژو زولیخا

زولیخا و وزیر زیر چرخ‌های آن پژوی خاکستری نفس‌شان بند آمد. زولیخا زودتر در همان صحنه، اما وزیر ۲۴ ساعتی مقاومت کرد. نتوانست بماند، نخواست خواهرش را تنها بگذارد. او هم رفت. سنگینی چرخ پژو را تاب نیاورد و قلبش از تپش افتاد. غم و ناباوری آن هشتم بهمن ماه هنوز بر دل خانواده پنج نفری آقای محمدی سنگینی می‌کند. غمی که وقت و بی‌وقت اشک به چشمان‌شان می‌آورد. دو کودک‌شان را از دست دادند. دو کودکی که عصای دست پدر بودند. «آن شب زولیخا و وزیر برای خرید از خانه بیرون رفتند. قرار نبود با دوچرخه بروند، اما رفته بودند. ساعت نزدیک ۱۰ شب بود که خبر آورند بچه‌هایم تصادف کرده‌اند.»

کمپین همه می‌آییم

 

وزیر

زمان همانجا برایشان ایستاد. همه‌چیز برایشان گنگ بود. ساعت روی ۹ و ۱۸ شب هشتم بهمن ماه جفت شده بود که ماموران اورژانس ۲ شهری نورآباد آمدند دو کودک ۷ و ۱۱ ساله را با تنی زخمی و خونی بردند. زولیخا جانی در بدن نداشت‌. تمام کرده بود. جمعیت بالای سر دو کودک قُل می‌خورد. از دوچرخه هم هیچ نمانده بود. مچاله شده بود.



فرجیان، سردبیر رسانه‌ صدای ممسنی نزدیکتر از همه به صحنه بود. همان خبرنگاری که کمپین همه می‌آییم را شکل داد. صحنه تلخی بود. صحنه‌ای که هنوز مرور آن برایش زجرآور است. «نخستین باری بود که صحنه یک تصادف را می‌دیدیم. دو کودک افغانستانی همراه دوچرخه با خودرویی برخورد کرده بودند. اما راننده خودرو فرار کرده بود.»

شب سیه در دل زمستان سردار محمدی پدر داغ دیده

در آن شب سیاه همه چیز برای شاهدان مرگ گنگ و ناباورانه بود. خواهر و برادر مهاجر آشنا زیر چرخ‌های مردی ناآشنا جان داده بودند. زولیخا سرش غرق خون بود و وزیر راه تنفسش بسته شده بود. بلوار طالقانی دیگر جای سوزن انداختن نبود که اورژانس دو کودک را با خود برد. پدر وقتی خبردار شد که بچه‌ها را به مرکز درمانی ولیعصر برده بودند. «وقتی به بیمارستان رسیدم زولیخا مرده بود، وزیر اما هنوز جان داشت. کمک دستم بود. گهگاهی او را با خود سرکار می‌بردم. دعا دعا می‌کردیم حداقل وزیر زنده بماند، اما فردا شبش او هم از نفس افتاد.» سردار محمدی پدر ۳۵ ساله افغانستانی ۲۳ سالی است که به ایران کوچ کرده. پیشتر در یاسوج زندگی می‌کرد، اما از هفت سال پیش به نورآباد ممسنی آمده. همانجا پاگیر شده بود. پنج بچه داشت که حالا دو کودش جان سپردند زیر آن چرخ‌های سنگین. کارگر است. کارگر فصلی. حقوق بخور نمیر که در آن خانه قدیمی با خانواده‌اش روزگار را سپری می‌کند.

موج اتحاد و همدلی مادر دو کودک افغان

با مرگ دو کوک خانواده آقای محمدی کمپینی راه افتاد. این کمپین از طرف فرجیان کلید خورد. مردی که رسانه‌ای از آن خود دارد. او شد صدای خانواده محمدی و دیگر افغانستانی‌ها. «موج اتحاد و همدلی بین دو کشور افغانستان و ایران با این کمپین رقم خورد. همه آمدند. صدای ممسنی را شنیدند و تشییع باشکوهی برای دو کودک افغانستانی در نورآباد برگزار کردند.»
خیری سنگ‌قبرهای کودکان را تقبل کرد. گل‌فروشی گل‌های مزار و تاج‌گل را هدیه داد. مداحی داوطلبانه در این مراسم نوحه‌سرایی کرد. فیلمبردار و عکاسی هم صحنه‌های این مراسم بی‌مانند را به تصویر کشید.

نماز میت با امامت امام جمعه


امام‌جمعه نورآباد هم آمد تا نماز میت برای کودکان مهاجر بخواند. سیل جمعیت در مزار دو کودک افغانستانی سرازیر شده بود. اعتقادشان بر این بود که باید همدلی و غریب‌نوازی کنند تا خانواده مهاجر محمدی در ایران احساس تنهایی نکنند.
در تشییع این دو کودک افغانستانی، افغانستانی‌ها و نورآبادی‌ها در یک صف شانه‌به‌شانه با هم نماز میت را به جا آوردند و به گفته خودشان نورآبادی‌ها در آن روز پیمان برادری را رقم زدند.

تشییع پیکر باشکوه

«باورکردنی نبود. اصلا فکرش را هم نمی‌کردم. نورآبادی‌ها سنگ‌تمام گذاشتند. همه بدون هیچ چشمداشتی آمدند. خودجوش آمده بودند. نه از آنها خواسته بودم، نه به خاطر پول مراسم را برگزار کردند. همه‌اش همدردی و همدلی بود. اصلا متوجه نشدم چگونه بچه‌هایم را خاک کردند. دو خیر مزارشان را تهیه کرده بودند. تاج‌گل آورده بودند. مداحی به صورت خیرخواهانه برای دختر و پسرم نوحه‌سرایی کرد. در آخر هم به رسم خود نورآبادی‌ها به ما هدیه دادند. راننده سواری اول متواری شده بود، اما وقتي ديد كه مردم نورآباد ممسنی براي اين دو كودك مراسم خاكسپاری بزرگی ترتيب داده‌اند، در مراسم حاضر شد و سپس خود را به پليس معرفي كرد.»

رسم تاریخی در مراسم خاکسپاری

هزاران نفر خود را به مراسم تشییع رساندند. همه دسته پر بودند. هر شرکت‌کننده‌ای هم به اندازه بضاعتش و به رسم نورآبادی‌ها مبالغی را در پاکت گذاشت و به خانواده محمدی هدیه داد. «این رسم نورآبادی‌هاست. رسمی که از گذشته به یادگار مانده است. که این هدایا حتی در مراسم دو کودک مهاجر هم اجرا شد.» این را آیت‌الله شاکری امام‌جمعه نورآباد می‌گوید. مردی که حدود سه سال است امام جماعت این شهر را به عهده دارد، اما هرگز در زندگی‌اش چنین همدلی بین دو کشور دوست و همسایه ندیده است. «مراسم بی‌نظیری بود. وقتی از این کمپین باخبر شدیم هرکسی کاری را تقبل کرد. من هم خواستم تا نماز میت برای این کودکان بخوانم. صف تشکیل دادند و برادران مسلمان اهل تسنع و کشورمان در کنار هم نماز برجای آوردند. مراسم خاکسپاری باشکوهی انجام شد که در نوع خود بی‌نظیر بود.»

غریبه نیستید

آقای حسینی هم یکی دیگر از خیران این مراسم بی‌بدیل است. مردی جوان که خود کارگر ساده‌ای است، اما در این کمپین همراه شد و به صف خیران پیوست. او دو کودک دارد با درآمدی ناچیزی. «وقتی قرار شد مراسم تشییع با حضور مردم برگزار شود، من هم داوطلبانه خواستم کمکی کنم. مقداری از حقوقم را برای پرداخت هزینه‌های پذیرایی دادم تا بگویم شاید مهاجران افغانستانی در کشورمان غریب باشند، اما غریبه نیستند و همیشه ما ایرانی‌ها آنها را حمایت می‌کنیم.»
آقای حسینی هم در پیج صدای ممسنی در جریان این کمپین قرار گرفت. وقتی شنید یکی از دوستانش قرار است برای شرکت‌کننده‌ها آب‌معدنی تهیه کند و دیگری مداحی کند، او هم با این سیل جمعیت همصدا شد و هزینه‌های پذیرایی از مردم سوگوار را تقبل کرد.

پرونده در جریان است

فرجیان، سردبیر صدای ممسنی که این موضوع را جریان‌سازی کرده است، به «شهروند» می‌گوید: «راننده وقتی این خروش همدلی را دیده بود، همزمان با مراسم خاکسپاری خود را به پلیس معرفی کرد. پرونده این تصادف در مراجع قضائی در حال پیگیری است. راننده بر اساس قانون محاکمه می‌شود. چناچه محکوم به پرداخت دیه باشد، باید دیه کودکان را بپردازد. پس از مراسم هم خیلی از مردم نورآباد برای همدردی به خانه آقای محمدی رفتند. تا تسکین و مرهمی باشند بر دل داغ دیده‌شان.»