«قهرمان» برای سینمای ایران دور از ذهن است

 

آقای قادری، امروزه در سینمای جهان، فیلم های ابرقهرمانی میلیون ها دلار در گیشه می فروشند و البته سالهاست که تسلط بی امان این ژانر بر سینما ادامه دارد. سئوالم از شما این است که چرا سینمای ایران، «ابرقهرمان» ندارد؟

توضیحی که من در این باره دارم شاید فراتر از سینما باشد. شما اولین نفری هستید که می پرسید چرا سینمای ایران ابر قهرمان ندارد؟ چون اصلا سینمای ایران قهرمان هم ندارد، چه برسد به ابر قهرمان! دلایل بسیار متفاوتی هم دارد؛ مثل غلبه نگاه های چپ گرایان که اساسا قهرمان را برای مردم توصیه نمی کند و آن را یک چیز رویایی و خیالی می بیند. یک نکته ظریفی هم وجود دارد، شما برای اینکه بخواهید قهرمان خلق کنید ابتدا باید یک سری تجربه را در زندگی شخصی تان داشته باشید. یعنی باید باور داشته باشید به تغییر در جامعه. اما ما از یک طرف در حوزه هنر یک تاریخ پر از شکست داشتیم و از طرف دیگر اغلب هنرمندان بیشتر از اینکه با مردم ارتباط برقرار کنند بیشتر با نهادهای حاکمیتی در ارتباط هستند. بنابراین این تجربه قهرمان، برای سینمای ایران دور از ذهن است. هیچکس باور ندارد که قهرمانی می تواند وجود داشته باشد تا چیزی را تغییر دهد. بنابراین ابرقهرمان ایده ای است برای انگیزه دادن به مردم برای اینکه فراتر از مرزهای معمول شان حرکت کنند و به چیزهای بزرگتری فکر کنند. این را مقایسه کنید با یک فرهنگی که تصورش این است که قهرمان داشتن یک جور تحمیق توده ها است. در این شرایط طبیعی است که ما ابرقهرمان خلق نکرده باشیم.

عمدتا این سلیقه و نگاه  مسئولان و سینماگران است؟ یا مردم جامعه هم به دلیل نداشتن تجربه در این زمینه، «ابرقهرمان» را پَس می زند؟

این بیشتر سلیقه محافل هنری و روشنفکری ما است. به نظر من مردم جامعه ایران مثل همه جوامع، قهرمان را دوست دارد و به خاطر همان است که فیلم های ابرقهرمانی هواداران زیادی بین گروه های مختلف دارد. یکی از دلایلی که سینمای ما نمی تواند بین مردم ما چندان نفوذ داشته باشد چون نمی تواند قهرمان خلق کند. من فکر نمی کنم که تعریفی که همیشه از قهرمان در فضای فرهنگی ما مطرح شده درست باشد اتفاقا او می تواند عامل انگیزشی باشد برای گروه های سنی و مخاطب خودش.

 

اگر سینمای ایران ابر قهرمان داشت، شاهد چه تاثیرگذاری هایی بودیم؟

در فیلم های آمریکایی با ایده ابر قهرمانی، یک قهرمان مدل فاشیستی نیست که یک سری آدم هم دنبالش راه بیفتند. قهرمان کسی است که انگیزه قهرمان شدن را بین مردم خودش بیدار می کند. ما وقتی هم که می خواهیم که قهرمان بسازیم یک توده های بی شکلی می بینیم که بدون فرم دنبال یک قهرمان راه افتادند و تائیدش می کنند. یعنی باز هم تلقی مان از قهرمان در این سطح است و نمی توانیم به حد مترقی برسیم که بگوییم قهرمان کسی است که انگیزه قرهمان شدن را در دل تک تک مردم خودش بیدار می کند.

آقای قادری،  اصلا سینمای ایران به لحاظ فنی و امکانات می تواند فیلم های ابرقهرمانی بسازد؟

ببینید اولا اینکه یک طرف ماجرا واقعا فنی است. یعنی به هر حال باید به لحاظ امکانات فنی و تکنولوژیکی ابزارهایی داشته باشیم که بتوانیم چنین محصولی را تولید کند. اما من باز هم این را تاکید می کنم که ما باید به لحاظ ذهنی، نگرش خودمان را درباره این ژانر تغییر دهیم. عده ای فکر می کنند فیلم قهرمانی نوشتن یعنی یک اثر غیرواقعی تولید کردن و دروغ گفتن! بنابراین تولیدکنندگان محصولات فرهنگی، در وهله اول باید قهرمانی را باور داشته باشند تا بعد بتوانند برای بقیه مردم هم چنین محصولی را تولید کنند. شما نمی توانید به توانایی بشر و قهرمان ها اعتقاد نداشته باشی آن وقت یک فیلم قهرمانی بسازی. اگر اینطور باشد هم طبیعتا اثری باسمه ای و سفارشی از آب در می آید.

ایده ابر قهرمانی، یک قهرمان مدل فاشیستی نیست که یک سری آدم هم دنبالش راه بیفتند. قهرمان کسی است که انگیزه قهرمان شدن را بین مردم خودش بیدار می کند. ما وقتی هم که می خواهیم که قهرمان بسازیم یک توده های بی شکلی می بینیم که بدون فرم دنبال یک قهرمان راه افتادند و تائیدش می کنند. یعنی باز هم تلقی مان از قهرمان در این سطح است و نمی توانیم به حد مترقی برس

اما ما خودمان رستم و افراسیاب داریم، قهرمانان اسطوره ای ایران زمین بی شمار هستند. شاید دلیل اینکه باور قهرمانی در این حوزه وجود ندارد، به دلیل آشنا نبودن با داستان های کلاسیک و اساطیری است. نظر شما چیست؟

ببینید این ها همه دلایل ثانویه هستند. به هر حال بعید است که اهالی سینمای ایران رستم و سهراب را نشناسد. اما مسئله این است که اگر شما بخواهید در این شرایط و با زور و ضرب، رستم بسازید یا تبدیل می شود به یک محصول سفارشی که مخاطبی ندارد و کسی برای دیدنش به سینما نمی رود یا تبدیل می شود به یک موجود کمیک غیرقابل باور که کسی رغبت ندارد نزدیکش شود.

ظاهرا ما در ژانر «بیوگرافی» که به نوعی روایتگر زندگی قهرمانان واقعی اجتماعی هستند هم دچار ضعف هستیم. در حالی که در کشورهای دیگر می بینیم که سینماگران اغلب به سراغ ساخت فیلم هایی از قهرمانان واقعی جامعه شان می روند. قهرمان حالا نه به آن معنای ابرقهرمانی اما به هر حال از استیو جابز گرفته تا مریلین مونرو و بازیکنان مشهور ورزشی تا به حال به اشکال مختلف سوژه فیلم های هالیوودی بودند. اما در سینمای ایران ما هیچوقت نمی بینم سینماگری به سراغ ساخت فیلم بیوگرافی از چهره های تاثیرگذار جامعه برود. مثلا فیلم بیوگرافی از زندگی خسرو شکیبایی یا عزت الله انتظامی خیلی جذاب و دیدنی است.

من هم دقیقا این دغدغه را دارم که چرا در سینمای ایران این ژانر وجود ندارد. چیزی که من به فکر من می رسد دو دلیل است؛ یکی اینکه وقتی سینمای آمریکا چنین فیلم هایی را تولید می کند به خودش اجازه می دهد که برای نوشتن فیلمنامه اش دبه خوب و بد زندگی آن ادم ها سرک بکشد و جنبه های مختلف اش را روی پرده به تصویر بکشد. بنابراین این زیاد ربطی به سینمای ما ندارد، این فرهنگ ما است که چنین روایتی را حریم خصوصی آدم ها می داند. این نوع فیلم ها همه جذابیتشان به این است که همه جنبه های زندگی این افراد به روی پرده بیاید. اما در ایران اغلب خانواده ها تمایلی ندارند که در کنار افتخاراتشان، ناکامی یا شکست های زندگی شان هم به تصویر کشیده شود. اصلا مریلین مونرو و مایکل جکسون را کنار بگذاریم، سینمای آمریکا درباره یک آتش نشان، امدادگر یا مامور اداره پست هم فیلم های قهرمانی و بیوگرافی خلق می کند. این باز هم بر می گردد به همان اعتقادی که به نظر من به انسان و رشد و توانش برای تغییر خودش و تغییر اوضاع در آنجا وجود دارد و در اینجا وجود ندارد. من فکر می کنم اغلب سینماگران ایرانی یا به شکل فرمایشی به این موضوعات اعتقاد ندارند یا به طور کلی نا امید تر از آن هستند که فکر کنند یک انسان می تواند در زندگی خودش و اطرافش تغییر ایجاد کند به همین دلیل دنبال تعریف و نشان دادن قهرمان ها نمی رود.