کیارستمی یک استاد یگانه بود

مرگ کیارستمی چه تاثیری در سینمای ایران داشت؟
در واقع باید گفت روی سازوکار معمول سینمای ایران هیچ‌تاثیری نداشت. آقای کیارستمی مهم‌ترین و بزرگ‌ترین فیلمساز ایرانی در جهان بود و در این هیچ‌ شکی وجود ندارد. بیشتر از تمام فیلمسازان ایرانی تشویق شد و جایزه برد. از او در دنیا با لقب «استاد» یاد می‌کردند که لقب بسیار بزرگی است و هر کسی را با این نام نمی‌خوانند. اما جهان فیلمسازی کیارستمی شخصی بود. پس این موفقیت‌ها به سینمای ایران برنمی‌گشت. کمکی به بهبود اقتصادی سینمای ایران نمی‌کرد. باعث نمی‌شد تا شرایط فیلمسازی آسان شود. مثلا موج نوی سینمای فرانسه روی کل سینمای فرانسه تاثیر گذاشت. اما با کمال احترام کیارستمی آن تاثیر را نداشت. تاثیر مستقیم و اولیه از کیارستمی تقلیدهای بسیار زیادی بود که در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد از سینمای او شد. نسل فیلمسازان جوانی که زیر سایه او بودند و اغلب هم محو شدند. تنها کسانی در ادامه موفق بودند که توانستند از زیر سایه او بیرون بیاییند. فیلمسازانی مثل پرویز شهبازی و جعفر پناهی که در شروع کار فیلمسازی بسیار از او متاثر بودند. مقلدان سینمای کیارستمی بعد از مدتی فراموش شدند. چون کار اورژینالی ارائه نمی‌کردند. کیارستمی سینمای شخصی داشت که رسیدن به آن برای هر کسی میسر نبود. همین فضای شخصی بود که باعث می‌شد تا مقلدان تا زمانی که صرفا تقلید می‌کردند، هیچ‌آینده‌ای نداشته باشند.
توجه نسل جوان به کیارستمی به‌خصوص بعد از مرگ او بسیار زیاد شده است. چقدر از این توجه‌ها مربوط به روحیه خاص ما ایرانی هاست که به مرده‌ها بیشتر از زنده‌ها اهمیت می‌دهیم؟
نسلی از جوان‌ها، به‌خصوص در دهه هفتاد شیفته کیارستمی بودند. در همان دهه تدریس می‌کردم و دانشجویانی داشتم که شیفته کیارستمی بودند. شیفتگی همراه با تعصب بسیار زیاد که هر نوع انتقادی به شیوه و نگاه و مدل فیلمسازی کیارستمی را تحمل نمی‌کردند. متاسفانه در سال‌های اخیر تعدادی از این جوان‌ها را می‌شناسم که با همه آن تعصبات و سختگیری‌ها سر از شبکه جِم درآوردند. حالا می‌توان از آنها پرسید که تاثیر سینمای کیارستمی کجاست؟ به‌تازگی کتابی از ورک شاپ‌های ایشان منتشر شده است که برای علاقه‌مندان سینمای ایشان مفید است. من چه سینمای کیارستمی را دوست داشته باشم چه نداشته باشم، سینما و آثار ایشان کاملا شخصی بود. برای همین حتی تدریسش توسط کسی غیر از خودش چندان آسان نخواهد بود.


در جشنواره فیلم فجر گذشته هیچ ‌نام و یاد و اثری از کیارستمی نبود. این حجم عظیم فراموشی عجیب بود. آیا سهل‌انگاری در میان بود یا تعمدا نامی از استاد برده نشد؟
تقریبا اغلب جشنواره‌های بزرگ و مهم دنیا از او یاد کردند. من در ایام جشنواره به مسافرت رفتم و متوجه چیزی که گفتید نشدم. ولی اگر هیچ‌ حرف و یادی از ایشان نشده باشد که واقعا باید گفت مایه شرمساری و خجالت است. کیارستمی کسی است که مارتین اسکورسیزی برای او بزرگداشت می‌گیرد. در مراسم اسکار از او یاد می‌کنند، آن‌وقت در مهم‌ترین جشنواره سینمایی کشور خودش یادی از او نمی‌شود! این مساله به نظر من تعمدی نبوده است. اینها یکی از نشانه‌های نداشتن صنعت و سازوکار درست سینمایی است. می‌توانم بگویم بلد نیستیم و نمی‌دانیم. همین.
تاثیرگذاری کیارستمی روی نسل شما و به‌خصوص خود شما به‌عنوان فیلمساز چگونه بود؟
روی شخص من تاثیر نداشت. من خیلی سینما و فیلم‌هایش را دوست نداشتم. دلیلش هم نگاه کاملا متفاوتی بود که هر دو به سینما داشتیم. من با آثار او ارتباط برقرار نمی‌کردم و احتمالا او هم با آثار من! همان ایام که فیلم «خانه دوست کجاست؟» ساخته و مطرح شد، من مثلا فیلم «بازجویی یک جنایت» ساخته محمد‌علی سجادی و یا «نقطه ضعف» محمدرضا اعلامی را دنبال می‌کردم و دوست داشتم. کیارستمی روی من تاثیر نداشت اما روی نسل من تاثیر بسیاری داشت. من با کیارستمی رفیق بودم. برای مدتی با هم همسایه بودیم و طبیعتا بیشتر همدیگر را می‌دیدم و حرف می‌زدیم. دنیا به کیارستمی استاد می‌گفت، حالا اینکه من فیلم‌هایش را دوست داشته باشم یا نه خیلی مهم نیست.
خاطره‌ای هم از دوران همسایگی دارید؟
همسرم شاگرد استاد بود و در فیلم «باد ما را خواهد برد» برای مدتی منشی‌ صحنه فیلم بود. این دوستی و آشنایی ادامه داشت. مثلا اگر ما آشی درست می‌کردیم حتما یک کاسه به در خانه ایشان می‌بردیم. در همان ایام و قبل از اینکه من فیلم اولم را بسازم همایون پایور به من گفت در جشنواره «کارلو ویواری» قرار است گفت‌و‌گویی بین استاد و ژان لوک‌گدار انجام بشود و آقای کیارستمی هم تنها فیلم «از نفس افتاده» را دیده‌اند. خلاصه قرار شد من با فیلم‌های گدار به خانه ایشان بروم و در مورد گدار و سینمایش با او حرف بزنم. من هم هرچه فیلم از گدار داشتم زیر بغل زدم و به خانه استاد رفتم. تقریبا تا صبح در مورد گدار حرف زدیم و فیلم دیدیم. و آن شب برای من تبدیل به خاطره ماندگاری شد. اما بعدا متوجه شدم در نهایت آن دیدار در جشنواره کارلوویواری انجام نگرفته است. اما آن شب برای من شروع یک دوستی ماندگار بود.
با توجه به نکاتی که دیگران از شخصیت او می‌گویند، ظاهرا اهل خودنمایی نبودند.
به هیچ‌وجه. با اینکه چهره‌ای جهانی بود اما اصلا اهل خودنمایی نبود و رفتار ساده و راحتی داشت؛ شخصیت خاکی و خونگرمی که تا انتها آن را حفظ کرد.
دوران شکوفایی کیارستمی همزمان شد با دورانی که نقد و نقد‌نویسی تاثیر بسیار زیادی روی سینمای ایران داشت. به‌خصوص مجله‌ای مثل «فیلم» که در معرفی کیارستمی بسیار تاثیر داشت. چقدر منتقدها روی کیارستمی تاثیر داشتند؟ به نظر شما اهل توجه به نقد و منتقد بود؟
قبل از اینکه به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل شود، زنده‌یاد ایرج کریمی درباره سینمای او کتابی منتشر کرد تحت عنوان «سینمای واقع‌گرای کیارستمی». آن کتاب به نوعی شبیه کشف‌کردن بود. بعد از آن هم با جهانی‌شدن فیلم «خانه دوست کجاست؟» نقدهای بسیاری بر فیلم‌های او منتشر شد. اهل خواندن نقدها بود و به نقد اهمیت می‌داد. حتی نقدهای منتقدانی مثل خسرو دهقان و مسعود فراستی که علیه سینمای او بودند را هم می‌خواند و تلاش می‌کرد به آنها هم نزدیک شود. در مجموع رابطه خوبی با منتقدان داشت. اما به نظرم در نهایت کار خودش را انجام می‌داد و فیلم خودش را می‌ساخت.
ماهنامه فیلم در همان دهه روی کیارستمی و اساسا پاگرفتن سینمای کیارستمی تاثیر بسیاری داشت. هوشنگ گلمکانی سردبیر ماهنامه فیلم در نقدی به صراحت فیلم «زندگی و دیگر هیچ» را شاهکار خطاب کرد.
کیارستمی در مصاحبه‌ای با مجله فیلم جمله معروفی گفت که تبدیل به تیتر شد. گفت: همیشه حق با مشتری است. این حرف نشان از اهمیتش به نقد و منتقد بود. در مورد ماهنامه فیلم درست می‌گویید. مجله فیلم روی همه آن چیزی که در مورد کیارستمی وجود داشت تاثیرگذار بود. در مورد تاثیر مجله فیلم روی سینمای کیارستمی و اساسا سینمای ایران می‌شود خیلی مفصل صحبت کرد. حق مطلب با یک سوال ادا نخواهد شد.