نجات مردم گرفتار در سیل با زنجیره انسانی

به گزارش خبرنگار شهروندآنلاین؛ کسی گمان نمی‌کرد تهران هم طعمه سیل شود. شاید به خاطر همین بود که هشدارهای هواشناسی خیلی جدی گرفته نشد. بارش تنها 20 دقیقه باران همراه با رعدوبرق باعث شد تا سیل، امامزاده داود و فیروزکوه را بشورد و با خود ببرد. خبر وقوع سیل در امامزاده داود خیلی سریع از طریق شبکه‌های مجازی به گوش همه رسید اما سیل فیروزکوه و زرین‌دشت در بحبوحه این خبرها گم شد اما نیروهای امدادی جمعیت هلال‌احمر از این حادثه غافل نشدند. تیم امداد کوهستان ساحل و دریای سازمان امدادونجات به سرپرستی امیررضا محمدی برای رفتن به منطقه آماده شدند اما نه دست خالی: «روز پنجشنبه محموله‌ای متشکل از 100 دستگاه چادر، 200 دستگاه موکت، 800 تخته پتو و 60 بسته غذایی 72 ساعته با قطار به ایستگاه زرین‌دشت ارسال کردیم.»

مردم در اتفاعات اسیر شده بودند

به محض رسیدن به زرین‌دشت امدادگران اعزامی در قالب تیم‌های پنج‌نفره تقسیم شدند. امیررضا و دوستانش به روستای آتیشان و مزداران رفتند. راه‌های دسترسی هر دو روستای کوهپایه‌ای بسته بود و مردم در مناطق کوهستانی اسیر شده بودند: «به هنگام وقوع سیل سنگ‌های بزرگی از ارتفاعات به پایین پرت شده بود که جابه‌جا کردن آنها کار نیروهای امدادی نبود باید تا برداشتن این سنگ‌ها توسط ماشین‌آلات راهداری صبر می‌کردیم، اما وقت طلا بود و مردم هراسیده در ارتفاعات به کمک ما نیاز داشتند. منطقه شیب زیادی داشت اما خالی از گل‌ولای شدید نبود. وقتی به روستای آتیشان رسیدیم با جمعی از مردم گرفتار روبه‌رو شدیم که جرات عبور از گل‌ولای شدید را نداشتند چاره‌ای نبود برای خالی کردن منطقه باید زنجیره انسانی تشکیل می‌دادیم.»



او و دوستانش زنجیره انسانی را تشکیل می‌دهند. تا کمر در میان گل‌ولای فرو رفته بودند اما به مردم اطمینان می‌دادند حواس‌شان به آنها هست تا از این منطقه خارج شوند: «مردم ترسیده بودند آرام کردن شرایط روحی و روانی آنها کار آسانی نبود ولی خوشبختانه مردم به ما اعتماد کردند بچه‌ها از روی پاهای ما رد می‌شدند  بزرگ‌ترها با تکیه بر زنجیره انسانی‌مان از محدوده سیل‌ خارج شدند.»

خاطرات تلخ و شیرین

بعد از جابه‌جایی اهالی به دامنه کوهستان نوبت به مصدومان منطقه رسیده بود: «بر اثر آوار شدن خانه‌ها تعدادی دچار شکستگی پا، دست و لگن شده بودند که امکان جابه‌جایی آنها به صورت پیاده نبود بنابراین از امدادهوایی برای جابه‌جایی آنها به بیمارستان کمک گرفتیم.»

از خاطرات تلخ‌وشیرین روزهای امدادشان در منطقه سیل‌زده زرین‌دشت برایمان می‌گوید: «تلخ‌ترین خاطره من روزی بود که نتوانستیم باوجود همه تلاشی که کردیم خانواده مردی که مقابل رئیس‌جمهوری ضجه می‌زد را پیدا کنیم. پابه‌پایش در دیدار رئیس‌جمهوری گریه کردیم اما تاکنون ردی از این خانواده پیدا نشده است.»

امیررضا می‌گوید یک شب هم دیدم مردی آرام و قرار ندارد، دائم در محوطه مسجد راه می‌رفت، بیرون را نگاه می‌کرد، چشم به کوه می‌دوخت و سر تکان می‌داد. نزدش رفتیم و علت را جویا شدیم انگار بغضش ترکیده باشد باز نگاهش را به کوه دوخت و گفت همسر و دو دخترم را سیل برده و نمی‌دانم برگردم تهران به خانواده‌اش چه بگویم!»

می‌گوید هرچه از تلخی‌ها و سختی‌های این ماموریت بگویم کم است. بچه‌های ما در چهار روزی که در منطقه حضور داشتند نان و خرما قوت‌شان بود اما کسی شاکی نبود چون هدف اول‌مان شاد کردن دل مردم بود و خدا می‌داند وقتی بچه‌ها بعد از 14 ساعت یک مرد را زنده نجات دادند چه حالی شدیم. هرچند این مرد بر اثر ریزش آوار قطع نخاع شده بود اما همین که زنده بود ما را خوشحال کرد.

کار خالصانه برای مردم

امیررضا معتقد است باید برای مردم کار خالصانه کرد و این شاخصه، لازمه کار در هلال‌احمر است. امدادگرانی که در روزهای اخیر در مناطق سیل‌زده حاضر شدند و با همه سختی‌ها بدون چشم‌انتظاری پابه‌پای مردم منطقه دنبال مفقودان گشتند همه‌وهمه خود را وقف مردم کرده‌اند و من در تمام طول سال‌ها فهمیده‌ام که کار امدادی، کاری مقدس است.

او سال 92 زندگی دوباره‌اش را بعد از لطف خدا از دعای خیر مردم در ماموریت‌های امدادی مختلف می‌داند و می‌گوید: «سال 92 عازم عملیات امدادرسانی به زلزله پلدختر شدیم. باران شدیدی می‌بارید. برای نماز صبح توقف کردیم و بعد از نماز راهی جاده شدیم. شدت باران به حدی بود که سرعت تند برف‌ پاک‌کن‌ها هم جوابگو نبود. هنوز 30 کیلومتری از محل توقف‌مان دور نشده بودیم که با یک خودرو رخ‌به‌رخ شدیم و من سه ماه خانه‌نشین شدم اما در سایه دعای خیر مردم دوباره به کار برگشتم و از آن تاریخ عاشقانه‌تر کارم را دنبال می‌کنم.»