امر به معروف و نهي از منكر حسيني و يزيدي؟

متن سخنراني به تاريخ يكشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ برابر با ۲ محرم ۱۴۴۳ ساعت ۲۱ و ۳۰ دقيقه در تكيه حسينخانه ساوه از قديمي‌ترين حسينيه‌هاي شهر كه در سال 1216 قمري تاسيس شده است.
موضوع بحث «امر به معروف و نهي از منكر حسيني و يزيدي» است. امر به معروف و نهي از منكر از چالش‌هاي بزرگ زمانه ما شده است. شريعتي مي‌گويد بدترين راه براي از بين بردن هر چيزي بد دفاع كردن از آن است. من هميشه مي‌گويم اگر مي‌خواهيد چيزي را از بين ببريد و آن را در سطح شعار و با كلمات دهان پركن و پرطمطراق نگهداريد اما از محتوا تهي‌اش كنيد. بعضي اوقات اقداماتي افراطي براي تبليغ يا دفاع از كاري انجام مي‌شود كه كمي هوش و درايت كافي است بفهميم كه يا نيت واقعي‌اش دشمني است يا نيت خير است اما نتيجه‌اش دشمني است.  چند سال پيش يكي از حقوقدان‌ها نوشته بود در الجزاير زنان با حجاب نقش تعيين‌كننده‌اي در مبارزه داشتند و دولت دست نشانده فرانسه در آن دوران، دست به دامان متخصصان علوم انساني و جامعه‌شناسان غربي شد. گرچه اكثر زن‌ها حجاب داشتند اما اقليتي هم بي‌حجاب بودند و آن كارشناسان توصيه كردند حجاب را در تمامي مراكز عمومي و دانشگاه‌ها اجباري كنيد چون اين كار موجبات دلزدگي عمومي مي‌شود و حتي خود زنان با حجاب را براي دور شدن از نفرت عمومي منفعل مي‌كند. بعد از آن در خيابان‌ها با بي‌حجابي برخورد مي‌كردند و سرانجام كار به جايي رسيد كه زنان الجزايري به همراه مردان خود براي مبارزه با قانون حجاب اجباري به خيابان‌ها آمدند. 
يكي از مفاهيم ارزشمند، امر به معروف و نهي از منكر است كه با همه ارزش‌هايي كه هم از جنبه ديني و هم از جنبه مدني و تنظيم و بهبود روابط انساني و اجتماعي دارد اما چنان شده كه حتي حرف زدن از آن هم سخت شده و اصلا بعضي افراد از بيان آن شرمنده مي‌شوند اما نبايد گذاشت خورشيد پشت ابر بماند. درباره امام حسين با يك دروغ تاريخي بزرگ مواجهيم و آن هم برساختن امام حسيني است براي رفع نيازهاي خودمان و بدترين نوع آن رفع نيازهاي صاحبان قدرت. به عبارت بهتر، امام حسين را هم مانند بقيه سرمايه‌هاي اجتماعي خرج مي‌كنند براي ماندگاري قدرت در حالي كه دغدغه يك حكومت خوب بايد توليد سرمايه‌هاي اجتماعي باشد چنانكه امام علي در نامه به مالك تماما در جهت توليد سرمايه اجتماعي در جهت تقويت همبستگي مدني و جمعي و ارتقاي اخلاق است. يك بحث اين است كه ممكن است كسي بگويد اصلا چه نيازي داريم از شخصيت‌هاي تاريخي و وقايع تاريخي الهام بگيريم كه اين سوءاستفاده‌ها پيش بيايد. اصلا وقتي عقل و حقوق بشر هست چه نيازي به آنها داريم. بياييم مشكل را از اساس حل كنيم. چرا در درون چاه يا چاله همان گفتمان افتاده‌ايم و مي‌خواهيم پاسخ بدهيم. اصلا از اين فضا خارج مي‌شويم. اين نكته را عرض كردم كه بگويم ديدگاه‌هاي ديگري هم هست اما اين يك اشكال برون ديني است و چه بسا كسي كه اعتقادي به اصل موضوع ندارد مطرح كند ولي ما اينجا قرار نيست از اين منظر نگاه كنيم. البته من از همان منظر برون ديني هم به اين انتقاد پرداخته‌ام و سال گذشته در همين دهه محرم بحث مبسوط در اين زمينه داشته‌ام و نمي‌خواهم تكرار كنم و اينجا رويكرد ما متفاوت است. اينجا مي‌خواهيم از موضع يك فرد معتقد ببينيم اصلا اين امام حسين كدام حسين است و چقدر با واقعيت همخواني دارد؟
به سراغ مهم‌ترين موضوع مي‌رويم كه اين روزها مطرح است. يعني امر به معروف و نهي از منكر.  بسيار شنيده‌ايم كه مي‌گويند امام حسين براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد پس يكي از شاخص‌هاي مهم شناخت امام شناخت ديدگاه او درباره اين موضوع است. بايد موضوع توضيح داده شود چون بعضي‌ها وانمود مي‌كنند كه اين امر به معروف و نهي از منكر همان كاري است كه الان انجام مي‌دهند گشت ارشاد و كارهايي از آن قبيل همان كاري است كه امام حسين به خاطرش قيام كرد.
سخن امام حسين 
درباره امر به معروف و نهي از منكر چه بود؟
امام بار اول در خطبه منا درباره انگيزه خود از امر به معروف و نهي از منكر سخن گفت. سال 58 ق، دو سال پيش از مرگ معاويه، امام عازم سفر حج مي‌شود و براي اتمام حجت با علماي زمان خود، در ميان جمعيتي كه از 700 تا هزار نفر گفته‌اند و اغلب از صحابه و تابعين بودند در صحراي منا سخنراني كرد. قديمي‌ترين كتابي كه اين خطبه در آن ذكر شده است، كتاب «تحف العقول» نوشته «ابن شعبه حراني» از راويان و فقهاي بزرگ شيعه در قرن چهارم هجري قمري است. امام در اين خطبه به توصيف شرايط و فساد و بيدادگري پرداخته و از خودكامگي با تعبير «يتقلّبُونٍ في الْمُلْك بِارايهمْ» (امور حكومت را با راي و دلخواه خود زير و رو كنند) و از نقش علما در كمك به ظلم سخن مي‌گويد. در فرازي از اين خطبه آيه «و الْمُومِنُون و الّمُوْمِناتُ بعْضُهُمْ اوْلِياءُ بعْضٍ يأمُروُن بِالْمعْروُفِ و ينْهوْن عنِ الْمُنْكرِ» را مي‌خواند و مي‌افزايد: فبدأ‌ الله بِالأمرِ بِالْمعْروُفِ و النّهْيِ عنِ الْمُنْكرِ فريضةً مِنْهُ، لِعِلْمِهِ بِأنّها اذا أُدّيتْ و أُقيمتْ، اسْتقامتِ الْفرائِضُ كلّها، هينُها و صعْبُها. يعني در اين آيه خداوند از امر به معروف و نهي از منكر -به عنوان فريضه‏اي الهي- آغاز كرده، زيرا مي‏دانسته است كه اگر امر به معروف و نهي از منكر ادا شود، همه كارهاي واجب، چه آسان باشد و چه دشوار محقق مي‌شوند و در ادامه مي‌گويد: و ذلِك آن الأمْر بِالْمعْرُوفِ و النّهْي عنِ الْمُنْكرِ دُعاء الي الإِسْلامِ مع ردّ الْمظالِمِ و مُخالفةِ الظالِمِ، و قِسْمةِ الْفي‏ء و الْغنائِمِ، و أخْذِ الصّدقاتِ مِنْ مواضِعِها و وضْعِها في حقِّها. چون امر به معروف و نهي از منكر دعوت به اسلام است، همراه است با جلوگيري از ستم‌ها و مخالفت با ستمگران و تقسيم كردن سودها و غنيمت‌ها و گرفتن صدقات و زكات از محلش و مصرف آنها در اموري كه حق آنهاست. گرفتن سودها و غنايم و صدقات و خرج كردن در محل خودش همان است كه امروز مي‌گويند توزيع عادلانه ثروت يا درآمدها و ماليات‌ها. يعني امام خودش معروف و منكر را به دو موضوع مقابله با ظلم و توزيع عادلانه ثروت معنا مي‌كند.  امام همچنين با عبارت «و يأْمن الْمظْلُومُون مِنْ عِبادِك» از بازگرداندن امنيت به جامعه سخن مي‌گويد. حفظ امنيت براي جامعه از مصاديق معروف است. پس ايجاد ناامني براي شهروندان چه از سوي حاكم و چه از سوي غير حاكم، يك منكر است. امام مي‌گويد: 
«اللّهُمّ إِنّك تعْلمُ إِنّهُ لمْ يكنْ ما كان مِنّا تنافُساً فِي سُلْطان، و لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، و لكنْ لِنري الْمعالِم مِنْ دِينِك، و نُظْهِر الاِصْلاح فِي بِلادِك، و يأْمن الْمظْلُومُون مِنْ عِبادِك، و يعْملُ بِفرائِضِك و سُنّتِك و أحْكامِك». 
خداوندا تو مي‌داني كه آنچه از ما صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامداري يا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلكه هدف ما آن است كه نشانه‌هاي دين تو را آشكار‌ سازيم و اصلاح و درستي را در همه بلاد بر ملا كنيم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرايض و سنّت‌ها و احكامت مورد عمل قرار گيرد. تك تك كلمات را بايد توضيح داد. بايد شرايط آن زمان را توصيف كرد تا معلوم شود هر كدام از اين كلمات، كنايه و اشاره به چه چيزي دارد اما در اين مجال ما فقط عبارت را مي‌گوييم و عبور مي‌كنيم. 
بار دوم در بيان دليل حركت در نامه به برادرش محمد حنفيه
همچنين امام (ع) درباره فلسفه خارج شدنش از مدينه و مكه يا خروجش بر حاكميت فريب، به اصلاحگري اشاره كرده است. وقتي كه آن حضرت مي‌خواستند از مدينه به مكّه حركت كنند، وصيّتنامه‌اي نوشته و آن را به خاتم خود مهر كردند و به برادر خود محمّدبن حنفيّه تسليم نمودند. پس از آن وداع كرده و شب سوّم شعبان سال 60 هجري با خانواده خود به سمت مكّه رهسپار شدند. در فرازي از آن وصيّت كوتاه چند سطري آمده است: 
و أنِّي لمْ أخْرُجْ أشِراً و لا بطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً و إِنّما خرجْتُ لِطلبِ الْإِصْلاحِ فِي أُمّةِ جدِّي ص أُرِيدُ آن آمُر بِالْمعْرُوفِ و أنْهي عنِ الْمُنْكرِ و أسِير بِسِيرةِ جدِّي و أبِي‏ علِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ فمن قبِلني بقبول الحقّ فاللهُ أولي بالحقّ و هو خيرٌ الحاكمين و هذِهِ وصيتي يا أخي إليك و ما توفِيقي إلا بالله عليهِ توكلتُ و إليهِ أنيب. والسّلامُ عليْك وعلي منِ اتّبع الْهُدي . ولا حوْل ولا قُوّه إلاّ بِاللهِ الْعلِيِّ الْعظِيمِ.
 من خروج نكردم براي تفريح و تفرّج (خوش‌گذراني) و براي تباهي و استكبار و بلندمنشي يا براي فساد و خرابي و ظلم و ستم و بيدادگري بلكه خروج من براي اصلاح امّت جدّم محمّد (ص) مي‌باشد. من مي‌خواهم امر به معروف نمايم و نهي از منكر كنم و به سيره و سنّت جدّم و آيين و روش پدرم عليّ بن أبي طالب(ع) رفتار كنم.  اينكه حركت من براي براي تفريح و تفرّج (خوش‌گذراني) و براي تباهي و استكبار و بلندمنشي و براي فساد و خرابي و ظلم و ستم و بيدادگري نيست نكته درخور تاملي است. وقتي مي‌گويد مي‌خواهم به شيوه جدم و به شيوه امام علي رفتار كنم بايد ببينيم شيوه آنها چه بوده و در كجا در تضاد با شيوه حكمراني معاويه و يزيد بوده اما اينها بحث مستقلي است. فعلا سخن ما درباره خود امر به معروف و نهي از منكر است.  اين فرمايش امام حسين در واقع تكليفي بود كه برگرفته از قرآن است يعني در واقع قرآن راهنماي عمل اوست. خود امام به همين آيه و الموُمنون و الموُمنات بعضهم اولياء بعض...» استناد كرده است. خود اين آيه محكم است اما وقتي وارد روايات موضوع مي‌شويم با مطالب متعارض روبه‌رو مي‌شويم. رواياتي كه از جواز ضرب و شتم گرفته تا كشتن را بيان كرده يا رواياتي كه مي‌گويند اين مرحله به يد حاكم است و رواياتي كه آن را شامل حلال و حرام مي‌دانند.
اما موضوع چيست؟
بايد چند سوال را جواب بدهيم تا موضوع روشن‌تر شود. 1-- تعريف معروف و منكر. 2- شرايط آن. 3- منظور آيه 4- مخاطب اصلي امر و نهي.
1- معروف و منكر چيستند؟
معروف يعني نيكو و پسنديده و آنچه كه عرف نيكو مي‌داند و منكر آن است كه عرف و وجدان عمومي منكر مي‌دانند. در قرآن هم به همين معنا است. شهيد ثاني (ره) مي‌گويد: امر به معروف، امر به طاعت است و نهي از منكر، منع از انجام دادن گناهان است كه يا با قول يا با فعل صورت مي‌پذيرد. طبرسي صاحب مجمع‌البيان مي‌گويد: «گفته شده كه هر آنچه خدا و رسول او به آن امر كنند آن معروف و آنچه خدا و رسول او از آن نهي كنند آن منكر است و گفته شده كه معروف آن است كه عقل يا شرع آن را حسن بشمارند و منكر آن است كه عقل يا شرع آن را انكار كنند.‌» نكته مهم سخن طبرسي اين است كه مي‌گويد معروف و منكر آن است كه عقل و شرع تشخيص بدهند. دليل اينكه پاي شرع را در تشخيص معروف و منكر باز كردند اين بود كه علماي شيعه و اماميه و اصوليين قايل به قاعده تلازم عقل و شرع بودند. قاعده «كلما حكم به العقل حكم به الشرع و كلما حكم به الشرع حكم به العقل» از ملاك‌هاي استنباط و اجتهاد بوده و معنايش اين است كه نمي‌تواند حكمي برخلاف عقل باشد ولي شرعي باشد ولي كم‌كم عقل را تضعيف كردند و شرع را چنان برجسته كردند كه عقل از دور خارج شد و نتيجه‌اش شد اينكه امروز بدون توجه به عقل و سيره عقلا مي‌گويند فلان كار حكم شرع است. آيت‌الله منتظري از فقهاي معاصر هم تعريفي نزديك‌تر به طبرسي داشتند و مي‌گفتند: معروف در لغت، به معناي شناخته شده و منكر به معناي ناشناس است. در اصطلاح، به كارهايي معروف گفته مي‌شود كه به حكم شرع يا عقل، نيك شمرده مي‌شود، چه واجب باشند، چه مستحب. كارهاي زشت و ناپسند، چه حرام و چه مكروه، نزد فطرت پاك آدمي از امور ناشناس به شمار مي‌آيند. اما محقق حلي صاحب شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، مي‌گويد: «معروف كار نيكويي است كه علاوه بر نيكو بودنش، داراي وصف زائدي بوده و فاعلش بدان آگاه باشد يا راهنمايي شود و منكر هر كار قبيحي است كه فاعلش به قبح آن آگاه بوده يا بدان راهنمايي شود» پس از محقق حلي، بيشتر فقها اين تعريف را پسنديده‌اند. در اين تعريف دو ويژگي وجود دارد؛ يكي اينكه معروف و منكر به حكم عقل و عرف جامعه پسنديده يا ناپسند باشد دوم اينكه فاعل امر و نهي خودش به معروف و منكر عارف باشد. آيت‌الله منتظري هم بعد به اين ديدگاه محقق حلي نزديك‌تر شدند و در كتاب اسلام دين فطرت گفتند «برخي معروف و منكر را در رديف احكام واجب و حرام تصور كرده و گمان كرده‌اند كه امر به معروف و نهي از منكر بيان احكام و الزام مردم به احكام است. معروف در جامعه بايد به نحوي باشد كه همه مردم خوب بودنش را بشناسند، لذا در جايي كه حكم به اين مرحله نرسيده، بايد زمينه آشنايي و آگاهي مردم را فراهم كرد.» 
2- مراحل و شرايط آن
و اما درباره مراحل و شرايط آن فراوان گفته‌اند و شنيده‌ايد كه سه مرحله قلبي، زباني و مرحله عملي دارد. منظور از مرتبه قلبي اين است كه ما نسبت به كارهاي زشت قلبا تنفر داشته و بي‌تفاوت نباشيم و از كارهاي نيكو در دل‌مان خشنود شويم. مرحله زباني اين است كه با زبان و گفتار، موضع خود را نسبت به معروف و منكر بيان و به منكر اعتراض كنيم. مرحله عملي اين است كه اگر با زبان فايده نداشت به ‌طور عملي جلوي منكرات گرفته شود. اين مرحله را بعضي تا حد برخورد فيزيكي گفته‌اند ولي اغلب فقيهان گفته‌اند اقدام عملي مربوط به حكومت است نه افراد. 
ممكن است گفته شود امر به معروف و نهي از منكر هم دخالت در حوزه خصوصي افراد است. درباره اينكه آيا دخالت در حريم خصوصي است يا نه توضيح خواهم داد ولي با دستورات قرآني و روايات نرم‌خويي تعارض دارد. آيات و روايات فراواني درباره امر و نهي نرم و نيكو آمده. براي مثال قرآن مي‌گويد: «قولو قولا لينا» و اين دستور را به موسي مي‌دهد كه با فرعون ظالم با قول لين سخن بگويد. آيه«فبِما رحْمهٍ مِّن ٱللّهِ لِنت لهُمْ ولوْ كُنت فظًّا غلِيظ ٱلْقلْبِ لٱنفضُّواْ مِنْ حوْلِك فٱعْفُ عنْهُمْ وٱسْتغْفِرْ لهُمْ» از آيات درخشان اخلاقي است و اگر همين آيه به تنهايي نازل شده و به آن عمل مي‌شد براي انسان كافي بود. به پيامبر مي‌گويد به لطف خدا به دليل اينكه نرم‌خو و مهربان هستي گرد تو آمده‌اند و اگر جز اين بودي از گرد تو پراكنده مي‌شدند. اين را درباره مخالفان مي‌گويد كه پيامبر را اذيت مي‌كردند لذا در ادامه آورده است از آنها در گذر، براي‌شان طلب مغفرت كن و حتي در امر حكومت هم با آنها مشورت كن. يا مي‌گويد و«جادِلْهُمْ بِالتي‏ هِي أحْسن». نهي از منكر به شيوه‌اي كه برخي تبليغ و عمل مي‌كنند با دستورات مختلف درباره پوشاندن عيوب مردم هم تعارض دارد. اصلا يكي از نام‌هاي خدا ستارالعيوب است. امام علي هم در نامه به مالك مي‌گويد وظيفه تو پوشاندن عيوب مردم است. اما رفع تعارض به اين است كه اولا امر و نهي پنهاني باشد، ثانيا اگر عمومي است مربوط به منافع عامه باشد مثل نظارت محتسب بر بهداشت نانوايي‌ها و رستوران‌ها كه بعدا بيشتر توضيح مي‌دهم.
شرايط امر به معروف و نهي از منكر اين است كه آمر و ناهي بايد خودشان معروف و منكر را بشناسند، دوم اينكه به آن عامل باشند، سوم اينكه احتمال تاثير داشته باشد و بالاتر از آن اينكه اگر موجب تنفر شود حرام است.
3- منظور آيه
 معني آيه اين است كه همه نسبت به هم مسووليت دارند در واقع بيانگر يك شهروند مسوول است و اين ولايت هم برابر است زن بر مرد و مرد بر زن و خرد و كلان بر همديگر و هيچ برتري سني و جنسيتي وجود ندارد. ما اين آيه را در بحث برابري حقوقي زن و مرد مورد استفاده قرار مي‌دهيم. مي‌گويد همه به هم ولايت دارند. نمي‌گويد حاكم بر غير حاكم يا مردان بر زنان. تعبير صريح موُمنون و موُمنات دارد يعني اولا اين ولايت ميان مومنان است نه اينكه مومن بر غير مومن ولايت دارد. دوم اينكه زمان و مردان بر هم ولايت دارند. وقتي زنان هم ولايت دارند پس هم‌تراز مردانند. «ال» ابتداي موُمنون و موُمنات هم ال و لام استغراق است يعني از مرد و زن خرد و كلان و با سواد و بي‌سواد و حاكم و غير حاكم همه بر هم ولايت دارند. اگر فرد كم سن و سالي امر به معروف و نهي از منكر كرد هم نبايد ناراحت شويد.
4- مخاطب اصلي  امر و نهي
نكته مهم ديگر اينكه در قرآن آيات ديگري وجود دارند كه مي‌تواند جنبه‌هاي ديگر اصل امر به معروف و نهي از منكر را توضيح بدهد. يكي از مهم‌ترين آنها آيات مربوط به تكليف به قدر وسع است و معنايش اين است كه «هركه بامش بيش، برفش بيشتر» به همين دليل است كه گرچه امر به معروف و نهي از منكر فقط از طرف حكومت نيست و در اصل ۸ قانون اساسي آمده: «در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه‌اي است همگاني و متقابل برعهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.» اما مسووليت حكومت سنگين‌تر از مردم است به دليل همان آيات مربوط به تكليف به قدر وسع. اما مسووليت به معناي پاسخگويي نه پاسخگيري و مواخذه كردن ديگران. به همين دليل است كه پيامبر مي‌گويد هر كه از من بدي ديد بيايد قصاص كند. وقتي شخصي مي‌گويد يك بار تازيانه شما اشتباها به من خورد پيامبر پيراهنش را بالا مي‌زند و به او مي‌گويد كه بيايد قصاص كند چون پيامبر و حاكم است نسبت به حق‌الناس بايد بيش از ديگران حساس باشد.  مسووليت حكومت نسبت به حق‌الناس بسيار سنگين است. عده‌اي همين اصل اساسي و بديهي را كه يكي از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر است ناديده مي‌گيرند مثلا اينكه هر سازماني كه با پول بيت‌المال اداره مي‌شود رضايت مردم را لازم دارد. براي مثال صدا و سيما كه با بيت‌المال و پول تك تك ما اداره مي‌شود را به انحصار خود و حاميان در مي‌آورند و حامي‌پروري مي‌كنند و اگر من و شما راضي نباشيم حقوقي كه پرسنل صدا و سيما مي‌گيرند حرام است يا حقوقي كه وزير فلان وزارتخانه مي‌گيرد حرام است. ممكن است بگوييد اينكه نمي‌شود چون هميشه عده‌اي ناراضي‌اند و نمي‌شود كه همه از صدا و سيما راضي باشند. به همين دليل ما مي‌گوييم اگر در امريكا طبق قانون اساسي دولت ممنوع است كه راديو تلويزيون داشته باشد و همه رسانه‌ها خصوصي است مگر يك رسانه برون مرزي به نام صداي امريكا كه در خدمت سياست خارجي است نه داخلي، از ادله شرعي هم جايز نبودن راديو تلويزيون دولتي استنباط مي‌شود و يك دليلش همين است كه وقتي متعلق به بيت‌المال باشد تحصيل رضايت همه لازم است و اين ممكن نيست.  اين يكي از مشكلات حكومت ديني است. حكومت ديني را اگر مورد نقد قرار مي‌دهيم از اين جنبه هم بايد نگاه كنيم كه در حكومت ديني ارزش‌ها و اصول مهمي وجود دارند كه اگر بخواهند واقعا به آن عمل كنند كاري دشوار و گاهي محال مي‌شود چنانكه امام علي به خاطر التزام به اين اصول حكومتش نتوانست دوام بياورد. وقتي عدالت را رعايت كني حتي برادرت عقيل و خويشاوندان هم ناراضي مي‌شوند. محدوديت‌ها و مقررات و مسووليت‌هايي وجود دارد كه از لحاظ عرفي غيرقابل عمل كردن است مانند همين حرام بودن حقوق دريافتي مقامات و وزيران در صورتي كه مردم راضي نباشند به همين دليل امام علي در نامه به مالك بر جلب رضايت تك تك مردم حتي غيرمسلمان‌ها تاكيد دارد. مي‌گويد مردم يا همدين تواند يا اگر همدين نيستند همنوع تواند. در فراز ديگر تعبير شگفت‌انگيز «آسِ بيْنهُمْ فِي اللحْظهِ و النظْرهِ و الْإِشارهِ و التحِيهِ» به كار مي‌برد يعني در نگاه و اشاره و سلام و... بايد با آنها مساوي برخورد كني. ضمير بينهم به مسلمان برنمي‌گردد به عموم مردم برمي‌گردد. در عين حال اگر هم كسي جرمي كرد طبق قانون به جرمش رسيدگي مي‌شود.
بنابراين امر به معروف و نهي از منكر بيش از همه بايد نسبت به دو صنف علما و حاكمان باشد چون مقدرات مردم دست آنهاست. امام حسين اول علما را در منا جمع كرد و تذكر داد و نسبت به رفتار آنها دربرابر ظلم امر به معروف و نهي از منكر كرد. تعابير ظريف و جالبي نسبت به علما دارد. اما اگر با فردي مي‌خواست برخورد شخصي كند خصوصي يا نامستقيم رفتار مي‌كرد چنانكه مي‌گويند حسنين در كودكي مردي را ديدند كه اشتباه وضو مي‌گيرد. براي متوجه كردن او با يكديگر به جر و بحث پرداختند و هر كدام به ديگري مي‌گفت كه وضوي من از تو صحيح‌تر‌ است. بعد آن پيرمرد را داور قرار دادند و او هم فهميد و گفت هر دو شما درست وضو گرفتيد ولي من در اشتباه بودم.
امر به معروف و نهي از منكر در صدر اسلام جايگاه مهمي داشت و در همان زمان مورد توجه قرار گرفت ولي بعد از قيام امام حسين چنان اهميتي پيدا كرد كه اساسا خط و جريان به وجود آمد و شكل‌گيري فرقه زيديه ريشه در همين موضوع داشت. اصلا بعضي فرق مانند زيديه و خوارج و معتزله خروج و قيام عليه حكومت غيرعادل را شرط امر به معروف و نهي از منكر مي‌دانند اما نكته بسيار مهم و كليدي اين است كه امر به معروف و نهي از منكري كه امام حسين مي‌گفت به معروف و نهي از منكر نسبت به حكومت است و زيد هم با همين منطق قيام كرد. 
اين خط پيامبر و امام حسين بود، خط علي ابن ابيطالب هم بود. شما اگر نامه امام علي به مالك اشتر را بخوانيد و ببينيد كه طبق دستور امام در واقع امام حكومت را به صلابه كشيده است درحالي كه خودش حاكم است اما دستوراتي به حاكم مي‌دهد كه اگر بخواهد به آن عمل شود حكومت در برابر جامعه مفلوك است چون اين حكومت براي مردم است و بايد در برابر مردم خاضع باشد نه در برابر حاميان و خودي‌ها. در نهج‌البلاغه به روشني آمده كه مردم بايد بتوانند داد بزنند، حكومت موظف است ترشي و تلخي زبان را تحمل كند حكومت موظف است با همه مسلمان و غيرمسلمان يكسان برخورد كند در همين چارچوب است كه پيامبر مي‌گويد اگر امر به معروف و نهي از منكر نكنيد اشرار بر شما مسلط مي‌شوند: «لتأْمُرُنّ بِالْمعْروفِ و لتنْهُنّ عنِ الْمُنْكرِ أوْ يسلِّطنّ‌الله عليكمْ شِراركمْ فيدْعوا خِيارُكمْ فلا يسْتجابُ لهُمْ». در نهج‌البلاغه هم علاوه بر اينكه امر به معروف خطاب به عالمان و حكومت است در نامه 47 آمده است: «لا تتْرُكوا الْأمْر بِالْمعْرُوفِ و النّهْي عنِ الْمُنْكرِ فيولّي عليكمْ شِرارُكمْ ثُمّ تدْعُون فلا يسْتجابُ لكم» امر به معروف و نهي ‏از منكر را ترك نكنيد كه اگر ترك كرديد حكومت به فساد كشيده مي‌شود و اشرار بر شما مسلط خواهند شد. يك نكته كلامي و اجتماعي درباره دعا هم دارد و در ادامه مي‌گويد بعد كه شما دعا مي‏كنيد كه خدايا ما را از شرّ اين ظالمان نجات بده خدا دعاي شما را مستجاب نمي‏كند. چرا؟ چون: هر كسي همان دِرود كه كشت. امام علي(ع) همچنين به اين موضوع اشاره كرده‌اند كه اگر حاكمان اصلاح شوند، مردم اصلاح مي‌شوند. يعني باز هم مي‌بينيد كه مخاطب امر به معروف و نهي از منكر حكومت است. حتي اين ديدگاه آنقدر وسعت دارد كه وقتي بحث محاربه مي‌شود در محاربه هم از ديدگاه امام علي عنوان محاربه متوجه حكومت است نه رعيت و شهروند.


امربه معروف و نهي از منكر يزيدي
حالا كه امر به معروف و نهي از منكر حسيني را شناختيم ببينيم نوع يزيدي آن چگونه است. ما به حكومت معاويه و خود او را تخطئه مي‌كنيم اما بخش بزرگي از مسلمانان هم در همان زمان و هم امروز او را اميرالمومنين مي‌دانند ولو اينكه همان‌ها با يزيد مخالفند. آنها حكومت معاويه را يك حكومت ديني مي‌دانند. معاويه قلمرو اسلامي را توسعه داد. در20 سال دوم از حكومت 40 ساله‌اش پس از شهادت امام علي كشورگشايي مي‌كرد و با امپراتوري بيزانس درگير بود. معاويه آنقدر ظواهر مذهبي را حفظ مي‌كرد كه اگر امام عليه او قيام مي‌كرد متهم به خروج مي‌شد.‌ او خطبه جمعه مي‌خواند امر به معروف و نهي از منكر مي‌كرد. جوي ساخته بود كه او را حكومت ديني مي‌دانستند و وقتي گفتند علي در محراب كشته شد عده‌اي پرسيدند مگر علي نماز مي‌خواند؟ به معاويه گفتند چرا يزيد را مي‌خواهي حاكم كني؟ او مي‌گفت: يزيد قضاي الهي است و خدا مقدر كرده است. از اينجا داستان ظل‌الله در خلافت شروع مي‌شود. حاكم مي‌شود كسي كه خدا خواسته او حاكم شود پس فقط به او پاسخگوست نه مردم. مشروعيتش را از خدا مي‌گيرد. اين‌گونه بود كه آنها را حكومت ديني مي‌دانستند. تبليغات حكومت بني‌اميه چنان بر مردم منطقه شام، اثر كرده بود كه برخي از مردم شام، خيال مي‌كردند اسراي اهل بيت پيامبر، اسراي رومي هستند كه به عنوان كنيز، مي‌توان آنان را در نظر گرفت. حكومت بني‌اميه و يزيد، در توجيه ريختن خون فرزند پيامبر، با اقدامات فراوان و تبليغات امام حسين و يارانش را به عنوان باغي و خروج‌كنندگان عليه حكومت معرفي كرده بودند لذا هنگامي كه  حامل سر مبارك امام حسين، زودتر از همه و به عنوان بشارت، خبر شهادت امام را آورد، يزيد مي‌گويد: اين نتيجه بغي عليه حكومت و سركشي است. كذلِك عاقِبهُ البغيِ و العُقوق. بغي در اصلاح فقهي قيام مسلحانه عليه حكومت ديني بود.
اين تعبير، بارها و بارها، از زبان يزيد و ديگر شخصيت‌هاي حكومت بني‌اميه، تكرار مي‌شود. يزيد هنگام مشاجره با حضرت زينب هم امام حسين و يارانش راخروج‌كننده عليه حكومت معرفي مي‌كند كه خون‌شان مباح است. مي‌گويد: إنّما خرج مِن الدّينِ أبوكِ وأخوكِ. خروج‌كنندگان بر حكومت اسلام، پدرت علي و برادرت حسين  هستند.
يزيد مظهر استفاده ابزاري از دين بود. در اين نوع دينداري دين از بالا ديكته مي‌شود چون بايد دين 
به گونه‌اي بي‌خطر براي حكومت و در خدمت حكومت و مشروعيت بخشيدن آن و فريب توده مذهبي باشد. بنابراين امر به معروف و نهي از منكر حسيني امر به معروف و نهي از منكر از پايين به بالا است اما امر به معروف و نهي از منكر يزيدي از بالا به پايين است.
در دستگاه امام علي مهم‌ترين دستور كار حكومت عدالت است و ببينيد در نامه امام به مالك درباره جزييات حكومت‌داري و درباره اصناف مختلف سخن گفته است. اينكه حاكم با ارتشيان و فرماندهان بايد چگونه رفتار كند و نظاميان با مردم چگونه رفتار كنند، قضات چگونه قضاوت كنند و با مردم چطور رفتار كنند و حكومت نسبت به قضات بايد چه كند، درباره تجار و بازرگانان بايد حكومت چه كند و حتي درباره نماز هم سخن مي‌گويد  امام حسين هم مي‌گويد براي عدالت و رفع ظلم و امنيت بلاد قيام كرده است. اما در دستگاه معاويه و يزيد ظواهر ديني بيش از عدالت مورد توجه است طوري كه امام حسين در خطبه منا در توصيف حكومت مي‌گويد: در هر شهري، خطيبي سخنور بر منبر دارند كه به سود آنان سخن مي‌گويد، تمام سرزمين، بي‌پناه مانده و در همه جا دست خطيبان باز است و مردم مانند بردگان آنانند و نمي‌توانند ظلم‌شان را دفع ‌كنند. اما در حكومت علوي اصل بر رفع فقر و عدالت قضايي و اجتماعي است. در نهج‌البلاغه با وجود اينكه مكشفه در همان زمان هم بوده ولي امام به آيات عدالت و تقوي تاكيد دارد. جالب اينكه عدالت و تقوا را هم عمدتا براي حاكمان گفته است چون اگر حاكمان درست باشند جامعه هم درست مي‌شود. الناس علي دين ملوكهم. چون يك رابطه ديالكتيكي است. اگر مردم را خراب كردند مديران بعدي كه از دل آن بيرون مي‌آيند هم خراب خواهند بود. امام به بعضي امور كه امروز مساله حكومت ما شده نپرداخته چون اگر حكومت، عادل و محبوب باشد مردم خودشان با اشتياق ظواهر ديني را رعايت مي‌كنند.   چون موضوع امر به معروف را به چيزي محدود كرده‌اند كه مفسده دارد و پرسش‌هاي بي‌پاسخ زيادي ايجاد كرده اصل امر به معروف و نهي از منكر را هم در ذهن عامه لوث كردند اما اگر شما به گذشته برگرديد مثلا در همه كتب حسبه كه در واقع «حسبه» سازمان امر به معروف و نهي از منكر بوده مي‌بينيد با وجود اينكه صدها و هزاران صفحه در اين زمينه نوشته‌اند در حالي كه بانوان مكشفه هميشه در همه زمان‌ها بوده‌اند اما حسبه به عنوان سازمان حكومتي امر به معروف و نهي از منكر وظيفه‌اي كه داشته كه مراقبت بر مشاغل، نانوايي‌ها و بهداشت نانوايي‌ها، طباخي‌ها، معابر و آنچه كه سد معبر مي‌كند و مزاحم مردم مي‌شود يا حفره‌هايي كه در خيابان هست و اگر پر نشود حكومت ضامن است رسيدگي مي‌كرده يعني به ده‌ها مورد از وظايف سازمان حسبه اشاره كرده‌اند كه همه‌اش مربوط به مصالح و منافع عامه است اما الان آنها را رها كرده و به چيزهاي ديگر چسبيده‌اند. اگر شما هم آن وظايف را به مسائلي مانند محيط‌زيست تعميم بدهيد و مثلا امر به معروف و نهي از منكر بيشتر درباره مقابله با ريختن زباله در معابر شهري و جنگل و دريا باشد خواهيد ديد كه چه آثار نيكويي خواهد داشت. به عنوان يك شهروندي كه به ‌شدت نسبت به مسائل محيط‌زيستي حساس است اينكه ديشب در همين هيات مشاهده كردم كه از ظروف قابل بازيافت براي غذاهاي نذري استفاده كردند به عنوان يك معروف بايد تقدير كرد و من همين‌جا از هيات امنا و از آقاي باطني كه مديريت كرده‌اند تشكر مي‌كنم. اين نوع امر به معروف و نهي از منكر دخالت در حوزه خصوصي نيست و منفعت عامه دارد. يكي از شرايط امر به معروف و نهي از منكر اين بود كه آمر و ناهي اول از همه بايد خودش عامل و درستكار باشد. اگر خودش اهل منكر باشد حق ندارد امر به معروف و نهي از منكر كند. يزيد در اندروني خودش مرتكب حرام‌خواري و تضييع بيت‌المال و ظلم به مردم و حتي شراب‌خواري بود اما مي‌خواست اميرالمومنين باشد و خطبه بخواند و امر به معروف و نهي از منكر كند. اين مدل امر به معروف و نهي از منكر يزيدي است كه ما در خودمان منكر فراوان وجود داشته باشد و بخواهيم ديگران را نهي كنيم.