دوقطبی‌های جعلی

امیرحسین ثمالی
پژوهشگر

جامعه ایران طی حدود 2 سده قبل (بخصوص از مشروطه بدین سو) به یک جامعه سیاسی و آغشته به مناقشات دو و چند طرفه تبدیل شده است و همواره در این جامعه دو سر طیف در حال منازعه و کشاکش با یکدیگر بوده‌اند و در عمل حذف و یا نادیده گرفتن بسیاری از نیروهای مستقل، حاصل این نوع از کنشگری بوده است. سلطنت‌طلب یا مشروطه‌خواه، آنگلوفیل یا روسوفیل، منورالفکر یا متحجر، دموکرات یا دیکتاتور، توسعه‌طلب یا واپسگرا، انقلابی یا ضدانقلاب و بسیاری از دوگانه‌های دیگری که دو سر طیف نیروهای سیاسی را نمایندگی می‌کردند و می‌کنند، واژه‌‌هایی است که با بررسی ادبیات سیاسی دو سده گذشته با تکرار بسیار به آن برخواهیم خورد. برای نمونه نقل است که در زمان مشروطه، طرفداران مشروطه و سلطنت‌طلبان خیابانی را در تبریز به قرق خود در آوردند و هر عابری که قصد عبور از آن خیابان را داشت باید در یک طرف می‌ایستاد و در غیر این صورت چاره‌ای جز تحمل ضرب و شتم هر دو گروه را نداشت! این داستان اگرچه کمی عجیب به نظر می‌رسد اما همچنان در دوران بعد از مشروطه برای برخی از نیروهای سیاسی چنین رویکردی تثبیت شد و هر گاه یک کنشگر سیاسی یا اجتماعی قصد آن را داشت تا موضعی مستقل اتخاذ نماید با مشت آهنین دو سر طیف مواجه شد. این روحیه همچنان رگه‌های جدی در بین کنشگران سیاسی کشور ما دارد و بخصوص در زمان بروز تنش‌های سیاسی (ناآرامی‌ها، اعتراض‌ها، آشوب‌ها و...) و حتی رقابت‌های سیاسی (مانند انتخابات‌ها) به‌خوبی خود را نشان می‌دهد و شاهد آن هستیم که برخی کنشگران مستقل حتی با در پیش‌گرفتن مواضعی منطقی و به دور از هیاهو، مورد هجمه نیروهای رادیکال قرار می‌گیرند.


این وضعیت که در علوم سیاسی از آن با عنوان جامعه قطبی شده یاد می‌شود و در جامعه ما وجه دوقطبی آن پررنگ است، دارای عوارضی سنگین برای حفظ تعادل در جامعه است. همان‌طور که مخاطبان محترم در جریان هستند در آشوب‌های اخیر اقشار مختلفی اعم از سلبریتی‌ها، اینفلوئنسرها، هنرمندان و حتی مردم عادی دارای کنش‌هایی متفاوت بوده‌اند که البته این کنش‌ها نیز با واکنش‌هایی منصفانه و احیاناً غیرمنصفانه‌ای مواجه بود که در این یادداشت به بازخوانی و موشکافی آنها خواهیم پرداخت.

معنا و مفهوم قطبی‌سازی جامعه
یک تعریف ساده از قطبی‌سازی سیاسی (Political Polarization) می‌تواند واگرایی حاصل از نگرش‌ها و ایده‌های بعضاً افراطی باشد که افراد، نهادها و یا رهبران سیاسی به آن دامن می‌زنند. غالب بحث‌های قطبی‌سازی در علوم سیاسی، متوجه نظام‌های فکری (مانند اصلاح‌طلب و اصولگرا در ایران) و یا احزاب سیاسی (مانند دموکرات و جمهوری‌خواه در ایالات‌متحده) است و یکی از کارکردهای مهم آن، قرار دادن مردم و نخبگان سیاسی در تنها دو گروه مجزا و حذف گروه‌های میانه‌رو یا مستقلی است که خارج از دوقطب تشکیل شده‌اند. به‌عنوان مثال در انتخابات ایالات متحده، جامعه ناگزیر به تبعیت از دو قطب جمهوری‌خواه و دموکرات است و بنابر یک تجربه تاریخی، افراد مستقل با ایده‌های جدید، عموماً از گردونه رقابت‌ها حذف می‌شوند.
نکته قابل توجه اینجاست که قطبی‌سازی جامعه اگرچه موجب گرم‌شدن تنور برخی هماوردهای سیاسی-بخصوص در زمان رقابت انتخاباتی می‌شود- اما در صورت تداوم شرایط دو قطبی بخصوص در بزنگاه‌های سیاسی، تصمیمات سرنوشت‌ساز و یا منازعات شدید سیاسی و امنیتی می‌تواند اثراتی مخرب و جبران‌ناپذیر را بر جامعه تحمیل کند؛ چرا که در شرایط بحرانی، تصمیم‌گیران و کنشگران بیش از هر زمانی به عقلانیت سیاسی محتاج هستند تا جامعه را از معضل خارج سازند.
اما در جامعه قطبی شده، هر روز بر التهاب و تشویش مردمان افزوده می‌شود و رسانه در این بین، نقش پررنگی دارد؛ زیرا شرایطی را به وجود می‌آورد که در آن به جای غلبه عقلانیت، احساسات و عواطف کاذب است که محرک اصلی کنش سیاسی می‌‌شود و می‌تواند جامعه را تا مرز فروپاشی پیش ببرد؛ حال آنکه باید هر جامعه‌ای به نقطه تعادلی مناسبی برای کنترل هیجانات دست یابد.


برچسب زدن؛ شیوه اصلی قطبی‌سازی
در رابطه با علل و انگیزهای عوامل قطبی‌سازی موضوع مورد بحث می‌توان به دلایل متعددی اشاره کرد. در اولین مورد آن باید توجه داشت که صاحبان احزاب یا متولیان افکار سیاسی، با انتخاب کلمات جهت دار، مردم را مجبور به پذیرش حکمی می‌کنند که قرار است منافع سیاسی یا اقتصادی و... خود و حزب خود را بیشینه کنند که مثال واضح این موضوع در کشور ما در مورد برجام دیده‌شد که موافقان و مخالفان آن در دو سر طیف از واژه‌هایی تند برای متهم‌سازی طرف مقابل استفاده کردند؛ در این مقطع با طرح برجام به‌عنوان مهم‌ترین راه خروج کشور از بحران‌ها، دو قطبی موافقان و مخالفان برجام پدید آمد. مخالفان جنگ و طرفداران تعامل با دنیا، با آنها که از این مقوله ابایی ندارند و به تبع آن دو قطبی عیان‌تر رابطه با غرب و مخالفان آن مطرح شد. حتی در یک دوره موافقان عصر موشک با طرفداران عصر گفتمان در برابر هم قرار گرفتند.
در جریان دو دوره انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر با کاندیداتوری حسن روحانی که خود را حقوقدان و متکی به این نوع گفتمان معرفی می‌کرد و جناح رقیبی که برخی گروه‌ها آن را نماد نگاه افراطی قلمداد می‌کردند؛ دو قطبی اعتدال ـ افراط ظهور کرد. از دیگر عوامل تمایل بازیگردانان اصلی صحنه سیاست به دو قطبی کردن جامعه، می‌توان به علاقه‌شان به غلیان احساسات در مردم و ممانعت از رفتار منطقی آنها اشاره کرد. این دلیل بخصوص در مواقعی خود را بیشتر نشان می‌دهد که نیروهای سیاسی از توخالی بودن شعارها و اهداف خود مطلع هستند اما نمی‌خواهند به بازبینی آن بپردازند بلکه سعی می‌کنند با تحریک احساسات، تنها بر جنبه غیرعقلایی مردم تکیه کنند. شاید این دلیل با وجود گسترش رسانه‌ها در جامعه و افزایش سطح اطلاعات عمومی مردم کمی دور از نظر باشد اما دقیقاً همین رسانه‌ها زمانی که به ابزار دست این قبیل سیاسیون تبدیل می‌شوند، نقش مهمی را در تشدید احساسات و هیجانات کاذب مردم ایفا می‌نمایند.
جالب است بدانید که در سال 1997 فیلمی در ژانر کمدی سیاه توسط «بری لوینسون» ساخته شد که عنوان فیلم «سگ را بجنبان» بود. نام فیلم عنوانی کنایی است و در واقع به این موضوع اشاره دارد که از آنجایی که سگ از دم خود باهوش‌تر است، می‌تواند دم خود را بجنباند. اما اگر سگ به اندازه کافی باهوش نباشد، این دم است که می‌تواند سگ را تکان دهد. اصطلاح سگ در اینجا اشاره‌ای است به جامعه امریکا و دم سگ شامل سیاستمداران و رسانه‌هایی است که اگر از جامعه باهوش‌تر باشند قادر خواهند بود جامعه را در راستای اهداف خود حرکت دهند و به اصطلاح سگ را بجنبانند! «سگ را بجنبان» با رویکردی انتقادی به کنترل و تحمیق جوامع توسط رسانه‌ها و کنشگران سیاسی که قدرت رسانه‌ای را در دست دارند اشاره می‌کند. رسانه‌های بیگانه با وارونه کردن حقیقت، آن چیزی را که خود ساخته و پرداخته‌اند به نام واقعیت به خورد مردم می‌دهند و مردمی که تفکر انتقادی ندارند، براحتی بازیچه دست بازیگران قدرت قرار می‌گیرند. بنابر آنچه گفته‌شد، کنشگران سیاسی با دو هدف مهم برآوردن منافع خود و همچنین تحمیق جامعه دست به قطبی‌سازی جامعه می‌‌زنند که این موضوع در جوامع مختلف و بخصوص در زمان تصمیم‌گیری‌های حساس با شدت و پیچیدگی بیشتر همراه است.


پیامدهای نامطلوب قطبی‌سازی‌های کاذب
همان طور که در مقدمه  بیان شد، علی‌رغم آنکه قطبی‌سازی در شرایطی (بخصوص در رقابت‌های انتخاباتی) می‌تواند به عامل مولد برای رشد و حرکت جامعه مبدل شود اما تداوم قطبی بودن جامعه و خطرناک‌تر از آن، ایجاد دوقطبی‌های کاذب و مخرب نتایج بسیار زیان‌باری را برای جامعه در پی دارد که در ادامه به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.
اولاً از آنجا که قطبی‌سازی‌ها عموماً در فضاهای ملتهب و غبارآلودی که جامعه (متشکل از نخبگان سیاسی و عموم مردم) در انتخاب دو مسیر، کاملاً مرددند، محقق می‌‌شود. این دو مسیر را طرفداران هر یک از مسیرها، با صفات دوگانه‌ای بیان می‌‌کنند که یکی بسیار مثبت است و دیگری منفی و غیرعقلایی. لذا گویی شنونده را در این انتخاب قرار داده‌اند یا با ما و طرفدار فکر ما هستی و یا فردی متعصب، تهی از عقلانیت و دور از واقع نگری! بنابراین از قطبی‌سازی در این شکل و فرایند پیاده‌سازی آن عموماً به عنوان یک پدیده منفی یاد می‌‌شود. چرا که ذاتاً موجب افتراق و ایجاد شکاف بین اقشار و توده‌ها شده و یکپارچگی و همدلی جامعه را به خطر می‌‌اندازد و لذا زمینه اثرپذیری بدنه اجتماعی و اقتصادی کشور از تهدیدات و دخالت‌های خارجی یا بحران‌های داخلی را تحکیم می‌‌بخشد.
افزون بر این، همگان اعتراف دارند که دوقطبی مخرب، می‌تواند براحتی وحدت و انسجام ملی را نشانه  گیرد! در جامعه قطبی شده، گروه‌هایی که با هم مقابله می‌‌کنند برای رسیدن به مقصود خویش به هر ابزاری دست می‌‌یازند. ابزاری مانند دروغ، تهمت، انتشار خبر جعلی، توهین و برچسب‌زنی و همه اینها پایان اخلاق و سقوط فرهنگ است.
خشونت از دیگر عوارض قطبی‌سازی است و علاوه بر آن دوقطبی‌های کاذب و مخرب باعث دلزدگی و خستگی مردم و شکننده شدن جامعه می‌شود. به گفته یکی از پژوهشگران حوزه جامعه‌شناسی، اهداف آرمانی گروه‌ها در اثر دوقطبی شدن جامعه به سطح منافع شخصی و نهایتاً حزبی افت می‌‌کند و در نتیجه مسائل فرعی جای مسائل اصلی را می‌‌گیرد.
تسری دوقطبی از حوزه سیاسی به سایر حوزه‌های حکمرانی نیز از دیگر مخاطرات جدی این پدیده است به نحوی که اگر برای نمونه این دوقطبی وارد حوزه تقنین و قانون‌گذاری شود، از چندین جهت می‌تواند بر فضای تصمیم و تصویب قوانین در مجلس اثرگذار باشد. قطبی‌گرایی بن‌بست‌هایی در روند تولید و تصویب قوانین را افزایش داده و میانه‌روی‌هایی را که مصوبات رادیکال را محدود کرده و باعث کاهش نگرش‌های متعصبانه می‌‌شوند، پایین می‌آورد.
جدای از مسائل داخلی، محققان متذکر می‌‌شوند که قطبی‌سازی، می‌‌تواند توافقات یکپارچه در مورد سیاست‌های خارجی را تضعیف کند و موقعیت یک کشور را در جهان خدشه‌دار سازد. در این خصوص به دو تأثیر مهم می‌‌توان اشاره کرد؛ اول اینکه، وقتی این  تقسیم‌بندی‌ها ظاهر می‌‌شود، متحدان کمتر به وعده‌ها اعتماد می‌‌کنند و دشمنان نقاط ضعف را آسان‌تر پیش‌بینی می‌کنند و دوم هم اینکه دیدگاه نخبگان تأثیر مهمی بر دیدگاه عمومی نسبت به سیاست‌های خارجی دارد و این مهم موجب شکل‌گیری تصویری مشوش از سیاست‌خارجی در ذهن عموم مردم می‌شود.
شاید باور آن سخت باشد که قطبی‌سازی کار را به جایی می‌رساند که می‌توان خطر سقوط یک دولت برای جامعه را متصور شد و در برخی از کشورهای منطقه با ایجاد شکاف بویژه از طریق فضای مجازی، دشمنان تلاش کرده‌اند دولت‌‌های این کشورها را ساقط کنند که در برخی موارد نیز موفق بوده ‌اند! برای نمونه می‌‌توان به لبنان اشاره کرد که در حال حاضر هیچ دولتی ندارد و در مورد عراق نیز شاهد آن هستیم که دشمنان طی چند سال اخیر با ایجاد دوقطبی‌های کاذب برای سقوط دولت در تلاش هستند.
 

ضرورت مقابله با جریان‌های قطبی‌ساز 
بر اساس آنچه که تاکنون از نظر گذشت می‌توان نتیجه گرفت که قطبی‌سازی جامعه (البته از نوع مخرب آن) با همه‌ پیچیدگی‌ها و عواملی که می‌تواند داشته باشد دارای دو دسته عوامل بیرون‌زا و درون‌زا است که باید به فراخور هر کدام از آنها به مقابله با آن پرداخت.
درخصوص عوامل بیرون‌زای قطبی‌ساز، طبیعتاً در روزگار فعلی نقش رسانه‌های بیگانه که در آن سوی مرزها در حال ادراک‌سازی برای مخاطب ایرانی خود هستند کاملاً غیرقابل انکار است؛ این رسانه‌ها با پخش مکرر نارسایی‌ها و با تکیه بر تکنیک‌هایی چون وارونه‌سازی، برجسته‌سازی، اثر پروانه‌ای و... ذهن مخاطب را مغشوش می‌سازند که در مقابله با آن اولاً لازم است که رسانه‌های داخلی با تولید محتوای حرفه‌ای و مناسب بتوانند بر تعداد مخاطبان خود بیفزایند. در مرحله بعد نیز ضروری است تا به‌وسیله تبیین واقعیت و پاسخ بموقع شبهات و رویدادها، هر چه بیشتر سطح کیفی برنامه‌های خود را افزایش دهند تا در این جنگ ادراکی به موفقیت برسند.
اما عوامل درون‌زای قطبی‌سازی به مراتب پیچیده‌تر عمل می‌کند و راه حل آن نیز چند وجهی به نظر می‌رسد؛ در نخستین گام باید با ایجاد فضای گفت‌وگوی سالم و دور از تنش میان گروه‌های مختلف مردمی، راه را برای گسترش مذاکره درونی و پویایی جامعه فراهم نمود. در مرحله بعد نیز با شفاف‌سازی قاعده‌مند و اجرای قوانین بالادستی مهمی چون «قانون گردش آزاد اطلاعات» راه را برای بروز شایعات و شائبه‌ها تا اندازه فراوانی مسدود ساخت.
ایجاد فضای باز رسانه‌ای (با در نظر گرفتن خطوط امنیت و منافع ملی)، تقویت صحیح احزاب سیاسی، افزایش سطح سواد رسانه‌ای جامعه‌ ایرانی و... نیز گام‌های مهم و بلندی است که همگی باید با یک برنامه‌ریزی دقیق از سوی سیاست‌گذاران فرهنگی کشور دنبال شود تا در بزنگاه‌های سیاسی شاهد نوعی به‌هم‌ریختگی از سوی جامعه نباشیم و به جای دامن زدن به گستره آشوب‌ها به گفت‌وگو پیرامون راه‌های برون‌رفت از بن‌بست‌ها بپردازیم.


فرایند قطبی ‌سازی در حوادث تلخ اخیر
متأسفانه آنچه که در حوادث اخیر خود را به وضوح نشان داد، فرایند قطبی‌سازی مخرب از ابتدای حادثه تا بدین‌جای کار بود و اظهارات دو سر طیف نشان از آن دارد که همچنان این دَر بر این پاشنه می‌چرخد!این دو قطبی‌سازی نیز دو سوی کاملاً متفاوت داشت؛ در یک سوی آن رسانه‌هایی بودند که در ظاهر، خود را روشنفکر می‌دانستند، اما بدون آنکه از جزئیات واقعیات اطلاعی داشته باشند، با تکیه بر کلیدواژه‌ها و عباراتی مانند «آسیب شدید مغزی در اثر ضرب و جرح مأموران»، «بازداشتگاه وزرا»، «به کما رفتن مهسا امینی»، «عدم رسیدگی به وضع بیمار»، «اظهارات یک پزشک مبنی بر ضربه مغزی مهسا امینی»، «ارشادهراسی»، «ارشادکشی»، «ارشاد شد؟»، «ارشاد مرگبار»، «مرگ ارشادی» و... به شکل‌گیری طیف وسیعی از شایعاتی دامن زدند که تمامی فیلم‌ها و اسناد موجود، خلاف کامل این وارونه‌سازی‌ها را نشان می‌داد. در یک سوی دیگر این قطبی‌سازی نیز نیروهایی حضور داشتند که علی رغم ادعای حمایت از نظام با به کار بردن الفاظی زشت، رکیک و زننده، دست به تخریب و توهین هنرمندان و چهره‌های مشهور زدند.
در چنین شرایطی بود که به‌صورت لحظه‌ای فشار روی هنرمندان و سایر اقشار پرطرفدار جامعه (یا همان اینفلوئنسرها و سلبریتی‌ها) بیشتر می‌شد و رهبران دو سر طیف خواهان آن بودند که این افراد هر چه زودتر موضع خود را مشخص کنند.
این وضعیت همان چیزی است که از آن به‌عنوان قطبی‌سازی مخرب یاد می‌شود و افرادی که می‌خواهند راهی مستقل و متفاوت از جو رسانه‌ای مسموم در شرایط موجود را پیش گیرند از هر سو با هجمه و حمله روبه‌رو می‌شوند.
با شکل‌گیری این قطب‌بندی نادرست بود که فشار بر افراد مستقل به دو شکل وارد شد:
1- دعوت از افراد بی‌هیاهو برای اجرای اهداف یکی از دو قطب
2- حمله به افرادی که موضعی مستقل و عقلایی اتخاذ کرده‌اند
برای نمونه در خصوص تحت فشار قرار دادن افراد بی‌هیاهو شاهد آن بودیم که مجری رسانه معاند «من و تو» در یکی از برنامه‌های خود می‌گوید: «از همصدایی هنرمندها گفتیم اما این را هم بگوییم که هنوز چهره‌هایی هستند که خیلی هم شناخته شده هستند ولی سکوت کرده‌اند و هیچ واکنشی نشان نداده‌اند، افرادی مثل «رامبد جوان» «احسان علیخانی» «هومن حاجی عبداللهی» «علی پروین» «امیر قلعه‌نویی» «سالار عقیلی» «بهاره رهنما» «بهنوش بختیاری» و خیلی‌های دیگر. الان وقتش است که سکوتتان را بشکنید و تمام قد حمایت کنید از مردمی که دارند برای «آزادی‌شان» و «آزادی‌تان!» فریاد می‌زنند و یک دنیا هم با آنها همصدا شده ولی شما هنوز در خوابید!»
اما تقلای گروه‌های فشار به همین‌جا ختم نمی‌شود و حتی رویدادها و حوادثی که می‌تواند وفاق ملی را به نمایش بگذارد به محلی برای جولان قطبی‌سازی بدل می‌گردد. برای نمونه زمانی که بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در اردوی اتریش برای رویارویی با تیم ملی اروگوئه و سنگال به سر می‌بردند ناگهان تحت فشار رسانه‌های ضد انقلاب برای ورود به این موضوع قرار می‌گیرند و حتی بابت شادی پس از گلشان نیز با حجم زیادی از توهین روبه‌رو می‌شوند. مروری گذرا در شبکه‌های اجتماعی مشخص می‌کند که آنها حتی برای خداحافظی از تیم ملی به پیروی از چند ورزشکار که در شبکه‌های اجتماعی از حضور در تیم ملی انصراف داده بودند نیز با درخواست و فراتر از آن تهدیدهایی روبه‌رو می‌شوند. تعیین شعار تیم ملی در جام جهانی یعنی «تا پای جان برای ایران» نیز موجی از حمله به بازیکنان و متهم کردن آنها برای ایرانی نبودن و دوری از مردم را به‌دنبال داشت!
جای تأسف است که ستاره‌ای چون حسن یزدانی نیز از فشار این گروه در امان نماند و پرافتخارترین کشتی‌گیر ایرانی چند روز پس از کسب هشتمین مدال جهان و المپیک خود در مسابقات قهرمانی جهان برای ادعایی واهی در خصوص آنفالو کردن علی کریمی هدف توهین‌های مجازی قرار می‌گیرد. یزدانی که طبق توضیحات خودش هیچوقت علی کریمی را فالو نداشته حالا در فضایی باورنکردنی در حال تخریب شدن است.
یزدانی که تا پیش از این به‌صورت مدام توسط مردم و رسانه‌ها با شادروان تختی مقایسه می‌شد و در هنگام بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله در کنار مردم دیده شده بود متهم به دوری از مردم و تقابل با تختی زمانه می‌شود!
همانطور که گفته شد حمله به افرادی که موضعی مستقل و عقلایی اتخاذ کرده‌اند از دیگر تدابیر این گروه فشار بود که این موضوع در مورد هنرمندی مانند مهران رجبی به وضوح دیده‌ شد؛ ماجرا از این قرار بود که در یک صفحه توئیتر که منتسب به ایشان بود پستی با این محتوا منتشر می‌شود:
«در این ایام که شغالان و کفتاران برای ایران جانمان دندان تیز کرده‌اند سکوت جایز نیست. استفاده از پایگاه اجتماعی و ظرفیت رسانه‌ای بازیگران در جهت ساخت دوقطبی و ایجاد شکاف در جامعه حربه‌ای تکراری است که بدخواهان این خاک سال‌ها به آن چنگ انداخته‌اند. جان ناقابلی دارم آن هم فدای ایران»؛ پس از این بود که علاوه‌بر پاسخ‌های توهین‌آمیز به پست رجبی، پیامک‌های تهدیدآمیز نیز به او ارسال شد و کار را به جایی رساند که مهران رجبی با انتشار یک فیلم در اینستاگرام ضمن تکذیب توئیت منتسب به او درباره حوادث پس از مرگ مهسا امینی تأکید کرد اکانتی در توئیتر ندارد.
در این ویدیو که مهران رجبی به اشتراک گذاشت، او می‌گوید که هیچ حساب توئیتری و هیچ صفحه‌ای در توئیتر ندارد و نمی‌داند چه کسی چه مطالبی را از قول او منتشر می‌کند و کاری به صحت و سقم آنها ندارد!
البته گشت و‌ گذاری کوتاه در صفحات فضای مجازی بخوبی نشان می‌دهد که سایر افراد سرشناس نیز پس از اتخاذ مواضع میانه دچار سرنوشت مشابه رجبی شدند و فشار بر آنها دوچندان شد اما جای مسرت است که هیچکدام از این افراد از موضع مناسب خود عقب‌نشینی نکردند.