این صفحه برای شما جای مناسبی نیست

سيدعبدالامير نبوي
در دو ماه اخير، فشارهاي سياسي و اقتصادي بين المللي عليه ايران نه تنها شدت يافته که متنوع تر هم شده است. اگر قبلا بيشتر تحريم ها ذيل عناويني چون «فعاليت هاي هسته اي ايران» يا در چارچوب «عدم همکاري موثر با آژانس بين­المللي انرژي اتمي» طراحي و دنبال مي شد، در اين مدت بحث بي توجهي به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي شهروندان پررنگ شده است. تشديد تحريم ها و فشارها به همراه موج سهمگين رسانه اي، گوياي وضعيت نامناسب ايران در منطقه و جهان است که به تدريج پرسش هايي را درباره نتايج تداوم اين وضعيت پديد آورده است. البته بعضي از مديران و نيروهاي سياسي در داخل اميد داشتند که با آغاز به کار دولت سيزدهم و وعده هاي آن، راهي براي مديريت بحران هاي داخلي و بهبود روابط خارجي، به خصوص با همسايگان، باز شود تا دست کم بخشي از آثار و پيامدهاي مشکلات کشور کنترل گردد. مهمترين، و در عين حال مبهم ترين، ايده در اين زمينه «گره نزدن مشکلات کشور به تحريم­ها» بود. حال، نه تنها آن ايده گرهي از مشکلي نگشوده، عناوين جديدي به دردسرهاي موجود اضافه شده است. عملکرد دولت در همين مدت کوتاه هم نشان داده است هيچ ابتکاري براي خروج از گرداب ها وجود ندارد و جايگاه منطقه اي ايران بيش از پيش آسيب ديده است.
در سال هاي اخير، درباره علل و پيامدهاي نزول جايگاه ايران در خاورميانه بسيار نوشته اند و هر کسي از منظري به طرح راه حل براي خروج از بن بست موجود پرداخته است. پيش فرض تقريبا تمامي اين راه حل ها آن است که مسير پيموده شده در دست کم دو يا سه دهه اخير نادرست بوده است و کشور چاره اي جز اصلاح «راه طي شده» ندارد. جالب آنکه کنشگران سياسي و حزبي همواره رقيبان خود را در بروز شرايط حاضر مقصر مي دانند. با اين حال، همگي تاکيد مي کنند اولا: چنانچه ايران از هم اکنون دست به اصلاحات گسترده نزند، به زودي و با تحمل هزينه هاي بيشتر مجبور به اين کار خواهد شد. اين نکته بدان معناست که در شرايط فعلي هنوز مديريت مشکلات داخلي و خارجي تا حدودي ممکن است، ولي اندکي بعد، راهي جز پرداخت کامل صورت حساب ها وجود ندارد. ثانيا: در صورت اصلاح مسير نيز مدت ها طول خواهد کشيد تا ايران به جايگاه پيشين خود نزديک شود. به عبارت ديگر، سرعت رشد اقتصادي و فناوري در کشورهاي منطقه در کنار تحولات جهاني سبب شده است که احياي بي کم و کاست جايگاه پيشين ايران هر سال دشوارتر شود.
به رغم اهميت چنين نکاتي که واقع بينانه هم هست، همچنان اين نگراني و پرسش دلهره آور باقي مي ماند که بالاخره چه خواهد شد، و مي دانيم پاسخگويي بدان به راحتي ممکن نيست. درست است که نقش نخبگان داخلي در مديريت شرايط و تصحيح امور همواره موثر است، اما توجه به واقعيتي ديگر نيز ضروري است و احتمالا به درک بهتر مسير احتمالي پيش رو کمک کند. اين واقعيت زماني به درستي درک مي شود که با وام گرفتن از نام يک اثر مشهور برنارد لوئيس، ابتدا بدانيم «مشکل از کجا آغاز شد». تا اين نکته درک نشود، نخواهيم توانست براي خروج از شرايط موجود راهي پيدا کنيم، همچنان که نخواهيم توانست درباره آينده به دقت سخني بگوييم.


براي پاسخ به پرسش يادشده، توصيه آن است که براي چند دقيقه علل و ريشه هاي مشکلات موجود، هرچه که باشد، کنار گذاشته شود و در عوض به تصويري که از ايران طي چند دهه اخير شکل گرفته تمرکز کنيم. واقعيت آن است که ايران سالهاست به عنصر تقريبا ثابت صفحه اول رسانه هاي جهان تبديل شده است: انقلاب، بحران گروگان گيري، جنگ هشت ساله، بحران هسته اي، رقابت هاي منطقه اي، ناآرامي هاي داخلي و… درست است که بخشي از اين رويدادها، به ويژه در سال هاي اوليه پيروزي انقلاب 1357، به خاطر عوارض طبيعي يک انقلاب بزرگ و حتي کوشش براي تحقق آرزوهاي ريز و درشت و تاريخي يک ملت بوده، ولي ترديدي نيست که بخش مهمي از آنها نيز از تصوري ناشي مي شود که نخبگان حاکم از توان خود و آرايش نيروهاي مهم منطقه اي و جهاني دارند. البته اينکه رهبران انقلابات بزرگ و هواداران آنها مصرانه بخواهند براي تحقق آرمان ها و آرزوهاي خويش کوشش کنند و در پي بازتعريف قواعد نظام بين­الملل برآيند، نکته عجيبي نيست. در مقابل، اين نيز تعجب آور نيست که هر منطقه اي در جهان نيز ظرفيتي دارد و تاب آوري آن نامحدود نيست. لذا ممکن است حضور هميشگي يک کشور در صدر تحولات اغلب بحراني خاورميانه، از جايي به بعد نه براي داخل و نه براي خارج قابل پذيرش نباشد.
تجربه نشان مي دهد ابتدا آنچه مورد توجه اغلب ديگر بازيگران قرار مي گيرد، تحمل و صبوري در برابر ادعاها و بازي­ ها است تا مرور زمان بخشي از مسايل را حل کند و هيجانات فروکش کند. پيش فرض چنين رويکردي آن است که خيالات به زودي به سقف واقعيات برخورد مي کند و نوعي واقع بيني و عمل گرايي حاکم خواهد شد؛ بالاخره بايد به نخبگان سياسي جديد فرصت داد تا در صحنه عمل رشد کنند و تربيت شوند. چنانچه اين رويکرد موفق نباشد و مخالف­ خواني ادامه پيدا کند، کوشش براي تغيير رفتار کشورهاي بحران خيز در دستورکار قرار مي گيرد. در اين چارچوب، از سويي مشوق هايي طرح مي شود و از سوي ديگر هزينه برخي رفتارها افزايش مي يابد. در واقع، تعريف اين مشوق ها و هزينه آفريني ها چارچوب مسير پيش رو را نشان مي دهد و به مثابه چماق و هويج عمل مي کند تا يک دولت در عمل بداند چگونه رفتاري را در پيش بگيرد، به­ويژه بداند بازي بايد قاعده مند و متناسب با توان واقعي باشد. روشن است که چنانچه اين سياست هم در بلندمدت موثر نباشد، تغييري کيفي از راه افزايش فشارهاي خارجي در دستورکار قرار مي گيرد و هزينه آن هرچه که باشد، از طرف ديگر بازيگران تحمل مي گردد.
بار ديگر، توصيه آن است که براي چند دقيقه علل و ريشه هاي مشکلات موجود، هرچه که باشد، کنار گذاشته شود و به تصويري که از ايران طي چند دهه اخير شکل گرفته تمرکز صورت گيرد. اين امر نشان مي دهد مشکل از جايي آغاز شد که حضور در صفحه نخست نشريات و تيترهاي اصلي رسانه­ها به يک امر ارزشمند و عادت تبديل شد. وجود و بروز مسايلي مانند انقلاب و جنگ تا جايي حضور ايران را در سرخط اخبار ايجاب مي کرد، ولي از دوره اي به بعد، اين حضور به نشانه مهم بودن و اثرگذار بودن تبديل شد. به همين خاطر، کوشش شد اين وضعيت حفظ شود: بازي در هر زميني که بتواند نام ما به عنوان عنصري مهم و اثرگذار را مطرح کند؛ هرچند ربطي و تناسبي با توان واقعي نداشته باشد يا از منظر منافع ملي نتيجه دندانگيري نداشته باشد.
سال ها پيش مطلبي در مجله جامعه سالم چاپ شد با عنوان «اين صفحه براي شما جاي مناسبي نيست» به قلم محمد قائد، نويسنده و مترجم نام آشنا و دقيق النظر که به عنوان تيتر اين يادداشت هم انتخاب شده است. قائد مطلب خود را با اشاره به برکناري خشونت آميز ايمره ناگي، نخست وزير مجارستان، در سال 1956 و کوشش يانوش کادار، جانشين وي، براي حذف نام کشورش از صفحه نخست روزنامه هاي جهان آغاز کرده بود. به زعم کادار، حذف نام کشوري معمولي مانند مجارستان از صفحه نخست روزنامه ها «علامتي است مثبت براي اين معني که خبر بدي از آن سو در راه نيست».
قائد سپس نمونه هايي را مثال زده بود از اينکه اعتياد به حضور در صفحه اول در کنار عدم مهارت در کارکردن با رسانه هاي خارجي چگونه به ايجاد تصوير سياهي از ايران کمک کرده است. هرچند جامعه سالم مدتهاست که به تاريخ مطبوعات پيوسته، اين مطلب هنوز خواندني و جانمايه آن همچنان معتبر است. در واقع، نويسنده آن به درستي و با دقت نشان داده بود که «ربع قرن خبرساز بودن ايران [تا زمان انتشار مطلب] بيشتر به معني تنش، سرگشتگي و بي ثباتي است تا چيزهاي ديگر»، چراکه «حضور در صفحه اول عمدتا يعني نماد مسئله و بحران». توصيه نهايي قائد نيز همچنان درست است که «براي قانع کردن افکار عمومي در جاهاي ديگر دنيا، بايد از داخل شروع کرد».
مرور اين نکته نشان مي دهد پيش فرض هر اصلاحي، بايد توجه به ظرفيت و توان محدود هر کشور براي بازيگري در سطح منطقه و جهان باشد و مقدم بر آن، چه اکنون و چه در آينده، کنار گذاشتن وسوسه حضور در سرتيتر خبرها را مي­طلبد./ انجمن مطالعات صلح