آرامش دل‌های داغدیده


گروه سیاسی/ 55 روز پس از حادثه تروریستی در حرم شاهچراغ(ع) که رهبر معظم انقلاب آن را «جنایت شقاوت‌آمیز» توصیف کردند، مجروحان و خانواده‌های داغدار شهیدان این جنایت به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند. شواهد، جزئیات و حاشیه‌های این جلسه، حکایت از آن دارد که با جلسه‌ای متفاوت از نشست‌های دیگر رهبر انقلاب مواجه بودیم، جلسه‌ای که گویی تشفی خاطر بازماندگان و تسلی به دل‌های داغ‌دیدگان، هم هدف و هم نتیجه اصلی آن بود؛ دیدار آشنا یا دیدار با آشنایی که خود نیز سابقه مواجهه مستقیم با تروریسم را دارد و جانباز بزرگ انقلاب است. از این رو است که می‌توان دریافت چرا این دیدار چنین مبارک بود.
نشان جنایت امریکا بر دستان مجروح آرتین
در این دیدار، همه وابستگان و اعضای خانواده شهدا و مجروحان این حادثه تروریستی حضور داشتند. آرتین سرایداران هم بود، جانباز کوچک این جنایت که بجز یک خواهر بزرگ‌تر، دیگر اعضای خانواده، یعنی پدر، مادر و برادر او به خیل شهدا پیوستند. آرتین تازه بخیه‌های دست را باز کرده بود، اما نشان این جنایت، تا همیشه هم بر زندگی و روح این کودک بی‌گناه و هم در بدن او خواهد بود.


دیدار در فضایی صمیمی و بدون قید و بندهای رسمی برگزار شد. خانواده‌ها دور تا دور حسینیه امام خمینی(ره) نشسته بودند. به همه حاضران نوبت گفت‌و‌گو با جانباز بزرگ انقلاب رسید. رهبرانقلاب، یک به یک، اسامی شهدا را قرائت و با خانواده هر یک از آنان به‌طور مجزا گفت‌و‌گو کردند؛ از آنان درباره شهدایشان پرسیدند و از وضع حال‌شان، حالی که با گذشته قریب به دو ماه از آن جنایت، هنوز خوب نشده و داغ شهادت و از دست دادن عزیزان، همچنان تازه است. این واقعیتی بود که در کلام رهبر انقلاب هم بود. ایشان خطاب به جمع و خانواده‌های حاضر، خاطرنشان کردند که در این جنایت، «شکی نیست که (خانواده‌ها و بازمانده‌ها) داغدار می‌شوند و دل‌ها می‌سوزد، دل ما هم سوخت، دل ما هم خیلی سوخت برای این حادثه.»
خانواده‌ها، مادران و پدران، برادران و خواهران، پس از آنکه آقا نام شهیدشان را قرائت کردند، درباره شهید، نحوه زندگی و شهادت او توضیح دادند. مادری گفت که تنها یک پسر داشت؛ علیرضا و علیرضای او در شاهچراغ به شهادت رسید. فرزند شهیدی از پدرش گفت که خادم حرم امام رضا(ع) شاهچراغ و آستانه اشرفیه بود.
وقتی آقا نام شهید سید فریدالدین معصومی، نخبه و دانشمند شهید این حادثه را قرائت کردند، خطاب به پدر این شهید، اشاره کردند که «شما این جوان خوب، دانشمند و نخبه را تربیت کردید.» آقای معصومی اما به مادر شهید که در جلسه بود اشاره کرد و گفت: «مادرش او را تربیت کرد.» مادر هم در پاسخ به دلجویی آقا، گفت: «از شما می‌خواهم برای صبر همه مادران شهید دعا کنید.» و آقا هم در جواب گفتند «ان‌شاءالله. یکی از غصه‌های ما همین دل‌های شما‌ها است.»
فرزند کوچک یکی از شهدا، درخواستی از رهبرانقلاب مطرح می‌کند و به آقا می‌گوید «من کتابی را به اینجا دادم که به شما بدهند تا اگر می‌شود، پشت جلد این کتاب دعایی برای آرامش ما بنویسید.» آقا اما درست بعد از صحبت، از مسئولان جلسه می‌خواهند تا این کتاب را به دست ایشان برسانند و در همین جلسه، در صفحه نخست کتاب مرقوم می‌کنند: «صلوات و سلام خدا بر شهید عزیز و توفیقات برای فرزندانش.»
همه این جلسه برای آرامش دل‌های خانواده‌های شهدا است، امری که هم بارها در کلام رهبرانقلاب جاری می‌شود و هم جزئیات جلسه و گفت و شنودها، آن را تأیید می‌کند. اما این آرامش، از سر عجز نیست. درست است که حاضران در این دیدار، هر یک عزیزی را از دست داده‌اند، اما مگر نه این است که شهادت فوزی عظیم است و آرزوی دل دادگان به امام حسین(ع) و انقلاب حسینی حضرت امام(ره). کلام دختر یک شهید در محضر رهبرانقلاب، این گره را باز می‌کند. او گفت: «پدر ما بیش از 40 سال در آرزوی شهادت و شوق وصال حق به سر می‌برد، امروز افتخار می‌کنیم که فرزند آزاده‌ای بزرگ و شهید والامقامی هستیم و تا پایان جان در راه پدر خواهیم ماند.» آقا اما از زاویه دیگری به سخن این دختر شهید اشاره می‌کنند، زاویه‌ای که نشان می‌دهد رهبرانقلاب به برجسته کردن ظرفیت‌ها و توانایی‌های فردی توجه دارند. ایشان پس از صحبت این فرزند شهید، می‌گویند: «این صحبت کردن روان و خوب و پرمغز خیلی خوب است. شما از این توانایی بیان و صحبت کردن حداکثر استفاده را در راه خدا و انقلاب بکنید.»
نوبت به خانواده شهیدان «خوب» می‌رسد. آقا نامشان را می‌خوانند: «خانواده شهید عزیزان هوشنگ خوب و امید خوب.» این دو، پدر و پسری که هر دو در این حادثه به شهادت رسیدند. رهبرانقلاب سراغ خانم اشرف خوب‌نژاد را گرفتند؛ زنی که امروز همسر و مادر شهیدان «خوب» است. اما دختر خانواده پاسخ رهبرانقلاب را داد و گفت که «مادرم به دلیل دیدن شما بغض دارند و نمی‌توانند صحبت کند.» آقا برای این خانواده و این همسر شهید دعا کردند و از خدا خواستند که ایشان را حفظ کنند. 
نوبت به خانواده سرایداران و آرتین رسید که همراه خانواده به زیارت رفت و تنها و البته مجروح بازگشت. وقتی رهبر انقلاب به خانواده شهیدان سرایداران رسیدند، به خواهر آرتین، دیگر بازمانده این خانواده اشاره کردند و گفتند «از همه سخت‌تر به این دختر خانم، فاطمه خانم از همه سخت‌تر می‌گذرد، پدر، مادر و برادر (خود را از دست داده) و حالا این برادر کوچک، آرتین.»
اینجا آقا مستقیم آرتین را خطاب قرار دادند و پدرانه گفتند: «باباجان، حالت خوب است آرتین؟» آرتین هنوز بازیگوش است و درآغوش یکی از اعضای خانواده است. عمل دوم را انجام داده و بخیه دست‌هایش باز شده است، اما جای گلوله و بخیه‌ها روی دست‌های کوچک این جانباز کوچک خودنمایی می‌کند. آقا برای آرتین و خواهرش دعا می‌کنند: «خدا شما و آرتین را حفظ کند.»
آقا سراغ مجروحان حادثه را هم می‌گیرند و با آنان هم دقایقی گفت‌و‌گو می‌کنند. یکی از مجروحان، پدری است که فرزند کوچک خود را از دست داده است. او در پاسخ به پرسش رهبرانقلاب، نحوه مجروح شدن خود را توضیح می‌دهد: «بله آقا، پشت اسپیلیت بودیم که خواستم از آنها حفاظت کنم که نتوانستم... این جانباز فرزند شهیدش را فدایی علی‌اصغر امام حسین(ع) می‌داند و می‌گوید: «مانند علی اصغر امام حسین(ع) مظلومانه شهید شد و 7 سال و نیم داشت.»
آقا سراغ مادر علی‌اصغر حادثه شاهچراغ را می‌گیرند. مادر این شهید کوچک، می‌گوید که پیش از وقوع جنایت، علی اصغر از مادرش به اصرار می‌خواهد تا به او بگوید چه نیتی کرده است. مادر اضافه می‌کند: «گفتم نیت من این بوده که وقتی بزرگ شدی برای امام حسین(ع) عزاداری کنی و برای همین اسم تو را علی‌اصغر گذاشتم. گفت چشم مامان.» مادر شهید، با بغض، ادامه داد: «همیشه در محرم‌ها سینه می‌زد و عزاداری می‌کرد. خیلی بچه مهربانی بود.» بغض مادر و دیگر حاضران نشان می‌دهد که داغ شهادت عزیزان همچنان تازه است، برای همین، در هر کلام رهبرانقلاب، یک تسلی و تشفی خاطر هست، ازجمله خطاب به این مادر شهید که می‌گویند: «خداوند ان‌شاءالله دل شما را آرام کند.» آقا سراغ فرزند دیگر خانواده را هم می‌گیرند، اهورا، که پای او نیز در این حادثه تروریستی مجروح شده است.
خانواده یکی از شهدا، به رهبرانقلاب می‌گویند «برادر ما رفت و خوش به سعادتش، ما هم اگر قابل بدانید، پای کار شما هستیم.» پاسخ آقا اما متفاوت است: «خداوند شما را حفظ کند، شماها عناصر مؤمن و حزب‌اللهی، هرچی باشید و کار کنید، بهتر است.»
خانواده یکی از شهدا از رهبرانقلاب تبرک می‌خواهند. آقا هم قول می‌دهد در یک جلد کلام‌الله مجید، بنویسند و به این خانواده برسانند.
در جنایت شاهچراغ سه دانش‌آموز به شهادت رسیدند که یکی محمدرضای 16 ساله بود. رهبرانقلاب به محمدرضا اشاره کردند و گفتند که «این جوان برای زیارت رفته بود» و خطاب به پدر این شهید فرمودند: «این نشان‌دهنده روح بزرگ این جوان است.» محمدرضا، فرزند دوم خانواده بود.
گفت‌و‌گو اما همه این دیدار نبود. در پایان جلسه، برخی خانواده‌ها خود را به رهبرانقلاب رساندند و گفت‌و‌گویی بی‌واسطه و توأم با مهر و محبت شکل گرفت. آقا به سر بچه‌ها دست کشیدند و برای خانواده‌ها دعا کردند.