چرا قصه های ایرانی از جغرافیای ایران دور شده اند؟ داستان های بی اقلیم

سال‌های زیادی نگذشته از نوشته شدن کتاب‌هایی مثل «کلیدر»، «چوب بدست‌های ورزیل»، «سووشون» و .... کتاب‌هایی که جغرافیا و ادبیات فولکلور در آنها از مهم‌ترین جذابیت داستان بوده. اما این روزها اگر گشتی در میان قفسه کتاب‌های ایرانی کتاب‌فروشی‌ها بزنیم، کتاب‌هایی با آن ویژگی‌ها را به ندرت خواهیم دید. روایت‌ها بیشتر در شهری گمشده و بی هویت توسط افرادی که متعلق به هیچ کجا هستند روایت می‌شود. چه شد که جغرافیا و اقلیم و زبان آن‌ها از نوشته‌های نویسنده‌های جوان ما حذف شدند؟ چرا این عامل جذابیت داستان‌ها به فراموشی سپرده شد؟
تاثیر داستان‌های ترجمه شده روی نویسنده‌های جوان
حسین یعقوبی، نویسنده و مترجم، داستان‌های ترجمه شده را در کم‌رنگ شدن جغرافیا در داستان‌های نویسنده‌های جوان موثر می‌داند و به «ابتکار» می‌گوید: در دهه پنجاه، آن دوره‌ای که رسول پرویزی و صادق چوبک می‌نوشتند، نویسندگان خیلی روی جغرافیا تاکید داشتند. اما امروز نقش جغرافیا کمرنگ شده و داستان‌های ترجمه هم در این موضوع بی‌تاثیر نیستند. نویسنده‌ها بیشتر گرایش دارند که ساختارهای زمانی و ساختارهای داستانی را بشکنند تا اینکه جغرافیا را توصیف کنند و آن را در ساختار داستان‌شان دخیل کنند.
این نویسنده می‌افزاید: تمایل مردم به دیدن فیلم و سریال روی ریتم داستان‌نویسی تاثیر گذاشته است. قبلا یک نویسنده مثل آقای دولت‌آبادی در کلیدر پنج صفحه، یک منطقه را از لحاظ جغرافیایی توصیف می‌کند اما الان خواننده هم کم حوصله شده است و بیشتر دنبال بازی‌های تکنیکی است. همه اینها باعث شده پرداختن به جغرافیا خصوصا در نویسنده‌های شهرستانی کمرنگ‌تر شود. نفس ترجمه‌های ادبیات خارجی در قلم نویسنده‌های ما تاثیر گذاشته چه برسد به ورود مسائل جغرافیایی.


یعقوبی ادامه می‌دهد: این روایت‌ها و داستان‌ها مشابه و تکراری شده و به عاملی احتیاج داریم که این روتین بودن را از بین ببرد، شاید ورود دوباره جغرافیا همان عامل مهم باشد. شاید یکی از دلایلی که ادبیات ما جهانی نشده همین قضیه است. شاید آن طور که باید و شاید مشخصات و ویژگی‌های قومی و فرهنگی وارد داستان نشده. ادبیات ما مثل هند، ترک و ژاپن جهانی نشده و مخاطبی در آن طرف دنیا پیدا نکرده، در حالی که سینمای ایران مخاطب نسبی‌ای در آن سوی آب‌ها دارد. حتی کتاب‌های ما داخل ایران هم خیلی بازخورد ندارد. کتابی داشتیم به چاپ چندم هم رسیده اما آن طوری که مردم فیلم‌ها را می‌شناسند، آن کتاب را نمی‌شناسند یا آن‌طور که کتاب‌های قبل از انقلاب را می‌شناسد، کتاب‌های امروز شناخته شده نیستند. عملا کتاب‌هایی نوشته می‌‌شود که یا به چاپ‌های بعدی می‌رسد یا نمی‌رسد ولی بعد فراموش می‌شود و آن تاثیر‌گذاری که باید را ندارد.
تلفیق ادبیات بومی و سبک نوشتاری غربی، ترفندی برای جذب مخاطب
این نویسنده در پاسخ به این سوال که تلفیق ادبیات بومی با سبک نوستاری آثار ترجمه شده چقدر در جذب مخاطب داخلی تاثیر می‌گذارد، می‌گوید: فکر می‌کنم خیلی تاثیر بگذارد. ما در ایران گروه مخاطب تعریف شده نداریم. در صورتی که در حوزه ادبیات خارجی چنین چیزی رخ داده. مثلا گروهی برای طرفداری از موراکامی یا سبک‌های ادبی شکل می‌گیرد ولی در ادبیات ایران به آن شکل چنین چیزی نیست. کتابی به هر دلیل پرفروش می‌شود و مخاطب به سمت آن کشیده می‌شود و آن را می‌خرد. ولی آن کتاب تاثیر لازم را نمی‌گذارد. اگر بخواهیم ادبیات یک کشور رشد داشته باشد، هم به گروه مخاطب احتیاج دارد، هم منتقد می‌خواهد که کتاب‌ها را به‌طور جدی نقد کند. ما الان در مقایسه با منتقد سینما به آن صورت منتقد کتاب نداریم. عملا وقتی اثر تحلیل نشود، اثر بازخورد پیدا نمی‌کند و تاثیری هم نمی‌گذارد.
یعقوبی البته ورود گویش منطقه خاص به داستان را ترفند مناسبی برای جذب مخاطب نمی‌داند و می‌افزاید: چنین متن‌هایی به صورت متن کوتاه تلگرامی در فضای مجازی جذابیت دارد، اما کتابی با گویش خاص فقط ممکن است برای مردم همان منطقه جالب باشد. بعید می‌دانم در پایتخت هم از چنین سبکی استقبال بشود. مثلا کتابی که به گویش چهارمحال و بختیاری است برای کسی که در خراسان شمالی است، جذابیتی ندارد.
قصه باید نشان‌دار باشد
حسن ذوالفقاری، استاد ادبیات و نویسنده اعتقاد دارد جغرافیا مخاطب را جذب می‌کند، او به «ابتکار» می‌گوید: جغرافیا و ادبیات اقلیمی صد در صد مخاطب را جذب داستان می‌کند. داستان مثل آب نیست که بگوییم بی‌رنگ و بی‌بو است و هیچ شاخصه‌ای ندارد. وقتی شما در اردبیل آب یک چشمه خاص را می‌خورید، آن آب نشان‌دار و برای ما جالب است، آن آب هویت دیگری دارد. قصه هم همین است. داستان امر بی‌هویتی نیست. اگر المان‌های بومی وارد قصه‌ها نشوند، همه داستان‌ها شبیه هم می‌شوند و دیگر تفاوتی با هم ندارند. آثار هدایت آثار نشان‌داری هستند. سبک هم نوعی نشان‌دار بودن است. سبک یعنی نویسنده شگردهایی در کارش دارد که منجر به سبک شخصی او می‌شود. هدایت سبک شخصی خودش را دارد. نشانی از نام‌ها، مکان‌ها و اقلیم خاص در داستان‌ها وجه ممیزه و به وجود آورنده سبک شخصی نویسنده و عامل نشان‌دار شدن است. در بین نویسندگان جدید، اگر آثار یوسف علیخانی را که بخوانید، ناخودآگاه شما را به طالقان می‌برد، به روستای خودش. اطلاعات آن فرهنگ، باورها و آداب و رسومی که مردم با آن زندگی می‌کنند را به شما نشان می‌دهد. همه اینها برای خواننده جالب است. وگرنه انعکاس دوباره چیزهایی که می‌دانیم چه لذتی دارد؟داستان همیشه با نام‌هایی شکل می‌گیرد که متعلق به مکان‌ها خاصی هستند. این استاد دانشگاه ادبیات فولکلور را از مهم‌ترین عناصر شکل‌گیری داستان و از ابزارهای نویسنده می‌داند و می‌افزاید: در آثار جمال‌زاده، اگر روایت‌ها را جداگانه بررسی کنید ممکن است داستان یک روایت ساده باشد اما چه چیزی باعث می‌شود اثری تبدیل شود به اثری ادبی؟ همان فولکلور، زبان و کنایات و ضرب‌المثل‌ها و باورها. زندگی مردم نحوه مرادوات و ارتباطات نشان می‌دهد نویسنده متعلق به کدام فرهنگ است و زیسته‌های او چیست؟ این نوع نوشته‌ها برای نسل بعد هم ماده خوب مطالعاتی است. مثلا کتاب بدایع‌الوقایع در دوره تیموری نوشته شده که منطقه‌ای از بخارا را وصف می‌کند اما امروز اطلاعات فولکلوریک خیلی خوبی از آن دوران به ما می‌دهد.
نقش نویسنده‌های جوان در حفظ ادبیات فولکلور
ذوالفقاری نقش نویسنده‌های جوان را در حفظ زبان و ادبیات فولکلور بسیار مهم می‌داند و می‌گوید: ادبیات فولکلور وقتی وارد ادبیات ما می‌شود به حفظ ادبیات و زبان اقلیم‌ها در طی تاریخ کمک می‌کند و امروز نویسنده‌های جوان ما می‌توانند این نقش را به عهده داشته باشند. آنها به جز اینکه با ادبیات فولکلور به نوشته‌هایشان رنگ و بو می‌دهند، آثارشان را هم برای نسل‌های بعد جذاب و خواندنی می‌کنند. امروز وقتی سووشون را می‌خوانیم، اصطلاحات و کلماتی را می‌بینیم که خیلی برای‌مان جالب است و چیزهای زیادی از درون متن‌ها برای ما کشف می‌شوند. همان طور که متن‌های صد سال پیش برای امروز ما جذاب
هستند. فولکلور روح و جان داستان است. وگرنه قصه روایت است، روایتی که می‌توانم به زبان ساده برای شما تعریف کنیم. اما چرا یک رمان چند جلدی می‌شود؟ این هنر نویسنده است که می‌تواند با استفاده از ادبیات عامه داستان را برای ما خواندنی کند و علاوه بر آن نکات زیادی را در حوزه فولکلور به ما بیاموزد. در گذشته این دانسته‌ها از طریق گفتار به دست می‌آمد اما امروز که گفتار کم‌رنگ شده، نوشتار جایش را گرفته است. این نوشتار است که رسالت انتقال فرهنگ را به عهده دارد. نویسنده‌های جوان چنین رسالت بزرگی به دوش دارند.