کتاب‌فروشی ؛ پاتوق کودکان گلشهر

هانیه غلامی- اولین چیزی که به چشمم خورد، سرک کشیدن دختربچه‌ها از پشت قفسه‌های کتاب بود. محو تماشای آن‌ها بودم و اصلا متوجه نشدم مسئول کتاب‌فروشی جلوی در ایستاده‌ است. با همان روی گشاده که پیش‌تر دیده بودم. وارد کتاب‌فروشی شدیم، هر چند فضای بزرگی نداشت ولی چیدمانش زیبا بود. در گوشه‌ ای صندلی‌های کوچک رنگی روی هم چیده شده بود، آن‌طور که معلوم است بعضی روزها این‌جا حسابی شلوغ می‌شود. به سمت قفسۀ کتاب‌های کودک و نوجوان رفتم. سه دختربچه دور یک میز کوچک روی صندلی‌های خود نشسته بودند و مطالعه می‌کردند. با دیدن من بلند شدند و سلام کردند. سرخی گونه‌هایشان از خجالت سرخ شده و زیباترشان کرده بود.   کتاب‌فروشی که کتابخانه است در هفته کتاب و کتاب‌خوانی که گزاره‌ مطالعه ذهن‌ها را بیشتر به خود معطوف می‌کند، در یکی از محله‌های حاشیه شهر مشهد به سراغ یک کتاب‌فروشی می‌روم که تنها کتاب‌فروشی نیست! بچه‌های منطقه آن را به کتابخانه بودن می‌شناسند. این‌جا در کوچه‌هایی که اکثر ساکنانش سال‌هاست از دوستان افغانستانی ما هستند یک کتاب‌فروشی تبدیل شده به محلی امن برای ترویج فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی و خانواده‌های مختلفی را با خود همراه کرده است؛ چه آن‌هایی که به خاطر شرایط اقتصادی نامناسب خرید کتاب در اولویت‌های زندگی‌شان نیست و بیشتر دغدغه نان دارند و چه آن‌هایی که کتاب بخش جداناشدنی از سبد خانوارشان بوده و هست. هر دو گروه می‌دانند میعادگاه بچه‌هایشان قبل و بعد از مدرسه، همین کتاب‌فروشی است؛ یکی از شعب انتشارات به‌نشر که با نام شهدای مدافع حرم فاطمیون مزین شده است.   عمو کتاب اجاره می دهی؟ با مسئول کتاب‌فروشی به گفت و گو می‌نشینم. ابتدا خودش را معرفی می کند و کمی از این کتاب‌فروشی می گوید: یوسفی هستم مسئول کتاب‌فروشی، یک مقدار طلبگی خوانده‌ام و در دانشگاه ارشد فلسفه. حدود پنج سال است که در زمینه کتاب‌فروشی فعالیت داشته‌ام و الان حدود دو سال و نیم است که در منطقه گلشهر مسئول یکی از شعبات انتشارات به‌‌نشر آستان قدس رضوی هستم. به حضور بچه‌ها در کتاب‌فروشی اشاره کردم و پرسیدم ایده‌ این‌که فرصت حضور کودکان و نوجوانان برای مطالعه کتاب در کتاب‌فروشی فراهم شود چطور به ذهن شما رسید؟ پاسخ می‌دهد: در ابتدا که کتاب‌فروشی به‌ نشر گلشهر را تحویل گرفتیم مکانش جای دیگری بود و یک قسمت فضای مجزا داشت که باعث شد به ایجاد کافه کتاب فکر کنیم و حوزه کودک و نوجوان در برنامه نبود. تا این‌که خیلی اتفاقی یک پسر بچه وارد کتاب‌فروشی شد و پرسید: «عمو کتاب اجاره می‌دهی؟» چنین تعبیری داشت. من اول متوجه منظورش نشدم. پرسیدم اجاره؟! یعنی چی؟! گفت یعنی ببرم بخونم و بیارم. گفتم نه. بعدها فهمیدم اسم این پسر مرتضی است. مرتضی گفت: «پس می‌شه همین‌جا بشینم و بخوانم» گفتم اشکالی ندارد. آن موقع فقط یک صندلی اضافه در کتاب‌فروشی داشتیم، چند دقیقه‌ای نشست، چند تا کتاب را خواند و نگاه کرد و رفت. فردا دوباره آمد ولی این بار برای دوستش هم اجازه گرفت تا با هم کتاب بخوانند و بعد از حامد و مرتضی، کم کم سایر همکلاسی هایشان را هم آوردند و به مرور تعداد بچه‌ها زیاد شد.   روی زمین می‌نشستند وی می افزاید: آن زمان به اندازه همه صندلی نداشتیم، بچه‌ها می‌آمدند و روی زمین می‌نشستند و کتاب می‌خواندند. در نتیجه درخواست کردیم تعدادی صندلی برایمان آوردند و در آن فضای مجزایی هم که وجود داشت فرش پهن کردیم تا بچه‌ها برای مطالعه استفاده کنند. دغدغه من این بود که کتاب‌فروشی با حفظ کتاب‌فروشی بودن جایی برای بچه‌ها باشد که در آن حس امنیت داشته باشند. بچه‌ها هر روز می‌آمدند و کتاب می‌خواندند و می‌رفتند. در نهایت تصمیم گرفته شد این کار منظم‌تر باشد و آن‌چه در مطالعه به دست آورند استفاده کنند و خروجی داشته باشند مثل درست کردن کاردستی که خانواده‌ها استقبال کردند.   جمع‌خوانی با بچه‌ها از آقای یوسفی در مورد ایفای نقش خودشان در ترغیب کودکان و نوجوان به مطالعه سوال کردم که در پاسخ می گوید: بچه‌ها به این‌جا می‌گویند کتابخانه. در واقع ما سعی کردیم در عین حال که حضور در این‌جا نظم داشته باشد، آزادی عمل هم وجود داشته باشد. گاهی پیش آمده درخواست کتابی داشتند که ما نداشتیم یا از دیگر شعبات به‌نشر یا جای دیگر سعی کردیم تهیه کنیم و در اختیار آن ها قرار دهیم. رویکرد ما بر این بوده که نوجوان و کودک ما لذت کتاب خواندن را احساس کند، وقتی این بچه‌ها در کتاب‌فروشی هستند از داشتن گوشی یا گفت و گو با دوستان‌شان منع نمی‌شوند. اما در این فضا بودن، افراد را به سمت مطالعه سوق می‌دهد. مورد دیگر همراهی ما در کتاب خواندن با بچه‌هاست. یکی از کارهایی که انجام می‌شود، بچه‌ها با تشخیص خودشان شخصیت‌های کتاب‌ها را تقسیم می‌کنند و جمع‌خوانی اتفاق می‌افتد. بد نیست خاطره‌ای را در همین مورد طرح کنم. محیا که یکی از بچه‌های کتاب‌خوان ماست و خانواده‌اش هم به کتاب‌خوانی اهمیت می‌دهند و هر ماه یک کتاب را تهیه می‌کنند، روزی در کتاب‌فروشی بود، دختر خانمی با پدرش وارد شد و عنوان کتابی را گفت، پدر از محتوایش پرسید. محیا بلافاصله بلند شد و موضوع کتاب را با یک رویکرد به دور از غرض‌ورزی با همان نگاه کودکانه توضیح داد و در نهایت هم گفت البته من دوست نداشتم و فکر می‌کنم کتاب خوبی نیست! در واقع توضیحات محیا باعث شناخت بهتر آن ها از کتاب شد. یکی دیگر از کارهایی که بچه‌ها انجام می دهند، استفاده از مطالب کتاب‌ها به عنوان تجربه در زندگی است و مطرح می‌کنند شخصیت کتاب این کار را می‌کرد بهتر بود.   تقویت و رشد نگاه نقادانه مسئول کتاب‌فروشی در توصیف تأثیراتی که مطالعه کتاب بر اندیشه و نگاه کودکان و نوجوانان داشته است، می گوید: رشد تفکر نقادانه و توانایی تحلیل از مهم‌ترین اتفاقات است. بعضا کتاب‌ها را نقد می‌کنند حتی معتقدند که فلان نویسنده آن‌گونه که باید نگارشی که مورد توجه قشر نوجوان باشد نداشته است یا برعکس بسیار مناسب بوده است.   در مدرسه موفق‌تریم هنوز گفت و گوی ما ادامه دارد که از نگاه بچه‌ها متوجه می‌شوم دیگر نباید بیش از این صبر کنم و باید میدان سخن به آن‌ها داده شود. از حس و حال‌شان در کتاب‌فروشی می‌پرسم و علاقه‌شان به مطالعه. هر کدام با چشم و ابرو به دیگری اشاره می‌کند و بالاخره هر سه تا با هم شروع به حرف زدن می‌کنند و هر کدام جمله‌ای می‌گوید. یکی از حس خوبی که دارد و دیگری اضافه می‌کند چون ما این‌جا کتاب می‌خوانیم در مدرسه روخوانی‌مان خیلی خوب است و چون آقای یوسفی خلاصه کتاب‌ها را از ما می‌پرسید الان در رنگ‌های انشا وقتی معلم خلاصه درس یا کتاب می‌خواهد برای ما خیلی آسان است.  دختربچه‌ دیگری هم وارد کتاب‌فروشی می‌شود آن‌طور که گفته می‌شود نامش صباست. از او می‌پرسم می‌توانی بگویی تا کنون چند کتاب این‌جا مطالعه کرده‌ای؟! موهای سیاهش را کمی زیر روسری اش می‌دهد و جواب می‌دهد: تا الان ۱۹ تا.   جلسات کتاب‌خوانی نوجوان‌ها مسئول کتاب‌فروشی اشاره می‌کند با هماهنگی انتشارات، نوجوان‌ها هر دو هفته یک بار در کتاب‌فروشی جلسات کتاب‌خوانی دارند، مجری این جلسات خودشان هستند و کاملا منظم این کار را انجام می‌دهند. ما نیز سعی می‌کنیم فرزندان این منطقه را با مفاخری که در همین حاشیه شهر رشد کرده‌اند یا رفت و آمد داشته‌اند آشنا کنیم برای مثال محمد کاظم کاظمی که از شاعران به نام افغانستانی است در این منطقه حضور داشته است. در ادامه آقای یوسفی از فعالیت‌های فرهنگی زیادی می گوید که با محوریت کتاب‌خوانی در دست اجرا دارند یا در تلاش‌اند به نتیجه برسانند از جمله دغدغه‌های او کودکان مهاجر افغانستانی هستند که هنوز امکان رفتن مدرسه برایشان فراهم نشده است و از نعمت سواد بی‌بهره‌اند.