رونالدوی دست نیافتنی و فروغی؛ چهره‌ای که بیش از 2 رو داشت!

رکوردشکنی جدید آقای گل جهان  این رونالدوی دست نیافتنی!    کریستیانو رونالدو، ستاره پرتغالی النصر در 38 سالگی هم در اوج آمادگی است و گویا نمی خواهد بی خیال گلزنی و رکوردشکنی شود و با این روند دست نیافتنی به نظر می رسد. آقای گل فوتبال جهان که در سال جاری میلادی چندین رکورد از جمله ثبت بیش از 850 گل در دیدارهای رسمی و عبور از 200 بازی ملی را رقم زده همچنان در حال شکستن یا ارتقای رکوردهای جهان فوتبال است. رونالدو که از ابتدای فصل جاری لیگ حرفه ای عربستان تا به‌حال توانسته است یکی از بهترین گلزنان این رقابت‌ها لقب بگیرد و  با 15 گل در صدر جدول گلزنان قرار دارد، دو شب پیش و در جریان دیدار النصر و الاخدود  ستاره بی‌چون و چرای تیمش بود و موفق شد دو گل از سه گل این تیم را در جریان این پیروزی به ثمر برساند. این ستاره پرتغالی گل اول را در دقیقه 77 وارد دروازه حریف کرد و تنها به 3دقیقه زمان نیاز داشت تا از اشتباه دروازه‌بان حریف استفاده کند و یکی از زیباترین گل‌های این فصل را که بسیاری معتقد هستند باید نامزد جایزه زیباترین گل سال شود به ثمر برساند. اما این گل تنها به‌خاطر این که فرصت دریافت جایزه زیباترین گل سال را داشت برای او ارزشمند نبود بلکه این بازیکن با گل دومش توانست یکی از رکوردهای جذاب دنیای فوتبال را به نام خودش ثبت کند.  پس از دو گلی که او به ثمر رساند با 517 گل زده عنوان بهترین گلزن لیگ‌های دسته برتر در تاریخ فوتبال را به‌دست آورد و توانست از جوزف بیکان و فرانس پوشکاش با 515 گل زده عبور کند. این بازیکن علاوه بر دو گلی که در این بازی به ثمر رساند، آمارش در زمینه مشارکت در گلزنی در سال 2023 را به عدد جذاب و باورنکردنی 61 گل زده رساند که شاید کمتر بازیکنی در سن و سال او قادر به ثبت چنین رکوردی باشد. البته در شبی که رونالدو خوش درخشید و دبل کرد دچار مصدومیت هم شد تا شایعاتی مبنی بر احتمال غیبت او در بازی با پرسپولیس از هفته پنجم لیگ قهرمانان آسیا و بازی حساس با الهلال صدرنشین لیگ حرفه ای عربستان به گوش برسد و تا این لحظه باشگاه النصر در مورد نوع و میزان و شدت مصدومیت ستاره پرتغالی اطلاع رسانی نکرده است.             محمدعلی فروغی چهره‌ای که بیش از 2 رو داشت! در میان رجال سیاسی دوره قاجار و پهلوی اول، بی‌تردید ذکاءالملک فروغی یکی از مرموزترین  و ناشناخته‌ترین آن‌هاست که به دلیل فعالیت‌های علمی گسترده، ورود به عرصه نقد اقداماتش  همواره از سوی روشنفکران به عنوان خط قرمز تلقی شده‌است. در این نوشتار، به بهانه سالروز درگذشت وی به بررسی ابعاد مختلف شخصیت فروغی پرداخته‌ایم   جواد نوائیان رودسری – نمی‌دانم چرا هر وقت صحبت از مرحوم محمدعلی فروغی است، یاد این بیت زنده‌یاد ملک‌الشعرای بهار می‌افتم که احتمالاً سال 1320 و بعد از اشغال ایران توسط متفقین، خطاب به محمدرضا پهلوی سروده‌است: «شاها کنم از خُبثِ فروغی خَبَرت / خون می‌کند این جهود ناکِس جگرت». امروز، سالروز درگذشت محمدعلی فروغی است؛ مردی که در تاریخ معاصر ایران باید به عنوان یکی از اجزای تأثیرگذار ساختار سیاسی کشور، از مشروطه تا آغاز دوره سلطنت پهلوی دوم شناخته شود. فروغی در زمره افرادی قرار می‌گیرد که جدال بر سر ماهیت اقدامات آن‌ها، به چالش پایان‌ناپذیر میان مورخان تبدیل شده‌است. او نیز، مانند سیدحسن تقی‌زاده، وجوه مختلفی از رفتارهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی امنیتی را از خود به نمایش می‌گذارد و پژوهشگر را در معرکه این شواهد متعدد و گاه متناقض، به چالشی سخت و سنگین دچار می‌کند که تحلیل آن، دشوار به نظر می‌رسد. با این حال، محمدعلی فروغی، آن فراماسونِ اتوکشیده باسوادِ مؤقر، در تمام صحنه‌های سیاسی پس از مشروطه حضوری فعال دارد و در بسیاری از آن‌ها، بازیگر اصلی است؛ با این همه، فروغی را به ناچار باید سلطان تناقضات فکری و رفتاری بدانیم. در اندیشه و رفتار او، ترکیبی ناموزون از وطن‌پرستی و وطن‌فروشی بیداد می‌کنند؛ ترکیبی که بر عطش محققان برای کند و کاو و نقد شخصیت محمدعلی فروغی می‌افزاید، اما دانش مثال‌زدنی‌اش در ادبیات، سیاست، تاریخ و فلسفه، همچون حفاظی محکم، مانع از نفوذ پژوهشگر به دایره تناقضات وی می‌شود و اگر کسی در باب تناقضات موجود در شخصیت فروغی صحبت کند، بی‌گمان از سوی برخی اهل علم و به ویژه روشنفکران، آماج تیر تهمت قرار می‌گیرد و او را آلوده به توهم توطئه قلمداد می‌کنند. اما به راستی، چه بعضی‌ها خوششان بیاید و چه به انکار برخیزند، محمدعلی فروغی مردِ تناقض‌هاست، تناقض‌هایی که به پژوهشگران و مورخان حق می‌دهد در باب رفتار و اقدامات وی، بیشتر مداقه کنند.   آغاز تکاپوهای یک فراماسون مرحوم محمدعلی فروغی، زاده سال 1254ش بود. مهدی بامداد در جلد سوم کتاب «شرح حال رجال ایران»، جدّ اعلای فروغی را اصالتاً از یهودیان بغداد می‌داند که بعدها برای تجارت به اصفهان کوچید و در آن‌جا اسلام آورد. فروغی از دوران کودکی و نوجوانی با اندیشه‌های منورالفکران آشنا بود. پدرش، محمدحسین ذکاءالملک از رجال و معاریف دوران قاجار محسوب می‌شد که در مدرسه علوم سیاسی دارالفنون، ادبیات فارسی تدریس می‌کرد و علاوه بر تدریس، به ترجمه نیز اشتغال داشت. او از علاقه‌مندان میرزاملکم‌خان بود و از افکار وی تأثیر فراوان می‌گرفت. محمدعلی فروغی بعدها به تدریس در همان مدرسه‌ای پرداخت که پدرش مدتی ریاست آن را عهده‌دار بود. طبق گزارش اسماعیل رائین در جلد نخست کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران»، فروغی همراه با وثوق‌الدوله و میرزامحمدحسین‌خان بدر (دبیرالملک)، برای نخستین‌بار اسناد مربوط به تأسیس و ساختار لژهای فراماسونری را به فارسی ترجمه و برای اصطلاحات آن واژه‌گزینی کردند. محمدعلی فروغی در حالی که تنها 32 سال داشت، از بنیان‌گذاران لُژ «بیداری ایرانیان» در سال 1286ش، یک سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه بود و در این لُژ به مقام «استاد اعظم» و لقب ویژه «چراغ‌دار» رسید. کسانی که با تاریخ و نحوه عملکرد سازمان جهانی فراماسونری آشنایی دارند، می‌دانند که این سازمان، ماهیتاً و با وجود شعارهای ظاهراً جذاب، یک‌سره در خدمت منافع انگلیس قرار داشته‌است. در واقع فراماسونری، شبکه‌ای گسترده را متشکل از نخبگان سیاسی، علمی، فرهنگی و اقتصادی یک جامعه ایجاد می‌کرد که به شکل هماهنگ، در راستای منویّات بریتانیا و لژ مرکزی فراماسونری در لندن گام بر می‌داشتند. فروغی در همین دوره، به عنوان یکی از معلمان برجسته مدرسه علوم سیاسی شناخته می‌شد و رفتار مؤقر او، احترام بسیاری از جوانان محصل در مدرسه را بر می‌انگیخت؛ آن‌گونه که بعدها به دلیل نهادینه شدن این علاقه، کمترین انتقاد را نسبت به فروغی بر نمی‌تابیدند.   وطن‌پرستی یا وطن‌فروشی؟ مسئله این است! در ابتدای سخن گفتیم که فروغی را در شخصیت و رفتار باید جمع اضداد بدانیم. او از یک سو، بنیان‌گذار لژ بیداری ایرانیان و مشوق جوانان ایرانی برای توجه و دلبستگی به غرب و به خصوص انگلیس بود. خان‌ملک ساسانی، از دیپلمات‌های مشهور دوره قاجار و پهلوی و از شاگردان فروغی در مدرسه علوم سیاسی، به یاد می‌آورد که در یکی از جلسات درس، فروغی به آن‌ها گفته بود: «آقایان! شما هیچ‌وقت سرداری (نوعی قبای قدیمی) برای دوختن به خیاط داده‌اید؟ همه گفتند: آری! گفت: خیاط برای سرداری شما آستین هم گذاشته‌است؟ همه گفتند: البته! گفت: وقتی سرداری را از مغازه خیاطی به منزل آوردید، آستین‌هایش تکان می‌خورد؟! همه گفتند: نه! گفت: پس چه چیز لازم بود که آستین‌ها را به حرکت درآورد؟! شاگردها گفتند: لازم بود دستی توی آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغی فرمودند: مقصود من هم همین بود که بدانید ایرانِ شما مثل آستین بی‌حرکت است که تا دولت انگلیس در آن نباشد، ممکن نیست تکان بخورد.» احتمال دارد که فروغی این سخنان را در بحبوحه طرح قرارداد 1919 بیان کرده‌باشد، قراردادی که اگر تصویب می‌شد، ایران را به مستعمره بریتانیا تبدیل می‌کرد. اما از سوی دیگر، فروغی وجهه‌ای وطن‌پرستانه نیز، در کارنامه خود دارد. اصلاً باید او را مُبدِع اندیشه‌های ناسیونالیستی و شُوینیستی ایرانی در دوران معاصر بدانیم؛ اندیشه‌ای که بعدها، پایه و بنیان شکل گرفتن رژیم پهلوی شد و در مقابل اندیشه ملی و مذهبی رایج در ایران قرار داشت. در واقع این فروغی و شاگردانش بودند که با ترویج چنین اندیشه‌هایی، به دنبال ایجاد یک آلترناتیو مبتنی بر داشت تاریخی در برابر دیدگاه‌های مبتنی بر اندیشه دینی در ایران معاصر رفتند. درست در همین دوره است که ناگهان شخصیت‌های منفور در متون تاریخی، رنگ عوض می‌کنند و در متون جدید، شکل و شمایلی حماسی می‌یابند؛ افرادی نظیر «بابک خرمدین» که نخستین بار سعید نفیسی در بزرگ کردن و تغییر جایگاه تاریخی وی کوشید. در واقع کار فروغی، هواداران و شاگردانش، تغذیه ذهن جامعه با یک ایدئولوژی نوین بود؛ یک ایدئولوژی که باید در برابر اندیشه دینی می‌ایستاد و آن را به حاشیه می‌راند. تلاقی این دو رویکرد در مشی و رفتار فروغی، تناقضی آشکار و غیرقابل انکار است؛ این‌که چطور می‌توان میان ترویج وابستگی به بیگانه که در واقع نادیده انگاشتن اقتدار ملی است، با ادعای ترویج ناسیونالیسم و وطن‌پرستی افراطی در جامعه رابطه‌ای منطقی برقرار کرد، از معماهای لاینحل زندگی مرحوم فروغی است که  جز به دیده تردید و شبهه نمی‌توان به آن نگریست.   نقش فروغی در به قدرت رسیدن پهلوی یکی از فرازهای مهم زندگی سیاسی محمدعلی فروغی، نقش وی در برکشیدن رضاخان و رساندن او به مقام سلطنت است. فروغی یکی از اعضای اصلی حلقه مشاوران سردار سپه بود و بعدها، به عنوان نخستین نخست‌وزیر رژیم پهلوی، نه فقط به ایفای نقش در انتقال قدرت پرداخت، بلکه عملاً به عنوان ایدئولوگ این رژیم به تدوین برنامه راهبردی و تهیه ایدئولوژی سیاسی برای آن پرداخت. او بعدها، در دوران اوج تغییرات و برنامه‌های موسوم به «تجدد آمرانه» رضاشاه نیز به عنوان نخست‌وزیر فعال بود و تنها وقتی که نسبت به بازداشت و محکومیت محمدولی اسدی، نایب‌التولیه آستان‌قدس رضوی و پدر داماد فروغی در ماجرای قیام مسجد گوهرشاد واکنش نشان داد و طی نامه‌ای به شاه، برای اسدی تقاضای بخشش کرد، مغضوب و خانه‌نشین شد؛ اما هرگز سرنوشت داور، نصرت‌الدوله فیروز و تیمورتاش، دامن او را نگرفت؛ چرا؟ درباره این پرسش می‌توان نظرات مختلفی ارائه کرد. این‌که رضاشاه از واکنش بریتانیا نسبت به مرگ فروغی بیمناک بود یا شاید فروغی چنان قدرتی در پس پرده داشت که حتی قلدری مانند رضاشاه نیز نمی‌توانست در برابرش قد علم کند. اما شاید آن‌چه را عبدا... شهبازی در جلد دوم کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» درباره علت این خانه‌نشینی عنوان می‌کند نیز بتوان در میان ادلّه قابل بحث گنجاند: «اگر فروغی در اوج دیکتاتوری نفرت‌زای رضاخانی که جان و مال و ناموس نه تنها عامّه بلکه حتی بخش وسیعی از خواص نیز ملعبه دست مختاری‌ها بود، در مسند رئیس‌الوزرایی قرار داشت، به راستی آیا می‌توانست در روزهای سرنوشت‌ساز شهریور 1320 چنان نقش تاریخی ایفا کند و به عنوان نخست‌وزیر مدیر و مدبّر در روزهای سیاه اشغال کشور توسط بیگانه چهره‌نمایی کند؟! آری، فروغی برای کسب چنین محبوبیتی و ایفای چنین نقشی به چنان مغضوبیّتی نیاز داشت.» به واقع شناخت شخصیت محمدعلی فروغی، به عنوان نویسنده و پژوهشگری که آثار گران‌سنگی هم‌چون «سیر حکمت در اروپا» و «تصحیح کلیات سعدی» پدید آورد و نیز سیاستمداری که چهره‌ای متفاوت و رفتارهایی متناقض از خود نشان داد، بسیار دشوار است.