قالیباف:برخی به حاج قاسم می گفتند ولایتمدار نیستی!

  سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بدون شک تا امروز محبوب‎ترین فرمانده نظامی تاریخ ایران در بین اقشار مختلف جامعه است که تشییع عظیم او و شهدای همراهش تا مدت‎ها به عنوان یکی از بزرگ‎ترین اجتماعات در ایران و جهان ثبت خواهد ماند. با این حال، حاج قاسم در زمان حیات دنیایی خود و به دلیل مسئولیت‌های بزرگ و سختی که داشت، با چالش‌ها، بی‌مهری‌ها و بعضاً سختی‌های زیادی هم مواجه بود که شاید بسیاری از آن‎ها در سایه محبوبیت عظیم بعد از شهادت ایشان ناگفته مانده است. محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی و از نزدیک‌ترین دوستان و همراهان حاج قاسم در گفت‎وگویی تفصیلی با خبرگزاری تسنیم، به بیان برخی از این واقعیات در کنار نحوه برخورد حاج قاسم با مشکلات و تبیین ویژگی‌ها و خصوصیات شخصیتی ایشان که امروز در قالب مکتب شهید سلیمانی شناخته می‌شود، پرداخته است که گزیده ای از آن را در ادامه می‌خوانید: *در جلسات رسمی مثل شورای عالی امنیت ملی، خیلی به ندرت پیش می‌آمد که همدیگر را ملاقات کنیم اما بیشتر اوقات درباره موضوعات مختلف با یکدیگر همفکری داشتیم و اگر برای مثال ایشان از سفری برمی‌گشت، حتماً ‌همدیگر را می‌دیدیم. این نوع الگوی مدیریتی که برایندی از تجربیات سال های دفاع مقدس بود و ما آن را در افرادی مثل شهید سلیمانی، شهید کاظمی، شهید همت، شهید زین‌الدین، شهید باکری می‌دیدیم، یک الگوی منحصر به فرد است. این افراد تا وقتی کار اطلاعاتی مورد نیاز را انجام نمی‌دادند و خودشان برای شناسایی نمی‌رفتند، دست به عملیات نمی‌زدند و در عملیات هم در کنار آن رزمنده در خط مقدم حضور داشتند. همین ویژگیِ «همیشه در صحنه بودن» را شهید سلیمانی وقتی به نیروی قدس آمد، داشت و حتی پررنگ‌تر هم شد که مصادیقش را در صحنه نبردهای مختلف از جمله جنگ با داعش به عینه شاهد بودیم که خودش در صحنه حاضر بود و حتی در خطرناک‌ترین جاها که شاید امکان تصویربرداری هم نبود، حضور داشت.  * سردار سلیمانی در بسیاری از امور مظلوم واقع می‌شد اما سختی‌ها را تحمل می‌کرد. در بسیاری از موارد به ایشان اتهام می زدند و صراحتاً به او می‌گفتند انقلابی عمل نمی‌کنی و سازشکاری! نمی‌خواهم خیلی وارد این بحث ها شوم اما این‎طور نبود که همه این‏هایی که امروز در برابر عظمت این انسان مخلص، متدین و تابع محض رهبری سر تعظیم فرود آوردند، در گذشته هم همین نگاه را داشتند. حتی در برخی از محافل، سه سال قبل از شهادت شهید سلیمانی، از ایشان به عنوان فردی که تابع ولایت نیست، یاد می‌کردند. درحالی که شما در وصیت‎نامه ایشان می‌توانید عمق عشق و علاقه وافرش به مقام معظم رهبری، حتی توجه و اهتمام ویژه ایشان به روحانیت و مراجع را ببینید. این باور در نزد ایشان وجود داشت که جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی و عنصر ولایت به مثابه حرمی است که باید از آن دفاع کنیم و در راس آن اطاعت از ولایت جای دارد.  *شما تصور نکنید که همیشه برای ایشان فرش قرمز پهن می‌کردند. از این خبرها نبود. شما فراموش کرده‌اید که در زمان تحولات سوریه چه حرف‎هایی علیه ایشان می‌زدند؟ اعتراض می‌کردند که چرا جوانان و امکانات را از این‎جا به سوریه برده. خیلی تمایل ندارم که وارد این بحث ها شوم ولی فکر نکنید که همه قربان صدقه شهید سلیمانی می‌رفتند. گاهی ایشان در جلسات به قدری مظلوم واقع می‌شد که اشک می‌ریخت و از جلسه بیرون می‎ر‌فت و با نزدیکان خودش درددل می‌کرد. این اواخر می‌گفت اگر توفیق شهادت ندارم، از خدا می‌خواهم تا یک ماشینی به من بزند یا یک قاچاقچی تیری به سمت من شلیک کند. این به خاطر فشار کاری بود که متحمل می‌شدند. *قصد ندارم بحث‌ها را سیاسی کنم اما حتماً بخشی از دولت در آن مقطع(دهه 90)، کارهای ایشان را قبول نداشت و کمک هم نمی‌کردند، اما ایشان مصرانه ایستاد و ماموریت محول شده را به انجام رساند. به سمت دوقطبی‎سازی حرکت نکرد. در همان مقطع، رئیس جمهور وقت موضعی را اتخاذ کرد و شهید سلیمانی نامه‌ای به ایشان نوشتند و اگر اشتباه نکرده باشم با همین ادبیات گفتند که من حاضرم دست شما را ببوسم. برخی دوستان این طرف چه کار کردند با او؟ چه حرف‌هایی به ایشان زدند؟ تازه این در فضای عمومی بود. در جلسات خصوصی یک حرف‌های دیگری هم می‌زدند. با این حال شهید سلیمانی همه این‎ها را جمع می‌کرد و درحالی‎که در میدان مقاومت و مبارزه بود، اجازه نمی‌داد موضوعات سیاسی، زمینه‌ دوقطبی‌سازی در داخل کشور شود. حالا برخی از دوستان را هم داریم که احساس می‌کنند که اگر دست به دوقطبی‌سازی نزنند، انگار به مسئولیت خودشان عمل نکرده‌اند. *شما دیدگاه‌های شهید سلیمانی را در مورد مسئله حجاب و تحولات سیاسی کشور ببینید. ایشان با همه صحبت می‌کرد. زمانی که سوار هواپیما می‌شدیم، ترجیح می‌داد تا در صندلی کناری‌اش شهروندان عادی باشند تا بتواند با آن‎ها هم‌کلام شود. اگر می‌دیدید که همه یک جور هستیم می‌گفت نه دیگر این نشد. همیشه به دنبال فرصتی بود تا بتواند همه جامعه را درک کند. این مسئله تا حد زیادی متاثر از روحیات برآمده از دوران دفاع مقدس بود.در همان سال‌های جنگ هم مفهوم چپ و راست وجود داشت ولی هیچ وقت در خط مقدم جبهه این خطوط و خط کشی‌ها در عمل فرصتی برای ظهور و بروز پیدا نمی‌کرد. شهید سلیمانی در همین فرهنگ بزرگ شد و در همین مسیر نیز به حیات خود ادامه داد و هرگز تسلیم نشد.  *بسیاری از دوستان در دولت که حتی از دوستان نزدیک ایشان هم بودند در بسیاری از اوقات حمایتی را که باید از ایشان نشان می‌دادند، دریغ می‌کردند. حالا یا امکانش را نداشتند یا دوست نداشتند. من کاری ندارم. ولی شهید سلیمانی از این مسئله شاید ناراحت می‌شد ولی در درون خود با این مسئله مبارزه  و امور را پیگیری می‌کرد و حتی برای تحقق آرمان‌ها و رسالت انقلاب و امنیت ملی دست به خواهش و تمنا می‌زد.  *البته روشن است که در مواردی هم از موضع محکم و از جایگاه یک مطالبه‌گر وارد صحنه می‌شد. یعنی در عین حال که فرد بسیار رئوفی بود، در مواردی هم بسیار انسان سختی بود. گاهی برخی از دوستان تاب شنیدن صحبت‌های شهید سلیمانی را نداشتند، چون ایشان با صلابت و سختی پای مواضع خویش می‌ایستاد و البته در برخی موارد نیز بعد از جلسه اشک می‌ریخت و خون دل می‌خورد.