تاریخ هرگز تکرار نمی‌شود

اگر انقلاب اسلامی «سیاست به‌اضافه مردم» بود، سال 59 با آغاز جنگ «مردم به‌اضافه سیاست» فضای جامعه را پر کرد. در فاصله این سال‌ها در بستر سیاسی جامعه تحولات و اتفاقات شگفت‌انگیزی رخ داد که موجب شد عده‌ای هدایت سکان انقلاب را برعهده گیرند و برخی ناگزیر کنار بروند. با اینکه روح حاکم بر انقلاب مخالفت با نظام شاهنشاهی بود اما نباید فراموش کرد که هر کدام از گروه‌های درگیر در انقلاب به بخش خاصی از این نظام انتقاد داشتند و به آن حمله می‌کردند. همین نگرش یا برداشت از «ایده انقلاب» موجب شاخه‌شاخه‌شدن جریان‌های فکری انقلاب می‌شد و کسانی در این هنگامه دست بالا را داشتند که قادر بودند در پس پشت ایده‌هایشان مردمی را خلق و بسیج کنند. اگر هنوز مردم می‌دانند قدرت‌اند، فهم این توان را مدیون انقلاب هستند. انقلاب اسلامی در این 38 ساله فرازوفرودهای بسیاری را تجربه کرده است. این انقلاب هنوز از چنان نیرویی برخوردار است که می‌توان گفت اختلاف فکری موجود در سیاست داخلی همچنان از اختلاف دیدگاه در «ایده انقلاب» نشئت می‌گیرد. شاید تنها راه برون‌رفت از این وضعیت آشتی ملی و گشودن فضایی برای امر ممکن است. اگر مهم‌ترین ویژگی انقلاب تصور و امکان دستیابی به جهانی دیگر بود،‌ این خصیصه همچنان معنا و کاربرد دارد. دستیابی و خلق جهانی دیگر و گذر از وضعیت موجود؛ تصوری که تاکنون دولت‌های متفاوت انقلاب را بر سرکار آورده است.آنچه مردم را با شرایط خودشان بیگانه می‌کند، «پدیده رؤیت» است؛ یعنی زمانی که چشم جامعه به آنچه در درونش تحمل‌ناپذیر است باز می‌شود و درمی‌یابد جهان دیگری هم ممکن است. سیاست به‌اضافه مردم از همین‌جا آغاز می‌شود و انقلاب اسلامی این اقبال را داشت که در کوره سوزان جنگی ناخواسته آبدیده شود تا معنای مقاومت در آن رسوب کند و مستتر شود. تاریخ 38‌ساله انقلاب، تاریخی بدون تکرار بوده است. کنشگران سیاسیِ آن اگرچه به خاستگاه انقلاب وفادار بوده‌اند، اما هریک از ایده انقلاب تصور و برداشت خاص خود را داشته‌اند. قرائتی متفاوت که موجب تعارض، تضارب و درنهایت پویایی انقلاب شده است. دولت موقت عصاره و چکیده این تشدید و اختلاف و ائتلاف بود که در بستری متلاطم متولد شد. وضعیتی چنان پُرتنش که ناچار برایش شناسنامه‌ای موقت صادر کردند تا دریای توفانی انقلاب آرام گیرد. اما رسم انقلاب آرامش برنمی‌تافت و در دل همین توفان نطفه دولت‌های بعدی بسته شد. با دولت دوران جنگ بود که ایده انقلاب اسلامی تثبیت شد. سیاست به‌اضافه مردم در هشت سالِ جنگ به مردم به‌اضافه سیاست گره خورد و بسیاری از کنشگران انقلابی از قطار انقلاب پیاده شدند. اینک در سی‌وهشتمین سالگرد انقلاب اسلامی جای یکی از کنشگران انقلابی آن ایام که همواره سوار بر قطار انقلاب بوده خالی است. کسی که با وفاداری به ایده انقلاب ناگزیر بسیاری را سوار بر این قطار و بسیاری را از آن پیاده کرد. این رسم سیاست است. سیاست برخاسته از دل انقلاب و مواجهه‌های گاه تند و گاه آرام. دولت هاشمی‌رفسنجانی با این پیشینه شکل گرفت، دولتی که می‌خواست دریای متلاطم سیاست را آرام سازد و بگوید انقلاب به‌معنای تغییر قدرت تمام ‌شده و آنچه ادامه دارد تثبیت ایده انقلاب است، اما ایده‌ای که دولتمردانی چون او در سر می‌پروراندند. از‌این‌رو هاشمی به سمت تثبیت نهادها حرکت کرد. شاید او اولین انقلابی‌ای بود که باور داشت انقلاب باید در دولت تجلی پیدا کند و کسانی می‌توانند در دولت او حضور داشته باشند که با ایده‌هایش همداستان باشند. این اعتمادبه‌نفس هاشمی از آنجایی نشئت می‌گرفت که ایده‌هایش منطبق و موردتأیید آیت‌الله خمینی بود. دوستان آشکار و مخالفان پنهان هاشمی از همین دوران برخاستند. بی‌تردید آنچه هاشمی را در طول این سالیان سرپا نگه داشت، همان انقلابی بود که او خود را یکی از خالقان آن می‌پنداشت. از سوی دیگر حضور در وقایع بی‌شمار انقلاب و سیاست‌ورزی در روزهای پرفرازونشیب بعد از آن از او چهره‌ای ساخته بود که در هر مسندی می‌نشست، منشأ قدرت و تغییر و حوادث زیرپوستی می‌شد. هاشمی به ترویج برداشت خود از ایده انقلاب اصرار داشت که در زمان حیات آیت‌الله خمینی هم مورد تأیید بود. پس از رحلت مرادش اگرچه او از میدان سیاست به‌در نرفت اما روزگار سختی فرارسید. دولت اصلاحات واکنش مردم به اغراق‌ و افراط هاشمی در برنامه‌های اقتصادی و سیاست‌ورزی‌هایش بود. دولت اصلاحات و رئیس آن نوعی «رماتیسم انقلابی» را دنبال می‌کردند. آنان درصدد آن بودند تا به انتقاد مردم از وضع موجود پاسخ داده و به احیای ارزش‌های اجتماعی و فرهنگی مغفول‌مانده در دولت هاشمی بپردازند. رئیس دولت اصلاحات با تکیه ‌بر مردم تلاش کرد،‌ ایده انقلابی خود و برداشتش از این ایده را روایت کند. محوری‌ترین ایده دولت اصلاحات در دو پارگی میان نوستالژی گذشته و رؤیاهای آینده شکل می‌گرفت. بازگشت به خاستگاه انقلاب به آینده نیز چشم داشت. اگر انقلاب اسلامی 57 از جنبش مشروطه بهره‌برداری کرد و کل تاریخ خود را بازمعنا کرده است، دولت اصلاحات نیز با رویکردی تازه به ایده انقلاب بر آن بود تا معنای خود را در ارجاعات مکرر به گذشته و راهی به‌سوی آینده بسازد. کاری که به سرمنزل مقصود نرسید، اما احمدی‌نژاد با جعلِ این ایده در قالبی رادیکال‌تر تلاش کرد خاستگاه انقلاب را با قرائتي دیگر نشانه برود و بدون ایجاد هرگونه چشم‌انداز واقعی در آینده، رجعت به گذشته طلایی را بشارت دهد. او بیش از همه پیروزی‌اش را مدیون دو چیز است. اول اینکه توانست قرائت غیرانقلابی خود از ایده انقلاب را در خوانشی رجعت‌گرایانه به خاستگاه انقلاب پنهان کند و دوم آنکه از تلقیِ هاشمی مبنی بر اینکه او را انحرافی در انقلاب می‌دید جان سالم به‌در برد و با فرافکنی و انتقادات تند‌وتیز چهره انقلابی هاشمی را مخدوش کند. جالب آن‌که شکست محتوم احمدی‌نژاد نیز ماحصل همین منش و روش است. با گذر زمان پرده از قرائت غیرانقلابی‌ احمدی‌نژاد کنار رفت و عیان شد که او تا چه‌حد از خاستگاه انقلاب دور و حتی در تعارض با آن است. پرده‌برداری از قرائت احمدی‌نژاد از انقلاب‌، هراسی عظیم در دل انقلابیون کهنه‌کار انداخت. کهنه‌کارترین این سیاست‌مداران، هاشمی بود که هرگز احمدی‌نژاد را باور نکرد و شمایل ساده‌اش را جدی نگرفت. اگر نواقص هاشمی احمدی‌نژاد را برکشید، استقامت و پایداری‌ هاشمی در مخالفت با او، از سکه‌اش انداخت.
دولت روحانی در شرایطی سی‌وهشتمین سالگرد انقلاب را جشن می‌گیرد که انقلاب دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشته است. این تلاطم‌ها از حسن روحانی فردی غیرقابل نفوذ و گاه غیرقابل پیش‌بینی ساخته است. روش‌ و جایگاه او با هاشمی متفاوت است و از سوی دیگر نمی‌تواند باتوجه به تغییر فضای سیاسی رفتار رئیس دولت اصلاحات را در سیاست پیشه کند، و همچون احمدی‌نژاد قرائتی پنهان از ایده انقلاب در سر ندارد. دولت‌های انقلاب هیچ‌کدام تکرار دیگری نیستند؛ ازاین‌رو برای قضاوت درباره دولت روحانی باید چهار سال دیگر صبر کرد، زیرا دولتِ او نه شبیهِ دولت‌های دیگر بلکه آمیزه‌ای از آنهاست.
* در نوشتن این یادداشت از کتاب «می 68 در فرانسه» ترجمه سمیرا رشیدپور و محمدمهدی اردبیلی، نشر رخدادنو استفاده شده است.