از پدیده نوکیسگی فرهنگی چه می دانید؟

الهه توانا- یک لطیفه اسپانیایی هست که تعریف می‌کند «لوپه‌دو وگا»، نمایشنامه‌نویس مشهور اسپانیایی، وقتی در بستر مرگ بوده، از پزشکش می‌پرسد: «من امروز می‌میرم؟»، پزشک با تأسف می‎گوید: «بله آقا». لوپه دو وگا می‎پرسد: «مطمئنید؟»، پزشک: «بله آقا»، دوباره می‎پرسد: «کاملا مطمئنید؟»، «بله آقا». لوپه ناباورانه می‎پرسد: «یعنی من تا یک ساعت دیگر می‌میرم؟»، پزشک جواب می‎دهد: «بله آقا»، لوپه می‎گوید: «حالا که این‌طور است می‌خواهم بگویم نوشته‌های "دانته" خیلی حوصله مرا سر می‌برد»! این لطیفه شاید خیلی بامزه به‎نظر نرسد، اما به موضوع پرونده امروز ما خیلی مرتبط است؛ «دانته آلیگیری»، شاعر و فیلسوف بزرگ ایتالیایی است و خالقِ اثر معروف «کمدی الهی» که نزد اهالی ادبیات، حسابی شناخته‎شده و محبوب است. اقرار به دوست نداشتنِ آثار کسی مثل دانته، ممکن است گوینده را نادان و بیسواد جلوه بدهد. برای همین، لوپه وقتی اعتراف کرد نوشته‎های دانته را دوست ندارد که مرگش قطعی بود و کسی نمی‎توانست سرزنش یا مسخره‎اش کند. پرونده امروز «زندگی‎سلام» درباره همین موضوع است؛ پدیده‎ای که به «نوکیسگی فرهنگی» یا «اسنـوبیسم-snobbism» معروف شده و بدجوری دامن جامعه‎مان را گرفته‎است. همان پدیده‌ای که خیلی‌هایمان را وامی‌دارد به تظاهر به علاقه مندی به آثار هنری و فرهنگی، آن هم به سطحی ترین شکلِ ممکن. البته ممکن است این واژه تا حالا به گوشتان هم نخورده‎باشد اما به شما اطمینان می‎دهم بعد از خواندن این پرونده متوجه خواهیدشد حداقل یکی دوتا نوکیسه فرهنگی و اسنوبِ اصیل را از نزدیک می‎شناسید. امروز، غیر از شناسایی اسنوب‎ها، کمی هم درباره تاریخچه اسنوبیسم می‎خوانیم، از آسیب‌های این پدیده می‎گوییم و با کمک یک جامعه‎شناس، وجه اجتماعی این پدیده را هم بررسی می‌کنیم.

برای نوشتن این پرونده از منابع زیر کمک گرفتم:
* تازه به دوران رسیدگی فرهنگی چیست؟،  ناصر فکوهی، وب‎سایت انسان‎شناسی و فرهنگ
* بیداد تازه‌ به دوران رسیده‌های فرهنگی!، گفت‎‌وگوی افشین داورپناه با خبرگزاری فرارو
 
مختصری درباره تاریخچه نوکیسگی فرهنگی یا اسنوبیسم
اسنوب‎ها از کجا پیدایشان شد؟


نوکیسه‎ها را که می‎شناسید؟ همان‎هایی که بی هیچ زحمت و تلاشی، در زمانی کوتاه ثروت‎های بادآورده به جیب می‎زنند؛ برای رسیدن به طبقه اقتصادی و اجتماعی بالاتر، پله‎ها را ده‎تا یکی بالا می‌روند و برای اثبات تعلقشان به طبقه جدید، هزینه‎های بی‎حساب و کتاب می‎کنند و خودنمایی و علاقه به توی چشم بودن، ویژگی بارزشان است. همین مفهوم نوکیسگی را وقتی در معنای فرهنگی به‎کار ببریم، معادل نسبتا دقیقی می‎شود برای واژه «اسنوبیسم». اسنوبیسم یا نوکیسگی فرهنگی به‎معنای تلاش برای متمایز شدن از عموم جامعه به وسیله علاقه نشان دادن به آثار فرهنگی‌هنری است. اسنوب‎ها برای نشان دادن تعلق به طبقه‎ محبوبشان و اثبات تمایزشان از عامه مردم، فارغ از سلیقه شخصی، تظاهر به درک و لذت بردن از چیزهایی می‎کنند که عموما در قالب محصولات فرهنگی است؛ مثل کتاب و فیلم و موسیقی، در حالی که واقعا از علاقه مندان این فضا به حساب نمی آیند. بعدا درباره مصادیق اسنوبیسم بیشتر صحبت می‎کنیم، الان می‎خواهیم بدانیم این واژه اصلا از کجا آمده؟ یکی از ریشه‎هایی که برای اسنوبیسم ذکر شده، واژه لاتین «sine nobilitat» به معنی «بدون اشرافیت» است؛ این واژه به دورانی اشاره دارد که با آغاز انقلاب صنعتی، بورژواها در برابر اشراف یا « nobles» که در بسیاری از عرصه‎های زندگی روزمره کنار یکدیگر قرار می‎گرفتند، احساس حقارت کردند و با خودنمایی از طریق پوشش، طرز سخن گفتن و... تلاش می‎کردند احساس حقارت خود را پنهان کنند و شخصیتی کاذب برای خودشان بسازند. در ایران هم از ابتدای قرن بیستم و با رواج  شهرنشینی جدید، اقشاری از جامعه به دلایل سیاسی مثل نزدیکی به دربار و حاکمان، یا به‎‌دلیل سیاست‌گذاری‎های فرهنگی، روانه اروپا شدند و در بازگشت، نخستین گروه از «اسنوب‌»ها را به‎وجود آوردند که در اصطلاح عامیانه به آن‌ها «فرنگ رفته» یا «فکل–کراواتی» می‌گفتند. برخی از افراد این گروه، بعدها به صورت گسترده‎ای از واژه «روشنفکر» و یا «انتلکتوئل» برای خود استفاده کردند و در حرکات و رفتارهایشان به شدت تمایل داشتند خودشان را از دیگران جدا کنند. «اسنوبیسم» به‎تدریج به‎نوعی نشانه اشرافیت برای نشان دادن «دانش و فرهنگ» تبدیل شد و از جمله نمودهای آن، طرز لباس پوشیدن، استفاده از  واژه‎های بیگانه و استناد به کشورهای اروپایی، آمریکایی و نویسندگان و اندیشمندان خارجی بود. بنابراین خلاف تصور رایج، نوکیسگی فرهنگی پدیده‎ای مدرن و تنها متعلق به جامعه ما نیست، بلکه قدمتی دیرینه دارد؛ البته به‎نظر می‎رسد چیزی که باعث شده، امروز اسنوبیسم بیش از همیشه مورد توجه قرار گیرد، میزانِ بروز آن در جامعه ما و به‎ویژه درمیان قشر متوسط است. به‎طور کلی خاستگاه اسنوبیسم را می‎‌توان طبقه متوسط دانست؛ چرا که دغدغه‎های اقتصادی قشر ضعیف، فرصت و پولی برای خودنمایی‎های فرهنگی باقی نمی‎گذارد؛ طبقه مرفه هم که ابزارهای متفاوت و تمایزبخش‎تری برای نمایشگری در اختیار دارد.
 
نگاهی به مصادیق نوکیسگی فرهنگی
اسنوب‎‌شناسی!
اسنوبیسم همان‎طور که گفتیم تلاشی است بر سر تمایز. و «هنر» به‎عنوان کالایی تمایزبخش، یکی از مساعدترین محیط‎ها برای نشو و نمای اسنوبیسم است. برای همین است که اسنوب‎ها را بیشتر در فضاهای هنری می‎شود پیدا کرد. اسنوب‎ها اما غیر از مکان‎های خاص خودشان، مشخصه‌های دیگری هم دارند که الزاماً فقط مخصوص آن ها نیست و ممکن است خیلی ها بدون تظاهر همان نشانه ها را داشته باشند اما نوکیسه فرهنگی نباشند.  
ظاهر
چطور در نگاه اول، علاقه‌مند به هنر، تاریخ و ادبیات به‌نظر برسیم؟ یا به‎عبارت دیگر چطور علاقه‎مان به هنر، تاریخ و ادبیات را توی تخم چشم دیگران فرو کنیم؟ یک اسنوب واقعی کسی است که توی کمدش دست‌کم سه-چهار دست لباس خوش‎نویسی شده -بسته به جنسیت، پیراهن و تی‎شرت یا شال و مانتو- داشته‎باشد. لباس‎هایی با طرح کاشی و ابنیه تاریخی و انواع و اقسامِ کلاه‎ هم گزینه‎های خوبی هستند. ضمنا یک اسنوب مذکرِ اصیل هیچ‎وقت نباید بدون سبیل دسته موتوری یا ریش بلند، در ملأ عام رویت شود.
زبان
اگر فکر می‎کنید اسنوب بودن کار راحتی است، قطعا در اشتباه هستید. یک اسنوب مجبور است غیر از زبان مادری‎اش حداقل به یک زبان دیگر مسلط باشد (دلیل اسنوب‎ها برای یادگرفتن زبان خارجی، با دلایل پیش پاافتاده عامه مردم متفاوت است) و مهم‎تر این‎که هیچ‎وقت و تحت هیچ شرایطی حتی هنگام گفت‎وگو با مادربزرگ بی‎سوادش نباید استفاده از واژه‎های بیگانه را فراموش کند. قاعده کلی در اسنوبیسم این است که حرف یک اسنوب را هیچ کس نباید بفهمد مگر یک اسنوب دیگر!
فضای مجازی
پست‎های صفحه شخصی یک اسنوب، نشانه شخصیتش است. اسنوبی که کنسرت برود و از کنسرت استوری نگذارد، اسنوب‎نمایی بیش نیست! اسنوبی که حداقل یک عکس از ساز، یک عکس از کاسه میوه و لیوان آبِ محتوی برگ نعناع و لیمو و یک عکس از روی پل هوایی –با اشاره به تنهاییِ انسان معاصر- نداشته‎باشد، بهتر است اسنوبیسم را ببوسد و برود دنبال کارش. یک اسنوب خوب، کانسپچوال آرت را بدون آن‎که دقیقا بداند یعنی چه، در تمام شئون زندگی‎ واقعی و مجازی‎اش جاری می‎کند!
محصولات فرهنگی
اگر کتاب، مجله و آلبوم موسیقی، سرمایه‎های فرهنگی به‎شمار می‎روند، پس کتاب‎های قطور و مجلاتِ نخبگانی و آلبوم‎های موسیقی امضا شده، سرمایه‎های خیلی فرهنگی به‎حساب می‎آیند! اسنوب‎ها هم که سخاوتمندانه گنجینه‎های فرهنگی‏‎شان را در صفحه شخصی‎شان با دیگران به اشتراک می‎گذارند، سرمایه‎داران عالم فرهنگ و تاجِ سر آفرینش هستند! آن‎هایی هم که هرآن‎چه را چاپ می‎شود –صرف نظر از ارزش داشتن یا نداشتن- نخوانند و موسیقی شرق دور و آفریقای جنوبی را نپسندند و مجموعه فیلم‎های متعلق به کارگردانان موسوم به چی‎چیفسکی را ندیده‎باشند، دچار فقر فرهنگی هستند.
اطلاعات عمومی
اسنوب‎ها در تمام شاخه‎های علوم انسانی صاحب‏نظر هستند. آن‎ها از فلسفه، سه چهارتا اسم می‎شناسند، از روان‎شناسی سه چهارتا اصطلاح، از علوم سیاسی سه چهارتا نظریه و از جامعه‎شناسی هم واژه بی‎فرهنگی را تا بتوانند در مواقع لزوم توی صورت بقیه بکوبند! اما با این‎ اندوخته اندک می‎توانند ساعت‎ها در هر زمینه‎ای سخنرانی و البته بسته به سن و جنس مخاطبشان، دلربایی کنند!  
یادداشت شفاهی میثم مهدیار، دکترای جامعه‎شناسی، درباره پدیده اجتماعی نوکیسگی فرهنگی
نوکیسگی فرهنگی، محصول سرمایه‎داری مصرفی
در زمان حاکمیت «سرمایه‎داری صنعتی»، منزلت اجتماعی افراد را‎ جایگاهشان در تولید، تعیین و جا یابی می‎کرد؛ یعنی برای مثال بسته به این‎که فرد، کارخانه‎دار یا مالک زمین بود سبک زندگی‎اش از دیگرانِ خارج از محدوده تولید، متفاوت می‎شد. در دهه‎های اخیر، اما بحث «سرمایه‎داری مصرفی» مطرح شده‎است؛ یعنی افراد نه صرفا براساس جایگاهشان در تولید بلکه به واسطه جایگاهشان در مصرف، شأن و منزلت اجتماعی پیدا می‌کنند. از طرف دیگر، تحولات اقتصادی و مالی قرن اخیر، باعث شده‎است تحرکات اجتماعی و اقتصادی سرعت پیدا کند و آدم‌ها از طبقه خودشان ناگهان به طبقه دیگری پرتاب شوند. این تغییر و تحرک، الزاماتی را ایجاب می‎کند؛ چراکه هر طبقه از لحاظ اخلاق اجتماعی و اخلاق فرهنگی، یک‎سری سنت‎ها، رفتار‎ها و عرف‎هایی دارد؛ درحالی‎که وقتی این پرتاب‎شدگی اتفاق می‌افتد، آدم‎ها هنوز از آداب و سنت های خودشان جدا نشده‎اند. درچنین شرایطی، طبقه‎ای ایجاد می‎شود به‎نام «نوکیسه» که برای نشان دادن نفرتش از جایگاه قبلی و تعلقش به جایگاه جدید، به حرکات و رفتار‌هایی متظاهرانه دست می‎زند. به بیان دیگر، افراد در طبقه خودشان، دارای فرهنگ و عرفی ریشه‎دار هستند؛ سلایق و ذائقه‎هایشان ریشه‎دار و مشخص است و نحوه مصرفشان هم با بقیه ابعاد زندگی‎شان هماهنگی دارد. درحالی‎که نوکیسه‎ها مصرفشان ظاهری است و با بقیه ابعاد زندگی‎شان ارتباطی ندارد. چرا که در حاکمیتِ سرمایه‎داری مصرفی و در رقابت بر سر مصرف، همین که بتوانی در ظاهر با دیگران رقابت کنی، کافی است؛ دیگر مهم نیست که در عمق وجود و اعتقادت چه چیزی می‎گذرد و مهم نیست که آیا به حرف‌هایی که می‎زنی و کارهایی که انجام می‎دهی، باور داری یا نه. ما الان در عصر «صنعت فرهنگی» به‎سر می‎بریم و مثل گذشته، ثروت به‎تنهایی برای تمایزیابی کفایت نمی‎کند؛ حالا ابزار جدیدی برای هویت‎یابی وجود دارد به‎نام «محصولات فرهنگی». پس کسانی که به سرمایه اقتصادی دسترسی ندارند، می‎توانند از این ابزار بهره بگیرند. طبق این نظر، می‎شود گفت نوکیسگی فرهنگی از قشر متوسط جامعه شروع می‎شود و به طبقات مرفه، تسری پیدا می کند.
این روزها طبقه مرفه جامعه، دیگر به متمایز کردن خودش از طریق وضعیت مالی‎اش اکتفا نمی‎کند و از سرمایه اقتصادی برای ارتقای سرمایه فرهنگی‎اش استفاده می‎کند. البته باز هم از مسئله اقتصاد گریزی نیست چون درنهایت این قشر پردرآمد است که به محصولات فرهنگی والا (high culture) دسترسی بیشتری دارد. دربرابر این ثروتمندانی که در عصر صنعت فرهنگی، موقعیت ممتاز گذشته‎شان به مخاطره افتاده و به‎دنبال غنی کردن سرمایه فرهنگی‎شان هستند، گروه دیگری وجود دارند که مسیر عکس آن‎ها را طی می‎کنند. این گروه شامل هنرمندان، روشنفکران و شاغلان در حوزه‎های آموزشی هستند که تلاش می‎کنند از سرمایه فرهنگی‎شان به پول برسند. این افراد خودشان را به عنوان مرجع تولید سرمایه فرهنگی معرفی می‎کنند و چون این مرجعیت را در خودشان می‎بینند، سعی می‎کنند با ظاهرگرایی و خودنمایی، خودشان را از لحاظ فرهنگی در موقعیت فرادست‎تری تثبیت و طبقات اقتصادی بالا را به خودشان محتاج کنند. به بیان بهتر می‎شود گفت صنعتِ فرهنگ باعث شده‎است عده‎ای بتوانند با پول به سرمایه فرهنگی دست پیداکنند؛ در مقابل این عده، روشنفکران و فعالان فرهنگی برای حذف نشدن از چرخه رقابت، هر روز ایده جدیدی مطرح می‎کنند تا بتوانند در رقابت منزلت، دست بالا را داشته‎باشند. خلاصه مسئله، فقط رقابت و چشم و همچشمی است؛ همین.  
پیامدهای نوکیسگی فرهنگی چیست؟ حالا چه اشکالی دارد یک عده از اعضای جامعه‌مان اسنوب باشند؟ و حتی فراتر از این، اسنوبیسم ممکن است نه تنها هیچ‎ اشکالی نداشته‎باشد، بلکه به درد هم بخورد. اسنوب‌ها می‎توانند با به جریان انداختن یک محصول فرهنگی، مثل کتاب یا فیلم به رشد و توسعه آن کمک کنند. درواقع بعضی‌ها معتقدند حوزه فرهنگ آن‎قدر ضعیف و بدحال شده‌است که حتی تظاهرِ عده‎ای به تعلق داشتن به این حوزه بهتر از هیچ است. اما همین به جریان انداختن‎های صوری می‎تواند به کالایی شدن فرهنگ و اندیشه منجر شود. ورود مُد به فضای فرهنگ، سبب تنزل جایگاه آن می‎شود. فرهنگ به‎جای حوزه‎ای جدی و عمیق، به ابزاری برای نمایشگری و فخرفروشی تبدیل می‎شود. با این نگاه، نوکیسگی فرهنگی چه بسا از نوکیسگی اقتصادی برای جامعه زیان‎بارتر باشد. تازه‎به مال و منال‎رسیده‎ها، آن‎قدر وجنات و سکناتشان تصنعی است که به راحتی قابل تشخیص هستند و کسی فریبشان را نمی‎خورد. از طرف دیگر همین که تعلقشان به طبقه ثروتمند پذیرفته شود برایشان کافی است و ادعای آگاهی و دانایی ندارند. نوکیسه‎های فرهنگی، اما به‎واسطه نزدیکی‌شان -هرچند سطحی- به عرصه فرهنگ و هنر و اندیشه، در جا زدن خودشان به‎عنوان انسان‎هایی واقعا آگاه موفق‎تر عمل می‎کنند؛ آن‎ها می‎توانند با دانشِ قدر چشمه‎شان، اندازه اقیانوس مدعی باشند و خودشان را به معیار و ملاک تبدیل کنند و از ارتفاعی خودساخته به دیگران نگاه کنند. اسنوبیسم، در سطح عمل می‎کند، اما به عمق آسیب می‎رساند؛ اسنوبیسم، اندیشمندان و متفکران را به سلبریتی تبدیل می‎کند و از اندیشه و تفکر آن‌ها به چند جمله قصار بسنده می‎کند؛ جامعه را همسطح متفکران بالا نمی‌برد بلکه آن‎ها را همسطح جامعه پایین می‎آورد. این بلایی است که بر سرِ عامه می‎آید، اما قشر فرهیخته را هم بی‎نصیب نمی‎گذارد. اسنوب‎ها تمام تلاششان را می‎کنند تا متخصصِ حوزه فرهنگ به‎نظر برسند اما تخصصِ جلوه‎گرانه‎شان، بین قشر فرهیخته‎ به معیار ابتذال تبدیل می‎شود؛ وقتی اسنوب‎ها برای کتاب تازه چاپ‎شده‎ای هیاهو برپا می‎کنند، فرهیخته‎ها صرف نظر از خوب یا بد بودن آن کتاب، در برابر خریدن و خواندنش مقاومت می‎کنند. بعضی از اسنوب‎ها حتی پا را از این هم فراتر می‎گذارند و به فضاهای علمی و آکادمیک هم راه پیدا می‎کنند. کدام دانشجویی است که در دوران تحصیلش دست‎کم با یک استاد بی‎بهره از دانش و شایستگی علمی مواجه نشده‎باشد؟ استادی که با ایجاد شبکه‌های مبتنی بر دوستی و زدوبند و ساخت‎وپاخت، نشریات علمی و مجلات فرهنگی را در چنگ شبکه ارتباطاتی خود محصور می‌کند؛ به کمکِ همین ساخت‌وپاخت‌ها، «کتاب‌سازی» می‌کند؛ برای ارتقای رتبه علمی‎اش، مقالاتِ مثلا علمی-پژوهشی (که عموما بیشترین بارش بردوش دانشجو است) چاپ می‌کند و با این نقابِ باسوادی و علاقه‌مندی به فرهنگ، غیر از جایگاه اجتماعی و احترام، به ثروت هم دست پیدا می‎کند و کدام دانشجویی است که تأثیر این اسنوبیسم در فضای علمی را بر بی‎انگیزگی و ناامیدیِ خودش، دوستانش و استادانِ واقعا فرهیخته درک نکرده‎باشد؟