کنکور و ناخرسندی‌های آن

محمد هدایتی - قصه مدرسه و کنکور و اساسا آموزش در ایران دارد به جاهای باریک کشیده می‌شود؛ داستانی سراسر فشار، استرس و هزینه. بیایید داستان را کمی مرور کنیم.
تا حدود یک دهه پیش روال کار این‌گونه بود که خانواده‌ها بچه‌هایشان را از یک سنی به نهادهای آموزشی دولتی واگذار می‌کردند. مراحل مختلف طی می‌شد. حداقلی از عدالت آموزشی هم وجود داشت. روندهای رسمی برای همه کم و بیش یکسان بود. فرجام سازوکار، کنکور بود و رقابت در آن؛ سازوکاری که انتقادهای بسیار به آن وارد بوده و هست. از یک زمانی این رابطه مخدوش شد، پای انواع موسسات آموزشی مثل قلم‌چی و گاج به میان آمد. فرض حضور این موسسات این بود که نهادهای آموزشی دولتی کفایت و صلاحیت ندارند، اینکه برنامه‌ریزی آموزشی فرآیند حرفه‌ای‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. می‌دانیم که اینها تا حد زیادی توجیهاتی برای ملاحظات اقتصادی است. در ائتلافی ناموجه، همه طرفین پذیرفتند که دیگر نباید به موسسات رسمی دولتی اعتماد داشته باشند. خود دولت هم پذیرفت. هرچند واسطه نهایی که همان کنکور است در اختیار دولت ماند؛ واسطه‌ای که از طریق آن می‌تواند تسلطش بر جامعه را حفظ کند و قواعد خود را تحمیل کند. اینجا بود که کنکور به یکی از طاقت‌فرساترین اتفاقات در زندگی هرخانواده ایرانی بدل شد. خود تبدبل شد به غایت نهایی. موسسات آموزشی از طریق برساخت اسطوره‌هایی حقیقتا بی‌معنا این فرآیند را عمق بخشیدند. پای روانشناسی آموزشی و انواع تکنیک‌های تست‌زنی و موفقیت به میان آمد. اینکه باید برای لحظه‌لحظه زندگی روزمره بچه‌ها برنامه بریزند. در کنارش مدارس غیرانتفاعی رشد کردند؛ مدارسی که مدعی کیفیت برتر آموزشی بودند اما در کنارش شهریه‌هایی بسیار طلب می‌کردند. این اتفاق فاصله طبقاتی را افزون و عدالت آموزشی را تحلیل برد. همه این موارد کنکور را به یکی از بیزنس‌های پرسود در کشور بدل کرد به هزینه خانواده‌ها.
کسی هم نیست در این روندها بازاندیشی کند. اسطوره کنکور روان بچه‌ها را نشانه رفته است و جیب والدین را. خانواده‌ها زیر این فشار دارند له می‌شوند. دولت هم از خود سلب مسوولیت کرده است هرچند کماکان قادر مطلق می‌نماید و موسسات آموزشی که دارند به خاطر نشان دادن تاثیر نوع و شکل مداد بر میزان تست‌زنی پول در‌می‌آورند و البته همه می‌دانیم چه بر سر کیفیت آموزش آمده است.
hedayati.mohammad@yahoo.com