‫گفتگو با فرهاد تجویدی به بهانه برگزاری کارگاه آموزشی «ایده تا اجرا»‬ ‫ خیالتان راحت، در تئاتر تهران خبری نیست!‬

‫همدلی | فرهاد تجویدی در سال‌های اخیر بدون هیچ ادعایی به کار تئاتر مشغول بوده. فعالیت عمده او روی آموزش است و در این راه تلاش‌های قابل تحسینی هم از خود نشان داده است. اگر افراد بیشتری چون فرهاد تجویدی در تئاتر ایران حضور داشتند قطعاً وضعیت آموزش حرفه‌ای و درست تئاتر در شهرستان‌ها و مناطق محروم وضعیت بهتر و مناسب‌تری داشت. اجرای دوباره نمایش «من» توسط گروه هنرجویان فرهاد تجویدی بهانه‌ای شد تا پای صحبت او بنشینیم. تجویدی در زمینه آموزش تئاتر به علاقه‌مندان، نظر و تجربیات درخشانی دارد. او در این گفت‌وگو به خوبی معضلات تئاتر شهرستان و تهران را آسیب‌شناسی می‌کند.‬
‫ لطفاً راجع به بعضی از سرفصل‌های آموزشی‌تان کمی توضیح بدهید؟‬
‫آموزشِ شناخت فضا و مکان و افراد در هر شهر است یعنی ابتدا من در ارتباط با آنها شناخت نسبی پیدا می‌کنم سپس ورکشاپ‌ها برگزار می‌شوند، البته ورکشاپ نمی‌توانم بگویم، بلکه مجموعه‌ای از تجربیاتی است که دارم و کار کردم آنها را در آنجا عرضه می‌کنم. متاسفانه در ایران شکل کار طوری شده است که هر کسی نوچه‌پروری می‌کند، یعنی ذائقه‌هایی را تحمیل می‌کند، سلایقی را تحمیل را می‌کند و وقتی ما به آن فضای آموزشی سر می‌زنیم متوجه می‌شویم هر کسی ذهنیتی از یک شیوه دارد و هر کاری بکنیم نمی‌توانیم آنها را اصلاح کنیم، متاسفانه این یکی از معضلات است، مثلاً آقای ایکس می‌رود یک شیوه خاصی را پیش می‌گیرد بعد طرفدار پیدا می‌کند، سرفصل کارهای من به این صورت است که همه زمینه‌های ذهن و بدن، یعنی تمام مواردی که یک هنرجو احتیاج دارد را با او تمرین می‌کنم.‬
‫بیشتر بچه‌های شهرستان یا بیشتر ایرانیان اصولاً با مقوله‌ای به نام بدن آشنایی ندارند و اگر هم آشنایی دارند فقط بدن را در چارچوب حرکت‌هایی مانند ژیمناستیک می‌بینند هر حرکتی که خاص بدن نرم باشد آن را به حساب بدن می‌گذارند و کار می‌کنند یعنی فقط به صرف اینکه طرف بدنِ نرمی دارد، می‌گوید من کارِ بدن را انجام می‌دهم درحالی که شناخت بدن، بدن‌آگاهی و ارتباطش با فکر و ارتباط این دو با هم یکی از کارهای اساسی و ریشه‌ای است که من در تمرین‌های ورکشاپ انجام می‌دهم و پس از آن اتفاقی که می‌افتد، خطوط‌هایی در کارهای رئالیستی انجام می‌دهم، سپس کارهای انتزاعی،تا تخیلشان را وادار به فعال شدن نمایم. مشکل بیشتر بازیگران ما این است که تئاتر را فقط در دیالوگ خلاصه می‌کنند، یعنی هر چقدر دیالوگ بیشتری داشته باشند انگار بازیگرِ بهتری هستند ولی در کلاس من سعی می‌شود هم بدن و هم ذهن هر دو ارتباط بیشتری داشته باشند.‬


‫ اساساً فکر می‌کنید برگزاری کارگاه‌های آموزشی چقدر نیاز است به این منظور که آکادمی به چه میزان جواب می‌دهد و کارگاه‌های آموزشی چه میزان پاسخگو هستند؟‬
‫کارگاه‌های آموزشی چیزی جدا از درس‌های آکادمی ندارد حتی در کارگاه‌های آموزشی این چنینی برخی از سر فصل‌ها را بهتر از دانشگاه‌ها کار می‌کنند چرا که اگر این کارگاه‌ها خروجیِ خوبی داشته باشد، به طور کلی فرد متوجه می‌شود از همه چیزهایی که آموخته برای این کار مناسب هست یا خیر؟ اصلاً برای چه آمده؟ آیا درست آمده یا نیامده؟ در دانشگاه دانشجو فقط برای اخذ مدرک می‌رود و می‌گوید زحمت کشیدم بعد هم پول هم خرج می‌کند، استاد هم در طول 20، 30 سال کارش ، فقط یک کتاب مطالعه می‌کند و مدام آن را هم تدریس می‌کند یعنی اگر یک نفر 15، 20 سال پیش فارغ‌التحصیل شده باشد الان برگردد به همان دانشگاه با همان استاد، می‌بیند همان اتفاق‌ها تکرار می‌شوند حتی ورق زدن، نگاه استاد، حتی نوشتنش همان است و وقتی یک فارغ‌التحصیل جدید با یک فارغ‌التحصیل 20 سال پیش بهم می‌رسند به عنوان طنز می‌گویند فلانی آمده با همان شکل و شمایل، با همان کتاب!‬
‫معتقدم کارگاه‌هایی که در شهرستان‌ها تشکیل می‌شوند، تداوم یافتنشان بسیار بسیار مهم است تا افراد ازهوس آمدن به تهران و اینکه یک اتفاقی در تهران آنها رقم بخورد می‌افتند از سرفرد می‌افتد، چون فرد می‌رود آنجا و خیلی چیزهایی را که فکر می‌کند در آنجا حتما داشته باشد به دست می‌آورد می‌گوید در همین جا هم وجود دارد، خودش باید کار کند فقط این نیست که پایش را در تهران گذاشت اتفاق خوبی بیفتد، افراد زیادی با من تماس می‌گیرند و می‌گویند من 15 و 20 ساله در مشهد در فلان جا کار می‌کنم حالا می‌خواهم در تهران کار کنم، می‌گویم اینجا چه خبر است؟ اینجا هم خیلی از بچه‌ها و کارگردان‌ها تا سوپراستار نداشته باشند، تا با آرایه‌ها و گول‌زنک‌های تصویریِ ،خرج کردن‌ها و عاریه ‌های نمایشی، اعم از: دکور و گریم و لباس نباشد، اصلاً کارهایشان جاذبه‌ای ندارد. مگر اینجا چه خبر است؟ فرد می‌گوید من بیایم اینجا خیلی استعداد دارم، می‌گویم بیشتر اساتید و بازیگران قَدر ما از شهرستا‌ن‌ها آمدند، آنها مایه‌اش را داشتند حالا به اتفاق با یک کارگردان کار می‌کنند بعد از 15، 20 تا کار یک اتفاقی برایش می‌افتد.‬
‫این کارگاه‌ها باعث می‌شود آگاهیِ بعضی از کسانی که در شهرستان کار می‌کنند بیشتر ‌شود و متوجه ‌شوند فقط این نیست که کار در تهران و یک کارگردان تهرانی حتماً برای او ماجرایی را رقم می‌زند، معجزه در همان کارگاه است، (البته من صحبت از کارگاه‌هایی می‌کنم که نوچه‌پروری نکنند، مریدپروری نکنند، طرف می‌رود با بدن خاص حتی با صدای خاص و نوعِ کار خاص، این خاص را تحمیل می‌کند، حقنه می‌کند به فرد و آنها فکر می‌کنند تئاتر یعنی اینکه اگر من می‌خواهم مانند فرهادتجویدی شوم باید این روش را یاد بگیرم، نه این غلط است.) من معتقدم ابتدا باید در کارگاه‌ها یک مضمون کاملی از تئاتر تدریس شود و بعد از مدتی کار کردن، طرف بعضی موارد را پررنگ کند مانند بدن و بعضی‌ها را کم‌رنگ کند بعد صاحب ذوق وسلیقه و سبک خاصِ خودش بشود و بعد بگوید صاحب این سبک در ایران چه کسی است و بعد پیگیری کند، این کار می‌شود. یعنی من باید بروم آنجا کارگاه‌هایی را برگزار کنم که هم برشت بدانم، هم چخوف بدانم، هم استانیسلاوسکی که ریشه همه این‌هاست بدانم، به نظرم امروز که سالروز تولد استانیسلاوسکی هم است حتماً باید این سیستم آموزش داده شود، هر کسی که می‌گوید چنین چیزی نیست من را در یک کلاس شرکت بدهد تا ببینم آیا از حرف‌های این مرد بزرگ تدریس نمی‌کند، چیزی نمی‌گوید؟‬
‫یکی از مطالب مهم این است مثلا برشت، در مورد سیستم استانیسلاوسکی چه گفته؟ سریع از آن می‌گیرد و استفاده می‌کند، و می‌گوید او یک انسان‌شناس بود، گروتفسکی همان کار را می‌کند، خیلی از بزرگان همین کار را می‌کردند آمدند سیستم را گرفتند و بازنگری کردند. اما ما می‌آییم ز چیزی که ریشه‌اش را نمی‌دانیم، درس می‌دهیم. متاسفانه ما اینگونه هستیم، اشتباه ما این است که وقتی یک استاد را انتخاب می‌کنیم، فقط به برند او توجه می‌کنیم من بِرندهایی را می‌شناسم که در طول سال حتی یک بازنگری درمدت آموزش خودشان نداشته‌اند، یک جوانی که در شهرستان است همه آمال و آزوهایش این است که در «تئاترشهر» بدرخشد، در یکی از بهترین سالن‌ها اینجا بدرخشد و وقتی می‌بیند استادی آمده که می‌تواند این ارتباط را برقرار کند او دیگر به آموزش توجه نمی‌کند می‌خواهد یک ارتباطی برقرار کند که معرفی شود و در آموزشگاه‌های ما هم همینطور است، اصلاً به این مساله توجه نمی‌کنند. برای مثال فردی ممکن است در کار صنفی‌اش برند نباشد، اما کارایی و مدیریتِ زیادی داشته باشد بعد او 20 رای می‌آورد و بعد فرد دیگری برند است اما اصلاً مدیرِ خوبی نیست300 رای می‌آورد! و بعد آن صنف می‌خواهد کاری انجام بدهد اما متوجه می‌شود کارایی ندارد، همین نگرش هم در کارگا‌ه‌ها و ورکشا‌پ‌های ما شکل می‌گیرد، چگونه است؟ برندها را می‌برند، یکی برندی را می‌برند که نه در زمینه آموزش و نه در زمینه پرورش تعلیم کافی ندیده، وقتی ما می‌آییم برای آموزش باید فرد رصد شود، من به راحتی می‌توانم بگویم در حدود 20 ساعت می‌شود سبک‌ها را توضیح داد و درس داد و جزوه نوشت ولی برای پرورش آن مطالب به کارگاه نیاز داریم، من تمایل دارم اساتیدی معرفی شوند که هم مساله آموزش و هم مساله پرورش ،در کارگاه را واقعاً مدیریت کنند، باید لحظه به لحظه با آن فردی که در کارگاه عضو شده است سر کنند، حتی خارج از کارگاه، حالا از طریق تلگرام یا وسیله دیگری، اگر هنرجو سوال دارد، حرف و نظری دارد آن ارتباط را با این فرد داشته باشند و بعد بتوانند فردی را تحویل بدهند که او هم بتواند در شهر خودش با دیگران به همین سبک و سیاق کار کند، اما این چنین نیست. یکی دیگر از معضلات ما اخلاق تیمی و گروهی است، اخلاق با هم بودن، متاسفانه اطراف ما را بی‌اخلاقی فراگرفته، از مدیران تا افرادی که در تئاتر هستند، اخلاقِ حرفه‌ای گروهی را متوجه نمی‌شوند، اخلاق تیمی را متوجه نمی‌شوند و پشت یکدیگر می‌زنند، چشم ندارند همدیگر را ببینند اگر اتفاقی توسط فرد دیگری در شرف وقوع است، افراد دیگر با این خیال این که نکند این اتفاق به نام من رقم زده شود، و من را تحویل نگیرند، متاسفانه جلوی کار واقعی فرد را می‌گیرد. من خودم بابلی هستم. خوب می‌دانم که در شهرستان‌ها اصولا وقت زیادی صرف رقابت‌های ناسالم می‌شود چون بیشتر گروه‌ها در شهرستان‌ها به حذف هم می اندیشند. در صورتی که باید با هم تعامل داشته باشند و دور هم جمع شوند، حتی اگر شده سالی یک‌بار یا 6 ماه یک‌بار. کارهایی که برای شهر خودشان انجام دادند برای خودشان، انجام بدهند و این اتفاق نمی‌افتد از همان ابتدا چوب لای چرخ هم می‌گذارند. یکی از سرفصل‌هایی که من رعایت می‌کنم همین اخلاق جمعی است، اخلاق فردی است، اخلاق که می‌گویم فکر می‌کنیم طرف باید به صورت سنتی در تعاریفی که شده، همه آن مسائلِ مذهبی را رعایت کند ما از آن دید می‌بینیم، نه همه آن فضائل و رذائلی که باید رفع شود و فضائلی که باید فرد داشته باشد، در رابطه با حرفه‌اش و در ارتباط با گروه خودش ابتدا آن را کار می‌کنم و به هیچ‌وجه نمی‌گذارم کسی نسبت به کسی بداخلاقی و غیبت کند و هیچ وقت اجازه نمی‌دهم به یک نفر بخندند چون ضعف دارد و همه این موارد را مواظب هستم، از طرز پوشش، حتی تا تمیز کردن جا، من با هم بودن را مانند زندگی یک خانواده، سرلوحه کارم قرار می‌دهم. به همین خاطر خیلی از این بچه‌ها دوست دارند که با هم زندگی کنیم و با هم باشیم.‬
‫یک نفر از من سوال کرد آیا شهرستانی‌ها استعداد دارند؟ همیشه گفتم استعداد یعنی نبوع، یعنی کار کار کار، دورنما ....چشم انداز داشتن، پیگیری و صبور بودن، به اضافه کار، استعداد انسان را می‌سازد، بی‌استعدادی یعنی عدم آگاهی در یک ارتباط، به این معنی که فرد استعداد عملیاتی کردن آن کار را ندارد، یعنی اگر به ما بگویند یک جنازه را تشریح کنیم نمی‌توانیم ضعف می‌کنیم، همین عمل در بازیگری است، فرد با این خیال که گستاخ است، پررو است، جوک می‌گوید و هر طرف رفته گفتند این فرد خوب است چون می‌خنداند، گستاخی و پررویی خود را می‌گذارد به حساب استعداد بازیگری. ما می‌گوییم این فرد مناسب نیست، می‌گوید من استعداد ندارم، نه باید دانش آن را یاد بگیری.استعداد یعنی صبوری، دورنما داشتن کار و پیگیر بودن، صبور بودن به اضافه اخلاق باعث می‌شود استعداد داشته باشیم. این بحثی که می‌گویند ژن من فرق دارد این ژن پارتی است، ژن رانتی که به او تزریق شده است، یعنی از طریق پدر یا مادر یا کارگردان فلان یا از طریق ماچ و بوسه تزریق شده است، این در امر سیاست و اقتصاد تزریق شده است، کسی کار می‌کند، اخلاق داشته باشد و بداند چه کارِ مهمی را دارد انجام می‌دهد موفق می‌شود. اصلاً کاری ندارد، یک نفر در فلان شهرستان یکی در اینجا، به نظرم اگر یک آمار بگیریم درصد بیشتری بچه‌های شهرستان هستند، چرا در اینجا این اتفاق می‌افتد؟ چون در اینجا هر مدیری سعی می‌کند که به هر صورت حتی در حد آماری یک امکاناتی در اختیار دیگران بگذارد، اما در شهرستان هم به دلیل بودجه، هم به دلیل بافت و ساختار سنتی‌ای که دارند و بیشتر خانواده‌ها با مقوله‌ای به نام تئاترخانواده مخالف هستند و مدیران سعی می کنند در جنبه های دیگر هنر جو پرورش بدهند هنرهای دیگری که کم‌خطرتر است و کمتر مورد آسیب و هجمه دیگران قرار بگیرند کار می‌کنند تئاتر به دلیل با هم بودن دختر و پسر و از آن طرف بودجه کم و امکاناتِ کمی که در اختیار آنها قرار داده می‌شود، با داشتن آن چهار ویژگی باز هم جوان احساس می‌کند برود در تهران خودش را نشان بدهد که این یکی از ضعف‌هاست.‬
‫ شما یک تئاتری را با گروه‌تان آماده کردید به نام «من»، درباره این تئاتر بگویید.‬
‫هر کسی قرار بود دغدغه‌هایش را بگوید، یکی از کارهایی که کردم این بود، ازعناصر نمایش، تمام چیزهایی که باید یاد گرفته شود، این فرد چه چیزهایی می خواهد بروز بدهد، من باید به او بگویم فن نمایشنامه را باید بداند، آیا باید کارگردانی بداند؟ و غیره..... همه اینها را باید بداند، پس چه متنی دست بگیرم؟ من از خاطرات آنها استفاده می‌کنم، یکی از اخلاق حرفه‌ای این است که یک بازیگر حتماً باید در حوزه خودش پیش برود، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، در مورد زمانه و شهر و کشور خودش، شهرهای دیگر و دنیا را باید بداند، وقتی من در شهرستانی فعالیت می‌کنم چرا بیایم از شکسپیر برای او بگویم؟ از چه کسی باید بگویم؟ به نظرم بهترین شکسپیر خودش است، باید بگویم به خانواده‌اش نگاه بکند، به اطرافش نگاه بکند، به محیطش نگاه بکند و بتواند یک اِتودی بیاورد، بحث‌هایی که من به آنها می‌دهم نگاه کردن به اطراف خود است، این دیدن را ما نداریم، این ضعف بزرگ ما در تدریس ماست، خیره شدن نه، دیدن را از نو به او یاد بدهیم، چشیدن را از نو یاد بدهیم، شنیدن را به او یاد بدهیم، پنج حس ما مصنوعی دارد کار می‌کند، مکانیکی کار می‌کند، شرطی شده باید دوباره آنها را یاد بگیرد تا براساس این یادگیری عواطف و احساسش درست کار کند. بر این اساس من تصمیم گرفتم و گفتم بیایید یک پروسه طولانی را شروع کنیم چرا که معتقدم زمانی که کار می‌کنم باید خروجی هم داشته باشد، نمایش «من» که هم جنبه آموزشی دارد و همه جوانب تئاتر را دربرمی‌گیرد، طبق اتفاقی که افتاد و بازخوردی که ما داشتیم هم از اساتید فن و هم مخاطبان عادی، چه خانواده‌هایی که برای اولین بار آنجا قدم گذاشتند و چه برای کسانی که دارند روی این نمایش کار می‌کنند، هم روی ذهن وهم روی تخیل افراد تاثیر گذاشته.‬
‫اگر هنرجوها می خواستند خاطرات خود را در کار بیاورند یک پروسه یکی دو ساله طول می‌کشید، تصمیم گرفتم و «من» را گذاشتم چون قرار بود نمایش «من» همان سبک و سیاق باشد نمایش من و شهرم باشد ولی با خاطرات جدید ولی نشد، این‌بار با با بچه‌های گیلاوند، البته تغییراتی با زبان خودشان، چون در نمایش «من» آسیب‌ها و اتفاقاتی که رخ می‌دهد فراگیر است مربوط به منطقه خاصی می‌شود مگر اینکه مثلا قسمت مترو که مربوط به تهران می‌شود ولی بقیه چیزها مربوط به همان‌جاست و جالب اینجاست که با همان اتفاقاتی که ما داشتیم آنجا تمرین می‌کردیم خیلی از بچه‌ها گفتند این اتفاقات افتاده، داستان‌هایی که در نمایش «من» اتفاق می‌افتد، داستان‌های واقعی است، برگرفته از بچه‌های قبلی بود، حالا همان کار را ‬
‫می‌کنند.‬
‫برای مثال ایتالیا و ایران کار مشارکتی انجام می‌دهد، چرا ما در یک استان با استان دیگر کار مشارکتی نداشته باشیم؟ شب افتتاحیه ما می‌خواهیم وحدت و یکدلی را بگوییم، همه دوست دارند بیایند تهران و خود تهرانی‌ها دوست دارند بیایند شهرستان نمایش اجرا کنند، این خیلی اتفاق خوبی است، اگر این اتفاق بیفتد بچه‌های دماوند می‌بینند بچه‌های تهران دوست دارند در دماوند نمایش اجرا کنند، در حالی که همیشه بچه‌های شهرستان ترس داشتند. نمایش «من» به دلیل سبک و سیاق آموزش و پرورشی و به دلیل آسیب‌های فراگیرش نزدیکی بچه‌هایش با همان شهر و چون دغدغه‌اش، دغدغه شکل دادن به تئاتر است و چون در شهرستان بیشترین درگیری تحت تاثیر حرف‌های غیراخلاقی واقع شدن است، چون نمایش «من» برای این است که او می‌گوید من بهترینم، دیگری می‌گوید من بهترینم پس باعث به وجود آمدن تفرقه می‌شود امیدوارم نمایش بتواند عامل وحدت و یکدلی آنها شود و در نتیجه با صحبتی که شد قرار شد نمایش من با همان بچه‌های‬
‫ آنجا کار شود.‬