به بهانه تعطیلی کنسرت شهرام و حافظ ناظری در قوچان یک صدای شعله‌ور

همدلی| خسرو حیدری: دانشمند(متعصّب): راه کج کنید! این راه شما نیست که ملعونی را بردوش می برید. راه کج کنید-زود!- تا ولایت به کفر نیالوده! ... من رها نکنم تا جنازه او به گورستان مسلمانان برند که او مدح گبرگان گفته است. به کفر آبادش ببرید که کفر از او آباد! ... آتش پرستم اگر داورِ نهان سر خط بهشت به نامم نکند بدین تعصّب که بر دینش می کنم. دورش کنید ملعون را. زود! ... نام نامبارکش بر زبان نمی برم که ثوابم به کفر نیامیزد و کفر نام او به ثواب ذکر همچو منی. پاک شود دنیا از هر نامِ همچو وی! ببرید این جنازه را تا نزدم؛ سنگ بردارید... بجنبید. صبرم عنان پاره می کند؛ زود! توس را از وجودش پاک کنید! «دیباچه ی نوین شاهنامه» (فیلم‌نامه)/ بهرام بیضایی.
صدای شهرام ناظری، چون شهابی گدازان است که در این آسمان لایتناهی سیر می‌کند و تا ابدیت پیش خواهد رفت و هیچ‌گاه فرونخواهد افتاد. صدای شهرام ناظری یادگاری‌ست در این گُنبد دوّار. بی‌تردید صدای شهرام ناظری به تنهایی برای هویت فرهنگی ایرانِ بزرگ کافیست. تصور و بیان میزان ارزش و جلال صدای شهرام ناظری، برون از وهم و قال و قیل همگان است. فراتر از آنست که: « گفته آید در حدیث دیگران»
فسون و سِحر صدای شهرام ناظری، هر صاحبدلی را از درون دگرگون می‌کند تا او را دَمی، به اسرار نهفته این «جهان هست و نیست» به تامل وا دارد و به یقین این صدایی نیست که بتوان همذات و همانندی بر آن در این کره خاکی متصور شد. گویی هفتصدسال پس از روزگار مولانا، باز آتش نهفته در شعر و اندیشه مولانا، درصدای شهرام ناظری شعله‌ور شده و راه برون شو یافته است. گویی تنها در صدای اوست که به همهمه و غوغای درونی مولانا می‌توان نزدیک شد. شاید صدای شهرام ناظری خود لطف شعر پُرخیال مولانا است که پس از سده‌ها به ما رسیده است. شاید این صدای شهرام ناظری است که به شعر مولانا لطفی دیگر بخشیده و جاهایی مرتبه شعر مولانا را فراتر برده است... « مهم را لطف در لطف است از آنم بیقرار ای دل»
شهرام ناظری با رفتن بسوی شعر و اندیشه بی‌انتهایِ مولانا، مسیر رودخانه موسیقی ایرانی را بسویی دیگر کشاند. بسوی سرزمین‌ها و اقلیم‌های دیگر. او، یک تنه، تحول و دگرگونی عظیمی در موسیقی و آوازِ « متعارف و بسته» ایرانی بوجود آورد که حاجت به بیان نیست. مُجمل اینکه، تاریخ موسیقی و آواز ایرانی هنوز صدایی چنین« ساختارشکن» بخود ندیده است. شهرام ناظری سال‌های دور و دراز با شعر و اندیشه جلال الدین محمد بلخی، پیش آمده و سهمی سترگ در شناسانیدن این عارف بی همتای همه ی روزگاران، به جهانیان داشته است. عارفی که شعر و سخنش خود« اُسطرلاب اسرار خُداست». گویی آنچه دَمِ شمس تبریزی با جان سوخته ی مولانا کرده، شعر و اندیشه ی مولانا با صدای شهرام ناظری، کرده است.


شهرام ناظری پس از سال‌ها همراه بودن با شعر و اندیشه مولانا، با شناختی ژرف و گسترده به جهانِ شاهنامه- این شاهکار اندیشه-رسیده است. او با نگرشی قوی و خاصّ به واژگان و سُخن شکوهمند و بلند فردوسی، به اجرایِ شاهنامه و اسطوره "ضحّاک، کاوه و فریدون" پرداخته است. او سال‌ها از دریایِ بی پایان مولانا می گذرد تا به اقیانوس پُراسرار و حکمت فردوسی برسد. فردوسی؛ آن خداوندگار بی بدیل سخن؛ سخن پُرمغز و بی تزلزل. سُخنی که پس از یک هزاره، همچون شعر مولانا، برای تمام بشریت، امروزی و تازه می‌نماید.
شهرام ناظری خود گفته است: «دنیایِ تربیت من بر دو ستون ادبیات حماسی و ادبیات عرفانی استوار بود که نماینده اولی فردوسی و نماینده دومی مولانا و حافظ بودند. من در این بستر و راستا حرکت کردم» این گفته موجز شهرام ناظری را می‌توان کامل‌ترین و بهترین توصیف پیرامون ذات حقیقی این صدای سحرانگیز دانست. گویی تمامی رمزوراز نهفته در این صدا، همه در این کلام کوتاه آمده است.
شهرام ناظری دو دهه پیش، آواز اساطیر (شاهنامه به زبان کردی) را با تنبور "علیرضا فیض‌بشی‌پور" منتشر کرده بود. او سال‌های دور به اجرای شاهنامه اندیشیده و همواره به موسیقی‌دان‌های هم دوره خود، پیشنهاد اجرای شاهنامه را داده بوده است. اما ورود به شاهنامه دشوار و رَهی بس ناهموار است و موسیقی‌دان‌ها، چنین خطری نمی‌کنند.
شهرام ناظری، اما که همواره، بی‌پروا دل به دریاهای مواج و وادی های نرفته، زده است، همچنان به خواندن شاهنامه می اندیشد تا موقعیت، شرایط و آمادگی ورود به شاهنامه برای او پیش آید. ندانستن نوع طرز بیان و عدم الگوی فراروی خواننده‌های موسیقی سُنتی از شاهنامه، سدّی پیش روی آنها بوده است. خواننده‌های سنّتی، جرات ورود به شاهنامه را نداشته‌اند.
شناخت گسترده شهرام ناظری از موسیقی قوم کُرد، شناخت اسطوره ها، حماسه ها، تاریخ ایران باستان، تاریخ نهضت‌های ایرانی، همه، رهنما و رهگشای شهرام ناظری برای ورود به عرصه ی پهناور و پررمزوراز شاهنامه و مفاهیم ژرف آن بوده است. اجرای شهرام ناظری ازداستان « ضحّاک و کاوه» با آهنگ‌سازی« فرید الهامی» نقطه عطف دیگری است. شهرام ناظری در اجرای اسطوره ضحاک و کاوه، ما را به لایه‌های درونی و پنهانی این اسطوره می‌کشاند.
احساس می‌کنی که در روزگار اهریمنی ضحّاک، پرت شده ای و به جوروستم ضحّاک و ضحّاکیان - آن فرومایگان بیدادگر- گرفتاری. گویی در دهلیزها و سردابهای تاریک و دهشتناک ضحّاک و ضحّاکیان به غُّل و زنجیری.گویی با جانِ خسته، رنجور و دردمند کاوه، همذاتی. گویی با خروشیدن کاوه آهنگر- آن رادمرد شجاع- در بازارگاه، همراه شده و در گردوخاک مردمی که درپی آن آهنگر طغیان کرده، براه افتادند، غرق شده ای...
تو گویی، شهرام ناظری دراینجا خروشنده تر از کاوه آهنگر و حماسی تر از شعر شاهنامه دیده می شود. تو گویی، صدای شعله ور و شورانگیز شهرام ناظری، آتش در خرمن بیدادزده ، آنرا سوخته و بر باد داده است...
شهرام ناظری، خواندن شاهنامه را «یک رسالت تاریخی و ملی برای خود می‌داند» شاهنامه، شاهکار بی‌همتای سخن سرای بی چون روزگاران؛ اثری که بیش از هر کتاب دیگری، در آن، نام کردگارِ جهان آفرین آمده و سراسر از پاکی و خرد و راستی، سُخن رفته است. اما تلنگُر و یادآوری به آنها که آگاهانه و ناآگاهانه مانع از برگزاری کنسرتهای شهرام ناظری شده‌اند: «در سالیانی که بخش وسیعی از این خاک، گرفتار کارزاری هولناک و نابرابر شده بود، این صدای شعله ورِ "شهرام ناظری" و صدای سرکش "محمدرضا شجریان" بود که با همراهی گروه چاووش، تهور و دلیری را در نهاد جوانان و رزمندگان ایرانی، بر می انگیخت، تا برخیزند و از دشمن آشفته بپرسند: «در خاک دلیران به چه کار آمده امروز!»
هنوز پس از سالهای دور و دراز، وقتی تصنیفِ « کجائید ای شهیدان خدائی ...» که شعر آن هم منسوب به حضرت مولاناست را می‌شنویم، مو براندام‌مان، دشنه می‌شود. شهرام ناظری و گروه آرمانگرای چاووش، در سخت ترین شرایط، در هنگامه ی بمباران های هوایی تهران که توسط رژیم بعث عراق انجام می‌گرفت، در زیرزمین، این حماسه‌های ماندگار را اجرا و ضبط می‌کردند که هر لحظه بیم آوار می‌رفت و امیدی به زنده ماندن و بیرون آمدن را نداشتند.
احتمالاً، زمانی که شهرام ناظری و گروه چاووش، این حماسه ها را خلق و ضبط می کردند، افرادی که این روزها کنسرت‌های ایشان را به تعطیلی می کشانند، یا به دنیا نیامده بودند، یا خردسال بودند یا هم اگر بزرگ بودند، تسبیح بدست در راسته ی بازار، در حُجره خویش نشسته بودند و با چُرتکه، حسابِ خلق الله را می‌کردند!
به یقین صدای شهرام ناظری، همچون شعر مولانا، حافظ و فردوسی این شاعران بزرگ پارسی گوی ایرانی- درسده ها و هزاره های فرارو، تکرارناشدنی خواهد ماند. به یقین، بودن در پای کنسرت شهرام ناظری، خود حضور و مُراقبه در معبدی است برای گسستن از خویشتن و نزدیک شدن به آن "درگهِ بی چون خداوندی"...
و شاید آواز شهرام ناظری، خود، آوای خداست....