روزنامه قانون
1396/07/10
بنیان سست تجزیه طلبی
همهپرسی در یکی از استانهای عراق برای تجزیه این کشور و دمیدن در تنور داغ جدال و درگیری و تغییرهای پرهزینه مرزهای جغرافیایی منطقه نشان داد که خاورمیانه در این زمینه آسیب پذیر است و باید برای آن چارهاندیشی اساسی و دراز مدت کرد . ناگزیر باید اذعان کنیم که متاسفانه در میان نخبگان داخلی حساسیت لازم پیرامون آن، بروز و ظهور نکرد و کسانی از تبعات گسترده منفی آن به سادگی غلفت کردند و گاهی با ظاهری روشنفکرانه به جدایی طلبی، رنگ فلسفی و حتی حقوق بشری زدند ! بهنظر می رسد ابعاد ماجرا روشنتر از آن است که اصل موضوع به تشکیک و تردید گرفتار آید . چرا باید یک حزب در یک کشور برای ماندگاری خود و قهرمانسازی بر طبل پوپولیسم بکوبد و چند کشور را درگیرموضوعی کند که از اساس جز اراده از پیش مانده استعماری دولت انگلستان، چیزی در آن وجود ندارد . هیچکس به استقلال حتی اگردر چارچوب یک خانه باشد اعراض ندارد ولی یک ناظر آگاه و دلسوز و آیندهنگر به سادگی می تواند متوجه شود که اگر در خاور میانه، بر شیپور تجزیهطلبی دمیده شود باید تسلسل موحش جدایی استانها و حتی شهرستانها در اغلب کشورهای منطقه را پذیرفت و هزینههای تاریخی و انفجاری آن را هم قبول کرد . فرض کنیم دولتهای منطقه با دلایل سست واز سر غفلت و بی مسئولیتی تن به این انتحار عمومی بدهند بلافاصله این سوال مهم و اساسی پیش می آید که ضرورت آن در این مقطع بحرانی که هنوز داعش در حال نفس کشیدن است و اختلافات میان کشورها چون بمب ساعتی، تیک و تاک می کند چیست ؟ اگر تجزیه طلبی و جدایی برای بعضی ساده اندیشان یک آرمان است، ملت های منطقه آرمانهای فوریتری دارند که حداقل تا سالها نوبت به اين تقیسمشدنها نمی رسد . بهنظر می رسد بعد از اضمحلال داعش که هزینه های سهمگین و انبوه برای مردم منطقه آفرید، جای خالی یک بحران فراگیر و آسیب رسان و اشتغال آفرین برای طرفداران ونفع برندگان از درگیری و خشونتآفرینی در خاورمیانه، بهتمامي احساس شده است . برای اسرايیل که با کمال تعجب حتی یک تیر از داعش دریافت نکرد چه چیزی بهتر از آن است که ملتهای منطقه، اینبار درگیر ناسیونالیسم افراطی شده ودهها پرچم اختلاف و جدال و تنش برافراشته شود ؟ چرا دولت نتانیاهو از وجد افراشته شدن اولین پرچم بحران پس از داعش، نتوانست صبر پیشه کند و بهعنوان تنها کشور موافق با جدایی ملتهای منطقه بهطوررسمي از آن استقبال کرد ؟ چرا مثل دورههای متعدد تاریخی باز هم بعضي از نخبگان ما با وجود این همه اسباب توجه و دقت و آینده نگری همچنان بر درس نا آموزی از سستیها و غفلتها اصرار دارند و یادشان میرود که آذربایجان ایران چگونه از دست رفت و قراردادههای ترکمنچای و گلستان در چه شرایطی بسته شدند ؟ متاسفانه در این شرایط خاص وشکننده، بعضی برای جدایی طلبی توجیه عوامانه می تراشند و محرومیت ها را پیش میکشند .بعضي دیگر فرصت را غنیمت شمرده، مسئولیت ندادن به بعضي قومیتها را دلیل موجه تجزیه طلبی قلمداد می کنند ! بهسرعت عده ای پیدا شدهاند و برای تحریم کردستان عراق اشک تمساح میریزند و آن را با تحریم ظالمانه ایران مقایسه میکنند ! پاسخ همه این غفلت ها و عدم درک موقعیتها روشن است : محرومیت چه ربطی به تجزیهطلبی دارد ؟ در کشورما نقاط بسیاری وجود دارد که از محرومیت ها رنج می برند ، آیا همه آنان تجزیه طلب شده اند ؟ آیا در صورت تجزیه شدن، محرومیتشان برطرف خواهدشد یا بر آن افزوده می شود ؟ به يقين، دولت موظف است با همه توان در رفع همه محرومیت ها در هر نقطه از کشور بکوشد ولی هیچکس حق ندارد از محرومیت سوء استفاده کند و عَلم جدایی، راست کند . همینگونه است بحث مدیریت ها که دولت موظف به استفاده از همه استعدادهای مدیريتی فارغ از مذهب و نژاد و قومیت ها و جنسیتهاست ولی باز هم کسی حق ندارد بهدليل اینکه به کسی منصبی نداده اند تمامیت ارضی کشور را زیر سوال ببرد . در واقع استفاده از چالش تجزیه برای رفاه یا پست و مقام، یک فرصت طلبی آشکار و گروگانگیری است ودر غیر اخلاقی بودن آن مناقشه ای نیست. وقتی یک حزب بهصورت غیر قانونی متوسل به بحرانآفرینی برای منطقه می شود تحریم از سوی دولت ها و ملتهای متضرر کاری از سرناچاری وپرهیز از خشونت است . بهنظر می رسد هم کشور ما و هم منطقه، بیش از هر چیز دیگر و برای رفع عقبماندگیها و رسیدن به رفاه و آزادی و آبادی، نیاز به آرامش و ثبات و تعادل دارد و هرکس برای مردم و امنیت و سلامتشان دل می سوزاند از هرعمل و گفتاری که تشنج ساز و جدال آفرین است، پرهیز خواهد کرد .