مسعود رفیعی طالقانی

مسعود رفیعی طالقانی ‪-‬ در بین روزنامه‌نویسان، مخصوصا روزنامه‌نویسان اجتماعی، همیشه یک دعوایی هست بر سر این‌که آیا روزنامه‌نگار باید فقط روی تلخی‌ها و سیاهی‌ها تمرکز کند، و یا نوشتن و گفتن از اخبار خوب هم در کار او ضرورت دارد؟ حالا دیگر همه، حتی غیر روزنامه‌نویسان هم فهمیده‌اند که «اجتماعی‌نویسی»، مترادف «آسیب‌نویسی» شده است؛ شرایط هم البته همیشه همین را ایجاب کرده. اگر یک سوژه امیدبخش و شادی‌آفرین را به یک روزنامه‌نویس اجتماعی بدهی تا از آب درش بیاورد، می‌افتد توی گل؛ نمی‌تواند خوب بنویسدش. انگار ترسیم رنج، همیشه آسان‌تر از تصویر شادمانی است و همین، خودش یک‌جورهایی مایه شرمندگی ما روزنامه‌نویس‌های ایرانی‌ست. رندی می‌گفت: شما مدام چشم چشم می‌کنید، ببینید کجا رنجی انباشته شده تا اگر حتی کاه است، کوهش کنید!
البته در این یک فقره باید گفت همیشه این‌طور نیست؛ هرچند وظیفه ذاتی خبرنگاران و رسانه‌ای‌ها ایجاب می‌کند مشکلات را برجسته کنند؛ با این وصف اما دیگر خودمان هم خسته شده‌ایم از بازتاب بی‌وقفه رنج‌ها و مشکلات و مصائب؛ گاهی به خودمان می‌گوییم «نوبت عاشقی است یک‌چندی» و بد نیست برویم سراغ اخبار شاد، و شادمانی را در مخاطبانمان تزریق کنیم؛ حتی برای لحظه‌ای و کمتر از لحظه‌ای. به‌هرحال، مردم برای حیات، شادمانی می‌خواهند. این را دست‌کم نگیرید.
دیروز اما هرچه در میان اخبار ریز و درشت گشتیم تا خبری شاد پیدا کنیم و روی آن کار کنیم، نبود که نبود. هرچه بیشتر گشتیم، کمتر یافتیم. روزنامه ما نامش «همدلی» است و می‌کوشیم در جست‌وجوی مفهوم زیبای همدلی باشیم اما دریغ که گاهی خبرها و نظرها و رخدادها، همه آن‌چنان تلخند که نگو و نپرس. ما نمی‌خواهیم برایتان آسیب‌نویسی کنیم به جای اجتماعی‌نویسی! ما تلاش می‌کنیم «زندگی‌نویسی کنیم» برایتان، اما واقعیت گاهی همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
دیروز خواندن دو خبر کافی بود تا حال آدم را بگیرد؛ قتل همراه با تجاوز کودک خردسال در شهر رشت و اعدام قاتل نوجوان ستایش قریشی، که فروردین امسال به شکلی فجیع، ستایش را به قتل رساند؛ آن‌هم همراه با تجاوز. همین دو خبر برای گریستن کافی بود؛ اولی از حیث بروز رخداد و دومی از حیث یادآوری رخداد قتل ستایش. اینجا در سرزمین ما چه خبر شده که دامنه فعل تجاوز به کودکان و نوجوانان رسیده است؟ در کنار این‌ها خبر تجمع بی‌نوایان پلاسکو هم بود که مالشان رفت و حالا اگر فکری نکنیم، ممکن است چیزهای دیگرشان هم برود! رفتار آقای قرائتی هم با آن مرد مخاطب، که به «آقای دوربینی» مشهور است، و دیروز فیلمش در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد، در نوع و جای خود رنج‌آور بود؛ چه آنکه ما محسن قرائتی را به‌عنوان یک معلم قرآن و اخلاق می‌شناختیم (البته جای شکرش باقی‌ست که می گویند از رفتار خود عذر خواسته است.) خبرهای داغ دیروز ایران این‌ها بود که میان مردم دست به دست می‌شد و روی ذهن آن‌ها تاثیر می‌گذاشت ، تجمع رانندگان اسنپ هم همین‌طور، وگرنه آخرین آمار رشد اقتصادی که سخنگوی دولت بیانش کرد و اخبار ریز و درشت از مجلس و دولت و...آن‌قدر گاهی تکراری هستند که دیگر مردم با شنیدنشان کک‌شان هم نمی‌گزد! مردم هرصبح که از خواب بیدار می‌شوند، در پی یک تاثیرند و افسوس که بعضی روزها هیچ اثر شادمانه‌ای در زندگی روزمره آن‌ها پیدا نمی‌شود. امروز در «همدلی» از این رو بود که تصمیم گرفتیم به جای هرچیز، از مخاطبانمان عذر بخواهیم و ابراز شرمندگی کنیم که خبر خوبی نداشتیم.