روزنامه شرق
1396/12/06
دغدغه شهرت با احساسات مردم
11 سپتامبر سال 2001 زمانی که دو هواپیما به فاصلهای چنددقیقهای به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در آمريكا برخورد کردند و برجها بعد از ریزش ابتدایی، آتش گرفتند و دهها نفر قربانی این حادثه تروریستی تلخ شدند، اولین اتفاقی که در رسانههای آمريكا و سایر نقاط دنیا افتاد، این بود که اطلاعاتی از کسانی که در آن دو برج مشغول به کار بودند، منتشر کردند و همه رسانهها بهخصوص رسانههای آمريكا، سعی کردند آخرین اطلاعات را درباره قربانیان حادثه (چند نفر کشته شدهاند، زخمیها کجا بودند، امدادگران چه میکنند و....) مطرح کنند. این حادثه که در آن زمان بازتاب جهانی هم داشت، بر اساس گفتههایی که جامعهشناسان بعدها مطرح کردند، توانست همبستگی اجتماعی عظیمی را بین مردم آمريكا که از ملیتها و نژادهای مختلف هستند، ایجاد کند و آنها را در مبارزه با تروریسم همعقیده کرد. نکته اینجاست که مدتی بعد از حادثه و زمانی که جامعه از شوک حادثه بیرون آمد، رسانهها سؤالاتی را مطرح کردند؛ سؤالاتی که به تحولاتی عظیم در سیستم امنیتی آمريكا منجر شد؛ مثلا اینکه چطور ممکن است از گیتهای فوقامنیتی فرودگاه آمريكا افرادی با اسلحه عبور کنند؟ چطور ممکن است ناوگان هوایی آمريكا دیر پیام خلبان را دریافت کند و متوجه آن نشود؟ و... . این گفتهها به ماهها بحث و سؤال و چالش تبدیل و در نهایت منجر به برکناری برخی از مهمترین مقامات ردهبالای امنیتی آمريكا شد. مقایسه رفتار رسانهای آمريكا در حادثهای مانند 11 سپتامبر که ناشی از یک چاله بزرگ امنیتی در آمريكا بود، با رفتار رسانههای ایران در حوادث، میتواند ما را به نتایج جالبی برساند. بیشتر خبرنگاران آمريكایی تلاش کردند خبرهای خود را به سمت مردم سوق بدهند؛ آنها ابتدا اخبار مربوط به نجاتیافتگان و نیاز بازماندهها را پوشش دادند، در مرحله بعد نحوه امدادرسانی را نشان دادند، از آتشنشانهایی گزارش دادند که در دود و آتش مردند تا مردم را نجات دهند و در نهایت بعد از رسیدن جامعه به یک آرامش نسبی، اینبار سیاستمدارانی را به چالش کشیدند که ناتوانی و سهلانگاری آنها چنین حادثهای را رقم زده بود. رسانهها و بهطور خاص خبرنگاران ایران چقدر به استانداردهای جهانی در خبرنگاری بحران نزدیک هستند و چقدر در همبستگی اجتماعی و اعتماد به مسئولان نقش دارند؟بررسی رفتار رسانهها در حادثه سقوط هواپیمای تهران–یاسوج نشان میدهد وضعیت خبرنگاری بحران در ایران دستکمی از فاجعه سقوط هواپیما ندارد. علت نه دشمنی همکاران رسانهای، بلکه ناآگاهی آنها از تبعات سنگین اطلاعرسانی غلط و تشویش اجتماعیای است که این اطلاعرسانی اشتباه به وجود میآورد. نظریه مسئولیت اجتماعی در ارتباطات، یادآور میشود که روزنامهنگاران وظیفه دارند اخبار و اطلاعات را در راستای حفظ اجتماع منتشر کنند. اخبار و اطلاعات باید دقیق، درست و در راستای منافع جامعه باشد. باید از انتشار اخبار دروغ جلوگیری شود و جلوی انتشار آزاد اطلاعات گرفته نشود. بر اساس این نظریه، آنچه باید برای یک رسانه اهمیت داشته باشد، جامعه آن است؛ اما شلختگی و بههمریختگی اخبار در حادثه اخیر، نشان داد رسانههای ایران چقدر از این نظریه فاصله دارند و متأسفانه برخی از روزنامهنگاران چه در رسانه تصویری و چه در رسانههای مکتوب، بهجای اینکه ابتدا بر اساس اصل خبرنگاری بحران به بازگرداندن آرامش به داغداران بپردازند، سؤالاتی را مطرح کردند که هرچند جواب داشت؛ اما در آن لحظات موضوعیت نداشت و فقط موجب تشویش بیشتر خانوادههای داغداری که با یک ضربه روحی شدید روبهرو شده بودند، نسبت به کسانی میشد که جان در کف دست گرفته بودند تا جسد عزیزان این خانوادهها را از زیر برف بیرون بکشند. نمونه این تشویش و بحرانزدگی را میشد در رفتار یکی از بازماندگان با وزیر راه حین مواجه در منطقه حادثه مشاهده کرد (البته اين فرد از خانوادههاي داغدار نبود و با مأموريتي خاص در آنجا حضور داشت كه اين ميتواند تبعات برانگيختن احساسات مردم و بالطبع بهرهبرداري برخي از جريانها به نفع اميال خويش را نشان دهد). بنابراین بر اساس نظریه مسئولیت اجتماعی و قوانین خبرنگاری بحران، اولین كاري که یک خبرنگار در مواقع بحران باید انجام دهد، اطلاعرسانی درست و به دور از غرضورزی در راستای کمکردن رنج آسیبدیدگان است نه کسب شهرت از اخبار کذب و نابجایی که فقط رنج مردم را بیشتر میکند. تصور کنید اگر خبرنگاران آمريكایی در 11 سپتامبر خبرنگاری بحران بلد نبودند و مانند کاری که برخی خبرنگاران و حتی مجریان تلویزیون ازجمله آقای رشیدپور انجام دادند، عمل کرده و در اوج بحران سؤالات ذهنی خود را بهعنوان سؤال جامعه مطرح میکردند، چه اتفاقی در آمريكا میافتاد؟ باید بدانیم بخشی از این ناامیدی و بیاعتمادی که مردم دچارش شدهاند، ناشی از رفتار غیرحرفهای رسانههاست؛ برخی خبرنگارانی که روی موج احساسات مردم سوار میشوند و بهجای کمکردن رنج آنها، دست روی نقطه درد میگذارند و فشار میدهند. جایی که باید مسئول را زیر سؤال برد، در لحظه سقوط یک هواپیما یا دقایقی بعد از وقوع زلزله نیست؛ در آن لحظات این مردم هستند که اهمیت دارند، نه انتقامگیریهای سیاسی یا موجسواری روی احساسات مردم داغدیده.
سایر اخبار این روزنامه
واکنش طراحان استیضاح به عملکرد آخوندی و ربیعی
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا
دستور خروج بنگاهداران از معادن
علم به ایدئولوژی وصل نمیشود
صدور کیفرخواست برای عامل شهادت 3 مأمور ناجا
تجارت قبر به اسم ساماندهی
تير خلاص به سازمان تأمين اجتماعي
نخبهپروری به قیمت اضطراب در کودکان عادی مطلوب نیست
80 سال با کتابخانه ملی
مدارا براي همه
لبه پرتگاه و بازگشت؟
دستاوردهای بدون سند در رسانهها؟
دغدغه شهرت با احساسات مردم