آتشی که نمیرد

فرناز حسنعلی‌زاده
روزنامه نگار

«حساسیت‌زدایی نظام‌مند» یکی از روش‌های درمانی شناخته شده برای بیماری‌های زیرمجموعه ترس و گاهی وسواس است. اساس این شیوه همان گونه که از نامش پیداست، مواجهه پلکانی  بیمار با فوبیایی است که آنان را به مرز استیصال و گاهی فلج شدن می‌برد. اما در نهایت بیمار در خلال رویارویی کنترل شده و از ضعیف به قوی با عامل هراس و اضطرابش، به آن موضوع بی حس و بی تفاوت می‌شود و دیگر برای فرار از فشار آن فوبیا و تکرار رفتارهای وسواسی و ناکارآمد، احساس فشار ذهنی و روانی نمی‌کند. این شیوه، تنها در اتاق‌های روان درمانی کاربرد ندارد؛ چالشی چون «نهنگ آبی» که چند ماه پیش خبرساز شده بود، بر اساس همین الگو طراحی شده است و با «حساسیت‌زدایی نظام‌مند» افکار و رفتار کاربر را در حیطه اختیار خود گرفته و آن را هدایت می‌کند. رویدادی که نشان می‌دهد ذهن در خلال مواجهه مکرر با یک موضوع، حساسیت خود را به آن از دست می‌دهد. دیروز دخترانی که سال‌هاست با عنوان «دختران شین آبادی» شناخته می‌شوند، میهمان مؤسسه «ایران» بودند؛ دیداری بود هم تلخ و هم شیرین. کودکانی که 5 سال پیش در کلاس درس‌شان طعمه حریق بخاری نفتی شدند، حالا دخترانی هستند در آستانه بلوغ؛ با دغدغه‌هایی که همه دختران در این سن و سال دارند؛ اما وسواس گونه‌تر. سوختگی هم مانع نشده که زیبایی پس چهره‌شان به چشم نیاید و آرایش کمرنگ برخی‌شان گواه از آشتی با «آینه»‌هایی است که 5 سال پیش از در و دیوار خانه‌های روستای شین‌آباد جمع شدند. پیش از حضور آنان، عده‌ای کم شمار شرمسارانه این سؤال را مطرح می‌کردند که آیا یارای نگریستن به آن صورت‌های دردناک و زخمی را خواهند داشت؟ و چگونه دخترانی در آستانه بلوغ، صورت و بدنی را تحمل می‌کنند که دیگری حتی توانِ نگاه کردنش را ندارد؟ سوختگی، فقط یک روی ماجراست؛ روی عیان و عریانش؛ آنچه بیش از صورت و دست‌ها سوخته، رؤیاهای  دخترانه و کوچکی است که شبانه روز در آتش می‌سوزد. دخترها اما هم از آتش عبور کرده‌اند هم از نگاه‌هایی از سر دلسوزی، ترحم و ترس. برخی امیدوار و برخی ناامیدانه، آرزوهایی برای آینده دارند. آرزوهایی که نیازمند مردم و مسئولانی است که این همه زخم و درد و امید را به یک واژه مستعمل «دختران شین‌آبادی» و سوختگی منحصر نکنند. واژه‌ای که ماه‌هاست حساسیت خود را به آن از دست داده‌ایم. گاهی باید ترسید.