بازی قدرت‌ها

سال 2011، منطقه به‌غایت راهبردی و حساس خاورمیانه و شمال آفریقا که از آرامشی نسبی برخوردار بود، ناگهان درگیر تحولاتی عمیق شد و خیابان‌های شهر‌های بزرگ تونس، مصر، لیبی، بحرین، یمن و... پر شد از ‌هزاران نفر از مردم معترض به حکومت‌های خودکامه و فاسد که عمدتا از سوی غرب حمایت می‌شدند؛ پدیده‌ای منحصربه‌فرد در خاورمیانه که در دیدگاه جهانیان به بهار عربی معروف شد. اولین جرقه این آتش در تونس زده شد و سپس به سایر سرزمین‌های عربی سرایت کرد. این جنبش‌ها، به استثنای تونس که به دلیل توسعه سیاسی و برخورداری از رهبری عاقل و آینده‌نگر، نظام فاسد موجود را به نوعی از مردم‌سالاری تبدیل کرد، راه به جایی نبرد. در مصر، پس از جنگ و گریزهای بسیار حکومت فاسد و دیکتاتوری حسنی مبارک به دست جوانان این کشور ساقط شد و اسلام‌گرایان اخوانی حکومت تشکیل دادند. این پیروزی عمری کوتاه داشت و انقلاب مردم مصر به دست نظامیان مصادره شد و در نهایت با کشتار مخالفان و در‌بندکردن‌ هزاران مخالف، ژنرال سیسی بر تخت فراعنه تکیه زد.  در یمن هرچند دیکتاتوری علی عبدالله صالح پس از کشتار معترضان کنار زده شد؛ ولی یمن را به صحنه جنگ نیابتی تبدیل کرد. دخالت نظامی عربستان و امارات و کشتارهای وسیع غیرنظامیان، این سرزمین را به ویرانه‌ای با ‌هزاران کشته و ‌میلیون‌ها گرسنه تبدیل کرد و جنایات جنگی ائتلاف عربی به سرکردگی سعودی و نسل‌کشی ملت یمن با بمباران‌های وحشیانه سعودی و مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی و وبای گسترده مردم غیرنظامی یمن، از چشم تیزبین شورای امنیت و کشورهای غربی مدعی حقوق‌ بشر دور ماند. آنچه بر سر لیبی آمد، داستان غم‌انگیز دیگری است. جنایات آمریکا و برخی متحدان اروپایی‌اش در لیبی، این کشور ثروتمند و مقتدر را به خرابه‌ای تبدیل کرد که در آن القاعده و دیگر تروریست‌های تکفیری و قبایل محلی هر‌کدام بخشی از این سرزمین را به‌عنوان سهم خود، در قباله خود قرار دادند. در بحرین با اکثریت شیعی با دخالت مستقیم ارتش سعودی، اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم به خاک و خون کشیده شد. گفته می‌شود در کشورهای عراق، سوریه، یمن و لیبی نزدیک به 600‌ هزار نفر تاکنون کشته شده‌اند که در حدود 500 ‌هزار نفر از آنها سوری بوده‌اند. علاوه‌بر‌این در حدود 17‌ میلیون نفر نیز در این کشورها جابه‌جا شده یا از خانه و کاشانه خود آواره شده‌اند؛ اما در سوریه حوادث به شکل دیگری رقم زده شد و عوامل مهمی از‌جمله مجاورت این کشور با ترکیه، لبنان و اسرائیل موجب سرازیرشدن ‌هزاران تروریست تکفیری به سوریه شد که با پول و سلاح آمریکا و متحدان محلی‌اش مانند عربستان سعودی، اسرائیل، امارات، قطر و نیز ترکیه زمینه مناسبی برای راه‌انداختن جنگ داخلی یافته بودند. اکنون پس از شکست‌های بزرگ تروریست‌های تکفیری در سوریه که با مشارکت ایران و روسیه به انجام رسید، پنجره‌ای به سوی بحرانی دیگر گشوده شده است. از ابتدای آغاز بحران، گروه‌های تروریست در حومه دمشق و در منطقه غوطه شرقی مستقر شدند تا بتوانند امنیت پایتخت را مختل کرده و با درگیر‌کردن ارتش در آن نقطه، پیشروی نیروهای‌شان در دیگر مناطق را تسهیل کنند. در طول جنگ داخلی که اکنون وارد هشتمین سال شده، هرازچندگاهی شهر دمشق و مناطق اطرافش آماج حملات خمپاره‌ای و موشکی تروریست‌های حاضر در غوطه شرقی بوده است. کسی نمی‌تواند این واقعیت را انکار کند که این حق طبیعی دولت مستقر در دمشق است که آن منطقه بسیار حساس را از دست تروریست‌ها درآورد. در‌این‌میان واقعیت تلخ این است که ‌هزاران نفر از ساکنان غوطه، در چنگ تروریست‌ها گرفتارند و به‌عنوان سپر انسانی از آنها استفاده می‌شود.اکنون سؤال اساسی این است که یک دولت برای پاک‌سازی بخش حساسی از سرزمین خود، آن هم در کنار پایتختش چه باید بکند؟ تجارب کشورهای مختلف از‌جمله دولت‌های غربی در موارد مشابه، نشان می‌دهد که پلیس و نیروهای امنیتی هیچ مهلتی به یک گروه تروریستی نمی‌دهند و بی‌محابا حمله می‌کنند و در عملیات نجات، حتی شهروندان بی‌گناه نیز کشته می‌شوند. شکی نیست که در هر نوع عملیات ضد‌تروریستی، حفظ جان غیرنظامیان در اولویت قرار دارد. غوطه شرقی نیز از این قاعده مستثنا نیست و دولت سوریه موظف به رعایت حقوق‌ بشر دوستانه در عملیات نظامی خود است؛ ولی واقعیت این است که سقوط آخرین پایگاه تروریستی حمایت‌شده از سوی آمریکا در غوطه، امپراتوری خبری آمریکا مانند سی‌ان‌ان، فاکس‌نیوز و... را که خوراک خبری خود را از پنتاگون دریافت می‌کنند، به چنان تحرکی واداشته که صحنه‌های فجیع از کشته‌شدگان به‌ویژه کودکان را که به وسیله کلاه سفید‌ها تهیه شده، به نمایش جهانی گذاشت. این بنگاه‌های خبری، کشتار وسیع مردم یمن به دست سعودی یا کشتار مردم رقه در همان سوریه به وسیله بمب‌افکن‌های آمریکایی را پوشش نمی‌دهند و از کنار آن می‌گذرند. 
کشتار سیستماتیک مردم فلسطین داستان دیگری است که در این مقال نمی‌گنجد.  آمریکا که به خاطر مدیریت ویژه ترامپ در خاورمیانه در بازی قدرت در مقابل روسیه و ایران شکست‌های فاحش سیاسی و نظامی را تجربه کرده، با تکیه بر حکومت سعودی و اقمارش در منطقه، سعی در جبران کاستی‌هایش داشته و در تلاشی مذبوحانه برای ایران در شورای امنیت پرونده جدیدی تشکیل داد تا به بهانه کمک نظامی و نقض تحریم تسلیحاتی یمن، حکم محکومیت ایران را بگیرد که با وتوی روسیه، با ناکامی روبه‌رو شد.  بازی هوشمندانه روسیه در خاورمیانه با استفاده از خلأ رهبری هژمونیک آمریکا نه‌تنها در خاورمیانه؛ بلکه در بسیاری از صحنه‌های جهانی انجام می‌شود. این مسئله باعث شده تا روسیه جای پای خود را در خاورمیانه محکم کند. قاطعیت تصمیم‌گیری‌های پوتین در مسائل سوریه که از سپتامبر 2015 آغاز شده، باعث شده تا در روابطش با دیگر کشورهای خاورمیانه گشایشی حاصل شود. دیپلماسی کارآمد روسیه حتی در لیبی کارساز بوده و این کشور روابطی با برخی گروه‌های قدرتمند این کشور ایجاد کرده است. دیدار دریادار کوزنتسف در عرشه ناوگان دریایی روسیه با ژنرال حفتر، مرد قدرتمند لیبی و فرمانده ارتش ملی این کشور جنگ‌زده، آمریکایی‌ها را نگران کرده است.  دیدار ژنرال سیسی، دیکتاتور مصری، با پوتین در کرملین نشان داد که جاذبه مسکو برای کشورهای خاورمیانه حتی متحدان آمریکا، در حال افزایش است. سفر ملک‌ سلمان به مسکو و مذاکره برای خرید سامانه موشکی اس400 و دیگر سلاح‌های پیشرفته روسی با قراردادی به ارزش سه‌ میلیارد دلار و انعقاد قرارداد‌های دیگر چند‌ میلیارد‌دلاری برای سرمایه‌گذاری و تجارت، برد دیگری برای روسیه پوتین بود. امضای قرارداد خرید موشک‌های اس400 از سوی دولت عراق در سال 2017 به نوعی روسیه را وارد صحنه به‌غایت حساس و متلاطم عراق کرده است. توافق خرید 30 فروند جنگنده سوخو از طرف الجزایر را هم باید به حساب دستاوردهای جدید روسیه گذاشت. می‌دانیم که ترکیه نیز برای خرید سامانه اس400 و نیز هلیکوپتر‌های نظامی مذاکراتی با روسیه داشته است. اکنون روسیه یک بازیگر اصلی نه‌تنها در مداخله نظامی از نوع سوریه، بلکه به‌عنوان میانجی و چهره‌ای برای حل‌وفصل مخاصمات خاورمیانه به حساب می‌آید. روسیه در جایگاه دومین کشور صادر‌کننده سلاح پس از آمریکا، از این مزیت برای ایجاد استحکام وضعیت مالی خود از یک سو و یافتن جای پایی برای تحکیم جایگاه سیاسی، نظامی و اقتصادی بهره می‌برد.  با درنظرگرفتن همه این واقعیت‌ها، باید روسیه را برنده منازعات خاورمیانه بدانیم که بدون‌شک افول هژمونی آمریکا را تسریع خواهد کرد. واقعیت ملموس دیپلماسی حفظ و ارتقای منافع ملی است. فرصت‌طلبی روس‌ها موضوع دیگری است و کاربرد خوب دیپلماسی ایرانی در این آشفته‌بازار، اهمیت بسیار حیاتی می‌یابد.