روزنامه شرق
1396/12/23
فرماندهای شجاع و بااخلاص
در این روزها یاد سه شهید قهرمان، سه برادر پرآوازه و سه شیرمرد خطه آذربایجان، مهدی، حمید و علی باکری، به مناسبت سیوسومین سالگرد شهادت سردار سلحشور لشکر ۳۱ عاشورا، شهید مهدی باکری، با برگزاری مراسم ویژهای گرامی داشته میشود. شهید بزرگوار مهدی باکری، از آن سرداران نامآوری است که رشادتها، اخلاق، اخلاص و مردمداریاش، او را در ردیف بهترین فرماندهان ایرانی قرار داده که همواره نام او نزد ایرانیان قدرشناس، بهویژه آذربایجانیهای غیرتمند، بزرگ داشته میشود. برای گرامیداشت یاد او که در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید، نکاتی را در این یادداشت تقدیم علاقهمندان به انسانیت میکنم. مهدی باکری فرزند فضلالله، به سال ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب دیده به جهان گشود. کودک بود که مادر عزیزش خانم اقدس زنوزی را از دست داد. چندی بعد، پدرش که کارگر کارخانه قند میاندوآب بود، با فرزندانش به ارومیه کوچ کرد و ادامه خدمتش را در کارخانه قند ارومیه گذراند. مهدی با برادران و خواهرانش در این شهر بالید و بزرگ شد. با پایانیافتن تحصیلات دبیرستان، به دانشگاه تبریز که آن روزها آذرآبادگان نام داشت، راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک دانشکده فنی ادامهتحصیل داد. او چهار، پنج سال پرخروش را در دانشگاه گذراند و موفق به دریافت کارشناسی شد. آقامهدی وقتی وارد دانشگاه شد، همچنان داغدار شهادت برادر بزرگش، علی باکری، از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، بود که یک سال قبل از آن به دست دژخیمان رژیم پهلوی اعدام شده بود. مهدی با وجود اینکه تحت مراقبت مأموران ساواک قرار داشت، از همراهی دانشجویان مبارز در دانشگاه باز نایستاد و حتی در بسیاری از برنامههای آگاهیبخش دانشجویان مذهبی که علیه رژیم پهلوی اجرا میشد، پیشتاز بود. مهدی باکری در خارج از دانشگاه نیز فعال بود و همراه برادر کوچکتر خود، حمید باکری که با هم در تبریز زندگی میکردند، لحظهای از فعالیتهای سازنده و مبارزاتی باز نمیایستاد؛ تا جایی که حمید را برای آموزش تعلیمات نظامی و دیدن یک دوره چریکی به سوریه فرستاد. مهندس باکری در سال ۵۶ به خدمت سربازی اعزام شد؛ اما دوره خدمت را تمام نکرده، با الهام از دستور رهبر انقلاب که در فرانسه از سربازان و ارتشیان خواسته بود پادگانها را ترک کنند، از سربازی فرار کرد و به زندگی مخفی روی آورد. با پیروزی انقلاب اسلامی، مهدی باکری در ارومیه به ارگان تازهتأسیس سپاه پاسداران پیوست. زمانی که در سپاه بود، ۹ ماه شهرداری ارومیه را نیز اداره میکرد. رفتار و منش مردمی آقامهدی در زمانی که شهردار بود، همچنان در خاطر نسل اول انقلاب باقی مانده است و به نیکی از آن یاد میشود. او مدتی در جامه دادستان ارومیه خدمت کرد؛ اما آغاز جنگ تحمیلی باعث شد او و دیگر همراهانش، شهر ارومیه را رها کنند و به سلحشوران دفاع از ایران و انقلاب بپیوندند.مهدی باکری در همان آغاز حضورش در جبهههای حق علیه باطل، شایستگی خود را نشان داد؛ به گونهای که در سالهای بعد توانست در قامت فرماندهای شجاع و باتدبیر، لشکر ۳۱ عاشورا را بهعنوان لشکری پیروز و خطشکن، با فرزندان رزمآور آذربایجان فرماندهی کند. مهندس باکری برای اولینبار که به جبهه رفت، مهندسی جنگ را نیازی اساسی تشخیص داد؛ بنابراین اینبار در مرکز آذربایجانغربی به جهادسازندگی رفت و مدیریت آن را بر عهده گرفت. در جهادسازندگی هم که بود، پیوسته در حالوهوای نبرد عاشقانه در میادین آتش و خون در جنوب و غرب کشورمان بود؛ در نتیجه چندان در ارومیه نماند و خود را به جبههها رساند. آغاز سال ۶۱ بود که عملیات فتحالمبین در دشت عباس شروع شد و مهدی باکری بهعنوان معاون تیپ نجف اشرف به فرماندهی احمد کاظمی در عملیات نقشآفرینی کرد. این عملیات پیروزی بزرگی برای ایران و رزمندگان غیور سرزمینمان محسوب میشد. پس از آن باکری با همین عنوان در عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، حضور داشت؛ عملیاتی سرنوشتساز در دوران دفاع مقدس. بهاینترتیب آقامهدی که خوب درخشیده بود، به آذربایجان بازگشت و فرماندهی تیپ ۳۱ عاشورا را عهدهدار شد. این تیپ آماده به رزم، از آن پس در چند عملیات حضوری قهرمانانه پیدا کرد و فرمانده آن، مهدی باکری و برادرش حمید باکری که دستیار رزمیاش بود، با خلوص، تدبیر و آمادگی تمام توانستند پیروزیهای مکرری را به دست آورند. تیپ ۳۱ عاشورا که بعد از مدتی به لشکر ۳۱ عاشورا ارتقای سازمانی پیدا کرد، عملیات والفجر مقدماتی و والفجرهای ۱، ۲، ۳ و ۴ را انجام داد. جز این، مهدی باکری در چند عملیات دیگر ازجمله عملیات رمضان، مسلم ابنعقیل، خیبر و بدر، رشادتها از خود نشان داد و در شرایطی که بارها دچار مجروحیت شده بود، از جبههها پای پس نکشید تا اینکه در عملیات بدر با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید. همرزمانش مجبور بودند پیکر این فرمانده رشید و مخلص را با قایق و از طریق اروندرود به پشت جبهه منتقل کنند؛ اما وسط اروندرود، قایق آنان با حمله خمپارهای دشمن هدف قرار گرفت و همه سرنشینان آن ازجمله پیکر خونین شهید مهدی باکری روانه آبهای خروشان جنوب کشورمان شد و دیگر هرگز از آن خبری نشد. رحمتالله علیه. از مهدی باکری، روحیات او، اقدامات او در جبههها و رازونیازهایش خاطرات زیادی باقی مانده که بد نیست در پایان این نوشته به نمونههایی از آنها اشاره شود:
۱- در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید به درجه رفیع شهادت نائل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانوادهاش تماس گرفت و گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است.
۲- همرزمان آقامهدی نقل میکنند وقتی حمید، برادر و معاونش، شهید شد از او خواستند اجازه دهد بروند و پیکر خونین حمید را از میان آتش دشمن بیاورند؛ اجازه نداد و گفت همه آنهایی که با حمید شهید شدهاند، برادر من هستند؛ بنابراین جسد شهید حمید باکری به پشت جبهه منتقل نشد.
۳- قبل از عملیات بدر - همان عملیاتی که آقامهدی در آن شهید شد - به نیروهای آماده برای رفتن به خط گفته است: هرگاه خداوند مقاومت ما را دید، رحمت خود را شامل حال ما میکند. اگر از یک دسته 22نفری یک نفر بماند، باید همان یک نفر نیز مقاومت کند و اگر فرمانده شما هم شهید شد، نگویید فرمانده نداریم و نجنگید که این وسوسه شیطان است. ما وسیلهای هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است.
۴- یکی از همکارانش در شهرداری ارومیه نقل کرده است: زمانی که آقامهدی شهردار ارومیه بود، روزی باران خیلی تندی میآمد، به من گفت من میرم بیرون. گفتم تو این هوا کجا میخوای بری؟ جواب نداد، اصرار کردم، بالاخره گفت میخوای بدونی پاشو تو هم بیا. با لندرور شهرداری راه افتادیم در شهر، نزدیکیهای فرودگاه یک حلبیآباد بود، رفتیم آنجا، توی کوچهپسکوچههای آن پر از آب و گل و شل بود. آب وسط کوچه صاف میرفت تو یکی از خونهها. در خونه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما را که دید شروع کرد بدوبیراهگفتن به شهردار. میگفت آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمیاد یه سری بهمون بزنه ببینه چه میکشیم. آقامهدی بهش گفت: خیلی خوب پدرجان، اشکال نداره، شما یه بیل به ما بده درستش میکنیم. پیر مرد گفت: برید بابا شما هم! بیلم کجا بود؟ از یکی از همسایهها بیل گرفتیم و تا نزدیکیهای اذان صبح توی کوچه آبراه کندیم.
سایر اخبار این روزنامه
رئیس جدید سیا
دو-هیچ بهنفع دولت
پرداخت پول به کشاورزان معترض اصفهانی
بقایی روانه زندان شد
تسليت مقام معظم رهبري
بازداشتشدگان امانت هستند
خيابان نفت مصدق شد
زيباکلام به زندان محکوم شد
آیتالله منتظری حکم اعدام مرا لغو کرد
دنبال بازگرداندن جايگاه مجلس
جفا به اهل علم و فرهنگ
فرماندهای شجاع و بااخلاص
خيابان مصدق و باقي قضايا