ماجرای دلنوشته‌های نوروزی آیت‌ا...هاشمی

‎آخرین روزهای اسفندماه سال ۹۴ بود که دومین دلنوشته نوروزی را محضر آیت‌ا... پیشنهاد دادم، البته اولین دلنوشته را سال قبل و در اسفندماه۹۳ بعد از انتخاب آیت‌ا... یزدی به عنوان رئیس خبرگان نوشته بودم که انتشار آن در روزنامه «آرمان» بسیار مورد توجه رسانه‌ها و مردم قرار گرفته بود و همین موضوع کار مرا سخت‌تر می‌کرد.‎ نکته‌ای که برای اولین بار در اینجا آن را مطرح می‌کنم نحوه برخورد رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام با این دو دلنوشته نوروزی بود.‎ در دلنوشته نوروزی اسفند ۹۳ وقتی بعد از انتشار محضر ایشان رسیده بودم، ضمن تفقدی پدرانه، قسمتی از آن را با بغض عجیبی برایم خواندند. آن قسمت دلنوشته این بود: «من باشم یا نباشم مطمئنم! فردای فرزندان ما و فردای این مرز و بوم و این انقلاب آکنده از اعتدال خواهد بود و افراط و خشک‌مقدسی روز‌به‌روز منزوی‌تر خواهد شد. پس به حرمت اعتدال علوی می‌گویم: مردم ایران، فردا از آنِ شماست». هنوز که هنوز است طنین صدای محکم و مهربان آن روز آیت‌ا... در گوشم زنگ می‌زند که با قلبی مطمئن می‌گفت: «من باشم یا نباشم، فردا از آن مردم است». ماجرای دومین دلنوشته نوروزی آیت‌ا... در فضایی کاملا متفاوت شکل گرفت. این بار انتخابات مجلس خبرگان درست خلاف اسفند۹۳ شکل گرفته بود و مردم، با رایی خیره کننده و غیر قابل تکرار، هاشمی را به صدر خبرگان برده بودند. ولی دلنوشته نوروزی بازهم همان حال و هوای پارسال را داشت. درست مثل احوال خود آیت‌ا... که متاثر از وقایع نمی‌شد. دلنوشته که خدمتشان رسیده بود.‎ تاییدی نموده بودند و ابراز تشکری. تا با عکس منحصربفردی از عکاس کهنه‌کار مجمع (آقای کاظم‌پور) ‎صفحه اول کم نظیری را برای روزنامه «آرمان» با تیتر تاریخی: «سال ۹۴، سال مردم بود» رقم بزند.‎ فردای آن روز که موفق شدم محضرشان برسانم، روزنامه «آرمان» را روی میزشان دیدم. نظرشان را پرسیدم. جواب دادند: به دل من که نشست، ان‌شاءا... به دل مردم هم بنشیند. این دلنوشته‌ها خلاصه تمام حرف‌ها و رنج‌های من برای انقلاب و ایران و مردم بود. در ادامه سوال کردم: با این تفاسیر اگر اجازه دهید دلنوشته سال آینده با صدای خودتان به گوش مردم برسد. که آیت‌ا... با لبخندی گرم و زیرکی دلپذیرش جواب داد: اگر زنده باشم حتما، ولی صدای من باشد یا نباشد، بازهم مطمئنم فردا از آن مردم است‎! امروز قریب دو سال از آن روزها گذشته و آیت‌ا... دیگر در میان مردمش نیست ولی آخرین دلنوشته‌اش هست که گویی برای همیشه خطاب به مردم و تاریخ نوشته است: «مردم عزیزم! امروز شما در جایگاه استادی نشسته‌اید و همچون خمینی کبیر، که مردم را رهبر خود می‌دانست ما نیز در کلاس درس شما نشستیم و به قلب خود فهمیدیم گذشت شما را از خطاهای گذشته و حمایت‌های ناصواب را... امروز همچون شاگردی در مقابل استاد، همت و آگاهی شما را می‌ستایم و تعظیمش می‌کنم و همچون گذشته می‌گویم اگر آبرویی دارم از شماست و همیشه آماده‌ام در طبق اخلاص پیشکش مرام و معرفت شما کنم. ان‌شاءا... باشم و روزهای پررونق‌تان را ببینم». روحش شاد که آرزویی جز رفاه مردم، آبادی ایران و سربلندی اسلام نداشت. والسلام.