روزنامه شهروند
1397/01/18
12سال عاشقی یعنی احسنالحال
سُمیرا زمانی| چند نفر را میشناسید که 12سال است لحظه سال تحویل کنار خانواده خودشان نیستند؟ اگر تابهحال گذرتان به جمعیت هلالاحمر افتاده باشد، از این آدمها زیاد میشناسید. فکر هم نکنید که همه، کارمندانی هستند که به خاطر حقوق یا اجبار این کار را انجام میدهند، بیشترشان داوطلبان هستند، برایشان نه خبری از پول هست و نه مقام. یکساعت قبل از تحویل سال 97 همراه با نیروهای روابط عمومی جمعیت هلالاحمر در کرمانشاه به این نتیجه رسیدیم که به نیابت از مدیران همراهمان که باید در مراسم تحویل سال با حضور رئیسجمهوری و کودکان زلزلهزده کرمانشاه حضور پیدا میکردند، به یکی از پایگاههای امدادونجات برویم و با امدادگران سال را تحویل کنیم. درنهایت پایگاه امدادونجات کوهستان (یادمان شهید حائریزاده) انتخاب شد و حرکت کردیم.سوار ماشین که شدیم، راننده من را میشناخت. در روزهای زلزله یکروز که خسته و کوفته داشتیم از یک روستا به سرپل ذهاب میرفتیم، برایم از دختر شیرینزبانش گفته بود و اینکه چقدر دلتنگش شده است. وقتی خواسته بود عکس دخترش را نشانم دهد، متوجه شد تلفن همراهش نیست و برای پیداکردن تلفن برگشته بودیم و حالا با خنده برای بقیه میگفت من در روزهای زلزله نجاتدهنده تلفنش بودهام. حال دخترش را پرسیدم و گفت دخترکش تا همین الان پای تلفن التماسش کرده که موقع سال تحویل خانه باشد و حالا که نیست، حتما با او قهر میکند. هنوز حرفش تمام نشده بود که ما به خواهش و تمنا افتادیم که برویم دختر و همسرش را برداریم و همه با هم به پایگاه برویم. قبول نمیکرد و میگفت کار درستی نیست و حواسش نبود که نباید با خبرنگار جماعت درافتاد و درنهایت 5دقیقه بعد در خانهشان بودیم و 15دقیقه مانده به آغاز سال 97 همراه با خانواده سهنفره قاسمی به سمت پایگاه امدادونجات کوهستان کرمانشاه حرکت کردیم.
وحید قاسمی 31سال دارد و 12سال است که در جمعیت هلالاحمر حضور دارد. عمویش جمعیتی بوده و همیشه در خانواده حرف از امدادگری بوده، در نوجوانی به این داستان علاقهمند میشود و دورههای امدادی را میگذراند و درنهایت در امتحان استخدامی شرکت میکند و در سن کم کارمند جمعیت هلالاحمر میشود. درحال حاضر هم مسئول امور امدادونجات شهرستان است. وقتی از نگاه مردم کرمانشاه به جمعیت میپرسم، در تعریف میگوید: جمعیت هلالاحمر یک ارگان غیردولتی و عامالمنفعه است، به همین دلیل نیروی کادری خیلی کمی دارد. مثلا در کل کرمانشاه 260 نیروی کادری، شرکتی و پیمانی دارد که این برای یک کلانشهر خیلی کم است، اما در این سالها مردم کامل جمعیت هلالاحمر را دیدند، در زلزله دیدند که بچهها با جان و دل کار میکنند و در لحظاتی که باید کنار خانوادهشان باشند تا به آنها تکیه کنند، آنها را رها کردهاند و برای کمک آمدهاند.
حرف از زلزله که میشود، بغض میکند، آن روزها هنوز هم برایش تمام نشدهاند. موقع زلزله با همسر و دخترش در خانه بودهاند، بلافاصله آنها را به پارک برده و خودش را به جمعیت رسانده و یکساعت بعد از زلزله هم با تیم درمان عازم سرپل ذهاب شده است. درد آن شب برایش تازه است: قیامت که میگویند همانجا بود انگار. خیلی سخت بود، کسانی که داغ دیده بودند، واقعا شرایط سختی داشتند. من خودم دختر کوچک دارم، حتی توی تخیلاتم هم نمیگنجید که بتوانم چنین چیزی را هضم کنم. اما کار ما این است، ماندیم و کمک کردیم. در 2 نوبت 46روز در سرپل ذهاب بودم.
بحث سال تحویل که میشود، از این میگوید که در 12سالی که در جمعیت هلالاحمر است، تابهحال هیچوقت زمان سالتحویل کنار خانوادهاش نبوده است، سالهای اول شیفت پایگاه بینجادهای بوده است و چند سالی است که در اداره شیفت است و معمولا در ورودی شهر به مسافران خوشامد میگوید. خانوادهاش همیشه از این داستان شاکی بودهاند و پدرش خیلیوقتها آنقدر عصبانی میشود که میخواهد قید این کار را بزند، میگوید: هر آدمی دوست دارد موقع سالتحویل کنار عزیزانش باشد، اما وقتی در قبال کاری تعهد میدهید، باید این تعهد کامل باشد. تازه به جمعیت که آمده بودم، حرف قشنگی شنیدم، گفته بودند دکتر وحید گفته است که هرکسی به جمعیت میآید یا عاشق است یا دیوانه. واقعا هم همینطوره، خاک هلالاحمر دامنگیر است، هرکسی به اینجا میآید، نمیتواند دل بکند، خودت هم بخواهی دیگر نمیتوانی بروی.
6سال است ازدواج کرده و نرگس دخترش سهسال دارد و هنوز هیچ مناسبتی را کنار هم نبودهاند. با ذوق با دخترش حرف میزند و وقتی از حسش که برای نخستینبار قرار است سالتحویل را کنار همسر و دخترش باشد، میپرسم، میخندد: خیلی استرس دارم، به هرحال تجربه اول است و من فکر میکنم چند نفر ممکن است برای اینکه برای نخستینبار میخواهند کنار خانوادهشان سال را تحویل کنند، استرس داشته باشند؟ اصلا چند نفر در ایران هستند که این توان را دارند که به بهانه کار و مسئولیت قهر دختر شیرینزبان سهسال خودشان را به جان بخرند و موقع سالتحویل کنارش نباشند؟
به پایگاه امدادونجات کوهستان (یادمان شهید حائریزاده) که رسیدیم، چند دقیقه بیشتر به سالتحویل نمانده بود. امدادگران برای خودشان میوه و تخمه آماده کرده بودند و پای تلویزیون کوچک پایگاه منتظر لحظه تحویلسال نشسته بودند. با روی باز پذیرای میهمانان ناخوانده شدند و نرگس آغوششان مشغول شیرینزبانی شد. 6 امدادگر کوهستان تقریبا مطمئن بودند که فعلا حادثهای در کار نیست و برای خودشان آتش روشن کردند و سال که تحویل شد، بعد از روبوسی و تبریک به هم، هرکدام گوشی به دست مشغول تبریکگفتن به خانوادههایشان شدند.
پوریا صندوقی، امدادگر کوهستان است و از سال 88 وارد جمعیت هلالاحمر شده است، با لهجه شیرین کرمانشاهی میگوید: سهسال اول موقع سالتحویل خانه بودم اما از بعد آن، دیگر هرسال شیفت بودهام. بیشتر اوقات ماموریتهای ما در این پایگاه گرفتاری مردم در کوه است.
پیمان سرسفیدی دانشجو است و از سال 94 عضو جمعیت هلالاحمر شده و نخستین سالی است که موقع سالتحویل کنار خانواده نیست و در پایگاه کنار دوستانش شیفت ایستاده است و گلایهای هم از این داستان ندارد: همینکه در کنار دوستانم هستم، حس و حال خوبی دارد. این فرصت که به مردم کمک کنیم، خیلی جذاب است. ما یک عملیات داشتیم که چند نوجوان در کوه گرفتار شده بودند، وقتی به آنها رسیدیم، آنقدر از دیدن ما خوشحال شدند که فکر میکنم در تمام زندگیشان اینقدر از دیدن کسی خوشحال نشده بودند، خب همین اتفاقات خیلی جذاب هستند.
محسن احمدی 23سال دارد و 3سال است در جمعیت هلالاحمر عضو است و دومینسال است که لحظه سالتحویل شیفت ایستادن در پایگاه را به بودن کنار خانوادهاش ترجیح داده است. این کار را علاوه بر تعهدی که داده، از سر علاقه میداند. میگوید: وقتی همنوع خودت را شاد میکنی، جذابیت و دلخوشیای دارد که هیچ کار دیگری در دنیا ندارد. تا وقتی هم که خون توی رگهامه، به این کار ادامه میدهم.
وهاب محمدی 27ساله است و 7ماه است که امدادگر کوهستان شده است، داستان واردشدنش به جمعیت با فوت یکی از دوستانش که از بهترین سنگنوردان ایران است، آغاز شده است: حسن جوادیان امدادگر جمعیت هلالاحمر بود. درحال گشایش مسیر سنگنوردی سقوط کرد و من خواستم راهش را ادامه بدهم، به همین دلیل به جمعیت ملحق شدم. امسال هم نخستین سال است که موقع سالتحویل کنار خانوادهام نیستم، با این حال با بچهها خیلی احساس راحتی میکنم و انگار خانواده دومم اینجاست.
نادر یعقوبی 35سال دارد و 6سال است که امدادگر جمعیت هلالاحمر است. سال دومی است که در این لحظه کنار خانوادهاش نیست، پدرومادرش هر دو در سالی که گذشته است، فوت کردهاند و امسال را با دوستانش در پایگاه میگذراند تا شاید نبودنشان را کمتر احساس کند. به دلیل اینکه بیشتر در حوادث حضور دارند، خاطرههای کار در هلالاحمر را بیشتر تلخ میداند و میگوید آرزویش این است که امسال این تلخیها کمتر باشند.
محسن معادی 37سال دارد و 7سال است که عضو داوطلب جمعیت هلالاحمر است. 3سال است لحظه سالتحویل را با دوستان امدادگرش شیفت بوده است، از شیرینترین خاطرهاش میگوید: سال گذشته یک خانواده با فرزند 6سالهشان در کوه گرفتار شده بودند که ما آنها را نجات دادیم و این در کنار تمام تلخیهایی که سال گذشته در کرمانشاه داشتیم، بسیار
شیرین بود.
پربازدیدترینهای روزنامه ها
سایر اخبار این روزنامه
هوای خاکستری در انتظار پایتخت
ترمیم مشروط زخمهای دریاچه
خود را موظف به حمایت از شما از هر نوع آن میدانیم
هلال احمر به حمایت اجتماعی مردم نیاز دارد
فیلم اصغر فرهادی ایرانی است یا اسپانیایی؟
سانسور اساطیر رم
مرد وصال
صفحه شهرونگ
رنجوران کوچک
جبران خسارتهای هوایی
12سال عاشقی یعنی احسنالحال
ثبت 915هزار تماس با سامانه 137 در 6 ماه
کاهش تلفات با اعمال محدودیت سرعت
در دفاع از دروغ ۱۳!