سندروم شهرت

اقدامي كه يك خانم ايراني انجام داد و با حضور در ساختمان يوتيوب تعدادي را زخمي كرد و سپس خودكشي نمود، موضوع حريص شدن به ديده شدن را دوباره در محور گفت‌وگوها قرار داد. گفته مي‌شود اين خانم به علت فيلتر تعدادي از ويديوهايش از سوی یوتیوب دست به چنين اقدامي زده است. فضاي مجازي جهان را دگرگون كرده است. اگر در گذشته شهره شدن افراد در اختيار رسانه‌ها بود و رسانه‌ها نيز مالكين خاص خود را داشت، اكنون شرايط به گونه‌اي است كه با وجود فضاي مجازي، ديده شدن در اختيار خودمان است. ملاك و معيار آن نيز روشن است، تعداد فالوئر و لايك معيار مشخص آن است. حتي شهرت تبديل به پول هم مي‌شود. بسياري از شركت‌هاي تبليغاتي يا شركت‌هاي توليدي و خدماتي با صاحبان صفحه در شبكه‌هاي اجتماعي چون تلگرام، اينستاگرام، فيس‌بوك و... تماس مي‌گيرند و مستقيماً پيشنهاد تبليغ مي‌دهند. اخيراً يكي از افرادي كه صفحه‌ای به نسبت پربيننده‌اي در اينستاگرام دارد، گفت كه از يك شركت غذايي اينترنتي كه سفارش غذاي خانگي مي‌پذيرند، با او تماس گرفتند و پرسيدند كه چند نفر هستيد (با مهمانانش) كه جمعاً براي ده نفر دو نوع غذاي خوشمزه آوردند. البته هيچ شرط و شروطي هم نبود، ولي صاحب صفحه مي‌دانست كه پس از چيدن سفره، عكس آن را در صفحه خود مي‌اندازد و مي‌گويد از كجا تهيه شده است، همين.
بنابراين شهرت نه تنها تبديل به يك قدرت شده، قدرتي كه نيازهاي روحي و رواني فرد را تأمين مي‌كند، بلكه تبديل به پول هم شده است و با آن مي‌توان زندگي كرد و مايحتاج مادي خود را تهيه نمود. ولي رسيدن به اين شهرت كار چندان ساده‌اي نيست، چرا؟
اگر قرار باشد كه مثلاً در ايران يك ميليون نفر مشهور باشند، به معناي آن است كه هيچ‌كس مشهور نيست، طبيعي است افراد مشهور به نسبت تعداد اندكی هستند. براي آنكه در ميان افراد مشهور قرار بگيريم، بايد كالا و خدماتي را به مردم عرضه كنيم که مورد پسند آنان باشد. فضاي مجازي امكان عرضه را فراهم كرده ولي محتواي آن را بايد افراد توليد كنند. از اينجا به بعد است كه رقابت شكل مي‌گيرد. هر كس بايد ببيند كه مخاطب چه چيزي را مي‌پسندد تا آن را با بالاترين كيفيت عرضه كند. اين كار خيلي سخت است. درست مثل رقابت ورزشي است كه براي در اوج بودن بايد خيلي فعاليت كرد. بايد نوآوري كرد تا نظر مخاطب جلب شود. در اين ميان برخي افراد كه توانايي خاصي ندارند با اقدامات عجيب و غريب و حتي احمقانه سعي در جذب مخاطب مي‌كنند. در هر حال اظهارات خلاف انتظار، رفتارهاي نامعقول و نابخردانه نيز برای مردم، جذابيت خاص خود را دارند. در گذشته‌هاي دور نيز از اين موارد سراغ داريم. نمونه مشهور آن، برادر حاتم طايي بخشنده معروف است كه به سخاوت خيلي مشهور بود، ولي برادرش فرد بي‌هنر و بدون مال و منالي بود كه هيچ‌كس او را نمي‌شناخت، به او گفتند تو هم كاري كن كه مثل برادرت مشهور شوي. او نيز در چشمه زمزم ادرار كرد تا از اين طريق همه او را بشناسند! ديوانگان اينستاگرام و شبکه‌های مجازی نيز به نوعي از اين منطق تبعيت مي‌كنند و با كارهاي نابخردانه و عجيب خود، شهرت را مي‌خرند.
ولي مشكل از زماني آغاز مي‌شود كه استقبال عمومي از اين كارها به سرعت ته‌نشين مي‌شود و افت مي‌كند، زيرا افراد زيادي مي‌توانند دست به كارهاي ابلهانه بزنند و اصولاً چنين كارهايي جذابيت دايمي ندارد، و فقط نوعي تفريح مقطعی براي مخاطبان محسوب مي‌شود. تفريحي كه به سرعت تكراري و آزاردهنده مي‌شود. اينجاست كه ديوانه مشهور شده دچار بحران مي‌شود. او كه تمام زندگي‌اش و حتي شخصيت خود را فداي شهرت كرده است، اكنون همه اعتبار و از جمله شهرت را نيز از دست داده است. اگر دكارت مي‌گفت كه ”من فكر مي‌كنم، پس هستم.“، اين افراد معتقدند، «من مشهور هستم؛ پس هستم» و اگر شهرت را از دست بدهند، ديگر بودنشان بي‌معنا مي‌شود و دچار سرخوردگي و يأس و نااميدي مي‌گردند. برخي از آنان براي آنكه شهرت را از دست ندهند، به هر خفتي تن مي‌دهند. برخي ديگر كه راهي ندارند، آخرين گام شهرت را با اقدامي عجيب‌تر برمي‌دارند.


خانم نسيم نجفي‌اقدام يكي از نمونه‌هاي اين پديده است كه آخرين گام را با رسيدن به اوج شهرت انجام داد و با زندگی وداع ابدی کرد. يعني از طریق حمله مسلحانه به كساني كه راه افزايش و حفظ شهرت او را مسدود كرده بودند و ويديوهاي توليدي او را مسدود كردند. وي با كشتن آنها و كشتن خودش اين فرآيند را تكميل كرد. نمونه‌هاي او زياد هستند. اگرچه نه به حادي وضعيت او، ولي بسياري از افرادي كه در اين فضا فعال هستند، درگير حدي از بيماري «سندروم شهرت» يا «سندروم ديده شدن»
هستند.