خبری که در میان هیاهوی دلار و سکه گم شد؛ جلوی ورود آلات موسیقی را مثل قلیان و سگ به پارک‌ها می‌گیرند

باز ساز ممنوع!
مهدی فیضی‌صفت- همدلی| «چن زن» یک چینی است، می‌خواهد وارد پارک شود، نگهبان هندی مانعش می شود، تابلوی سردرِ پارک را نشانش می دهد؛ «ورود سگ ها و چینی ها ممنوع است»؛ ورود زنی ژاپنی با سگش، خشم «بروس لی» را برمی انگیزد، تحقیر ژاپنی ها را با مشت هایش پاسخ می دهد، به هوا می پرد و تابلو را تکه تکه می کند؛ صحنه ای ماندگار از ستاره هنرهای رزمی و نمادی تلخ از نژادپرستی؛ 46 سال از اکران «مشت خشم» یا همان «خشم اژدها» می گذرد اما انگار سندروم تابلوهای تبعیض هنوز ادامه دارد؛ یک روز برای جلوگیری از ورود چینی ها و روز دیگر برای پشتِ در گذاشتن ساز. آلات موسیقی را گذاشته اند کنار قلیان و حیواناتی از جمله سگ، ورودشان ممنوع شده به پارک، نه همه بوستان های تهران اما چند تایی تابلوی بزرگ کوبیده اند کنار درِ ورودی که مبادا ساز به دستی برود داخل و آسیب بزند به چمن ها!
به پارک های معروف تهران که سر بزنی، از «لاله» و «ساعی» تا «ملت» و «جمشیدیه»، چند جوانِ عشق موسیقی را می بینی، موهایشان افتاده روی صورت شان، سرشان پایین است و چشمان شان بسته، گیتار می زنند و می خوانند، رفقای شان هم جمعند و لذت می برند، کمی دورتر استادی موی سپید کرده نشسته و نت‌ها را در گوشه ذهنش مرور می کند، حالا اما هیچ کدام اجازه ورود به پارک ها را ندارند، نمی توانند روی نیمکت های سنگی بنشینند، زیر سایه درختان لم بدهند و جیک جیک گنجشک ها را سُر بدهند درون وجود شان.
دو سال پیش بود، خرداد ماه 95، نمایشگاه صنایع دستی، مصلی تهران را شلوغ کرد، مثل تمام جشنواره ها و نمایشگاه هایی که مردم را سرازیر می کند به قلب پایتخت، خبری تلخ اما شوکه کرد هنرمندان و هنردوستان را؛ سازهای موسیقی سنتی حق ورود به نمایشگاه را نداشتند؛ هنرمندانی که رنج سفر را به جان خریدند و از شهرستان های دور و نزدیک به تهران آمدند، اجازه ورود به مصلی را پیدا نکردند. دستان هنرمندی که پینه بست تا سازِ سنتی بسازد و گروه موسیقی اقوام حتی نتوانستند در کنار چادرهای عشایری، بساط‌شان را پهن کنند. هواپیما، کوه و البته سازمان صدا و سیما هم به فهرست مکان‌های ممنوع برای ساز اضافه شدند، انگار آلاتِ بی جان، تابویی بودند ترسناک. هر چند قانونی مصوب نیست، بستگی دارد چه ماموری به پستت بخورد، اگر سرِ حال باشد و دماغش چاق، شاید بنشیند پای نوای سازت، ولی امان از روزی که دنده صبحش، چپ باشد، چیزی شبیه به قانون توقیف موتورها در تهران، گاهی موتور سواری بدون کلاه کاسکت و بیمه، خرامان خرامان از مقابل ماموران عبور می کند و دیگر موتور سواری با رعایت تمام جوانب، گیر می کند و می افتد به کاغذبازی و گیر و دار پارکینگ. عجیب تر آن که پارک ها از قدیم، پاتوقی برای جشن های مناسبتی بوده اند، حالا هم همین طور است، شب های عید، کیبوردی می رود روی سن و آهنگ هایی می زند یکی از یکی شادتر ولی شامل قوانین نمی‌شود. هر چه هست، خوش نیامده به مذاق هنرمندان و هنردوستان، نزدیک به چهار دهه گذشته از روزهایی که بسیاری از بزرگان موسیقی ایرانی در حسرتِ ساز و آواز ماندند و دق کردند، مردم حالا نمی پذیرند ممنوعیتی که سازگاری ندارد با عقاید و باورشان اما انگار عده ای تیشه در دست گرفته اند تا بزنند به نازک ریشه‌های فرهنگ. شاید دور نباشد روزی که نوازندگان و خوانندگان موسیقی خیابانی را هم ممنوع کنند از نشستن کنار پیاده‌روها و متروها، بگویند نباید بزنید و بخوانید، موسیقی خیابانی که حالا ژانری است قابل احترام در جهان، شاید خیلی زود به سرنوشت سازهای پارک دچار شود.
سایر اخبار این روزنامه