به بهانه سالمرگ فیلمساز برجسته سوئدی که بر سینمای جهان تاثیر عمیقی گذاشت

بیمارِ نابغه
مهدی فیضی‌صفت- «شما به توت فرنگی های وحشی نگاه کنید»؛ فرقی نداشت فیلم مورد نقد «یک حبه قند» رضا میرکریمی باشد یا «گذشته» اصغر فرهادی، سنگ محکی بود برای مخالف ترین منتقدِ سینما. مسعود فراستی که فیلم های اسکاری اصغر فرهادی را شایسته جایزه نمی دانست، ارادتی عمیق داشت به اثرِ ماندگار کارگردان سوئدی؛ اینگمار برگمان.
شاید برجسته ترین فیلمساز کشورش باشد؛ سرزمین سردی که به دستان «برگمان»، گرمایی دلنشین به سینمای جهان هدیه داد. سال 1946 نخستین اثرش را ساخت اما 9 سال بعد با «لبخندهای یک شب تابستانی»، نامش را مطرح ساخت، فیلمش جایزه بهترین اثر طنز شاعرانه را دریافت کرد. دو سال قبلش با «سون نیکویست»، فیلمبردار هموطنش، استارت همکاری موفقی را زد که تا زمان مرگش ادامه داشت. اکثر فیلم هایش بازیگران ثابتی داشتند و زادگاهش هم لوکیشن فیلم هایش بود. 62 فیلم و 170 نمایش را کارگردانی کرد که در این میان آثار ماندگار بسیاری خلق شدند.
سال 1918 در «اوپسالا» به دنیا آمد، پدرش اسقف بود و مادرش پرستار. خانواده ای به غایت مذهبی داشت اما در نوجوانی، ایمانش را از دست رفته دید. خاطرات خوشی از پدر نداشت، استرس و ترس سبب می شد شب ها رختخوابش را خیس کند، نتیجه اش هم تنبیه و زندانی شدن در انباری تاریک و ترسناک بود. به اجبار پدر به کلیسا می رفت اما به جای خطبه ها، نت های موسیقی، توجهش را جلب می کردند. هنوز سنش دو رقمی نشده بود که مجذوب سینما و تئاتر شد، عروسک های زیادی داشت که می شدند بازیگر نمایش های کودکانه اش. وقتی در یک راهپیمایی حزب نازی، آدولف هیتلر را دید، تا مدت ها شیفته کاریزمای دیکتاتور آلمانی بود ولی وقتی پی به اردوگاه های اجباری و جنایت های هیتلر برد، سیاست زده شد و حتی دیگر در انتخابات، رای هم نداد.


رفت به دانشگاه استکهلم و هنر و ادبیات خواند ولی فارغ التحصیل نشد، زندگی پر فراز و نشیبی داشت، چهار زن را طلاق داد و آخرین همسرش هم 8 سال پیش از مرگ برگمان، دنیا را ترک گفت. 9 فرزند داشت که تنها یک بار دور هم جمع شدند، آن هم به اصرار «اینگرید ون روزن»، آخرین همسرش. «اینگرید» بعد از ازدواج با برگمان، نام خانوادگی شوهرش را برای خود برگزید و شباهت نامی او با اینگمار برگمان، بازیگر مشهور سوئدی سبب شد بسیاری به اشتباه تصور کنند بازیگر «کازابلانکا» با کارگردان مشهور سینمای سوئد رابطه نسبی یا سببی دارد.
دهه 50 میلادی، روزگار طلایی برگمان بود، «تابستان با مونیکا»، «مهر هفتم» و «توت فرنگی های وحشی»، عصری درخشان را برایش رقم زدند. نخل طلایی کن و خرس طلایی برلین را به خانه برد و نگاه جهانیان را به خود معطوف کرد. اکثر فیلمنامه هایش را خودش نوشت، وسواس عجیبی داشت، ماه ها و گاه سال ها فکر می کرد تا به نتیجه مشخصی برسد، «وودی آلن»، برنده چهار جایزه اسکار و یکی از کارگردان مولف و صاحب سبک سینما بسیار تحت تاثیر برگمان بود، دیوید لینچ، استنلی کوبریک، کریشتوف کیشلوفسکی، رابرت آلتمن، آندری تارکوفسکی و لارس فون تریه، نام های بزرگ سینما هم اعتراف کردند به تاثیرپذیری از نابغه سوئدی. مردم هم محو می شدند در جهانِ برگمان. «صحنه‌هایی از یک ازدواج» سبب افزایش آمار طلاق در سوئد شد! چرا که زوج ها جرات پیدا کردند حرف های فرو خفته خود را بیان کنند و پایان دهند زندگی های از هم پاشیده خود را. ایده هایش را از اتفاقات ساده می گرفت؛ خانه مادربزرگش شد جرقه‌ای برای تولد «توت فرنگی های وحشی» و مقایسه دستان دو زن در یک گفت و گوی ساده، «پرسونا» را خلق کرد.
یک سال قبل از مرگش، مفصل ران خود را به تیغ جراحان سپرد تا تعویضش کنند اما تا پایان عمر، سلامتش را بازنیافت. سرانجام در سی ام جولای سال 2007، در جزایر فارو، هنگامی که در خواب بود، به خواب ابدی فرو رفت. حاکمان سوئد به احترامش، عکسش را روی اسکناس دویست کرونی چاپ کردند تا نسل های بعد خاطرشان بماند مردی که سینمای «کشور با سوادها» را اعتلایی وصف ناشدنی بخشید.
سایر اخبار این روزنامه