معترضان را ببينيم

از دي‌ماه گذشته تاكنون شاهد اعتراضاتي در كشور هستيم كه طرح پارادايم اعتراض تا همبستگي را ضروري مي‌كند. بايد مشخص شود كه اين مسير و اعتراضات به كجا ختم مي‌شود. متاسفانه رويكردمان در مقابل اعتراضات در سنوات گذشته به رسميت نشناختن آن بوده است؛ همگي مي‌دانيم كه مردم نسبت به وضعيت معيشتي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي اعتراض دارند. نسبت دادن اين اعتراضات به خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه به بيرون از كشور و مرزها به معناي ناديده گرفتن معترضان است. در حالي كه بايد معترضان را ديد و براي آن چاره‌انديشي كرد. اگر دلسوز نظام و انقلاب هستيم و به دنبال راهكارهاي اساسي مي‌گرديم بايد گريزي به اعتراضات ماه‌هاي گذشته زده و چاره‌انديشي كنيم. در دي ماه گذشته اعتراضاتي شكل گرفت و متاسفانه دو موئلفه در اين باره هرگز رعايت نشد. نخست تمكين به قانون اساسي و ارايه مجوز تجمع به معترضين و دوم عدم درك دقيق و پذيرش اعتراضات. شاهد بوديم كه با بي‌تدبيري اين اعتراضات به خارج از كشور وصل شد. دراويش به خيابان‌ها آمدند و اين حضور براي همگي ما عذاب‌آور و دردناك بود اما از خودمان در مورد چرايي اعتراض آنان نپرسيديم. آيا از خودمان پرسيديم كه چه ميزان حقوق شهروندي براي آنان در كشور تامين شد؟ و چه ايرادي داشت اگر در تمامي گزينش‌هايي كه در سطح كشور انجام مي‌شود با سهولت، رأفت و مهرباني به عنوان يك شهروند به آنها نگاه كرده و مي‌نگريستيم؟در مواجهه با موضوع دختران خيابان انقلاب همگي وا اسفا سرداديم. اين يك مشكل جدي بود اما آيا از خودمان پرسيديم چه ميزان از تقصير بر گردن ما مسوولان و متوليان امر است؟
تمامي اين دختران فرزندان دهه 70 و 80 و محصول تربيتي ما هستند كه بايد با رويكرد ديگري به آنها نگاه مي‌كرديم. زنان بخش عظيمي از جامعه هستند و بالغ بر 50 درصد جمعيت كشور را تشكيل مي‌دهند اما هنوز در تصدي‌گري موقعيت‌ها و مديريت‌ها نگاهي قدسي‌مآبانه به موضوع داريم؛ چرا زنان نبايد از فرصت‌هاي برابر براي تصدي‌گري مديريت برخوردار شوند؟ آيا سرخوردگي اين طيف عظيم از جامعه را به عنوان يك مخاطره تصور نمي‌كنيم؟ هر جا كه ما انتظار داشتيم با قدرت تمام حضور داشته و همسنگر ما بودند پس چرا بايد در جايي كه نيازمند حضور آنها براي توسعه كشور هستيم، آنان را به هر بهانه‌اي كنار بگذاريم؟
چندفرهنگي در ايران انكارناپذير است. تا زماني كه براي تمامي اين فرهنگ‌ها ارزش و احترام قائل نشويم به يك وحدت واقعي يعني ايرانيت نخواهيم رسيد؛ آيا هيچ‌وقت از خودمان سوال كرديم چرا در سرزمين ما مردمان تبديل به يك ملت نمي‌شوند؟ چرا مردم از هم دور شدند و نسبت به هم مهربان نيستند و عشق نمي‌ورزند؟ چرا دولتمردان ما دولت نشدند و چرا در نگاه مدرن دولت- ملت به وجود نيامده است؟ آيا اين نگاه از قصور ما ناشي نيست؟
بايد اين نكته را يادآوري كنم كه مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم آيت‌الله طالقاني در بدترين شرايط كشور و انتقال قدرت اعتماد كرده و ابراهيم يونسي را به عنوان استاندار استان كردستان انتخاب كردند. دو امر بسيار اساسي و مهم يعني برگزاري رفراندوم آري يا نه به جمهوري اسلامي و اولين دوره شوراهاي شهر را به او سپردند؛ چرا نمي‌خواهيم مجددا اعتماد كنيم؟ چرا استاندار اصفهان كرد نباشد؟ چرا استاندار گيلان بلوچ نباشد؟ چرا استاندار مازندران رشتي نباشد؟ چرا ايران را متعلق به همگان نمي‌دانيم و اگر كسي پيدا شد چنين حرف زد و اعتقاد داشت كه ايران بايد از آن همگي ايرانيان باشد او را ضدانقلاب و نظام بدانيم و فكر نكنيم كه دلسوزي او براي نظام و اين سرزمين و كشور است. تعداد كثيري از مردم مي‌خواهند جان خود را فداي اين كشور كرده و مديريت مشاركتي داشته باشند. ما نبايد نسبت به مديريت مشاركتي در كشور خود نگاه قدسي‌مآبانه داشته باشيم. بايد مديريت و توسعه سرزميني را به دوش تمامي آحاد ملت بگذاريم و مردم بايد در اين فرآيندها و ساختارها و سازمان‌ها حضور داشته باشند.


يك سال تمام، يك زرتشتي هموطن را از حضور در شوراي شهر منع كرديم. آيا از خودمان پرسيديم كه چه نتيجه‌اي در بر داشته و چه نصيب‌مان شده؟ آيا همگي احساس غرور مي‌كرديم؟ احساسي شبيه به اينكه قله اورست فتح كرده‌ايم را به دست آورده‌ايم؟ آيا كسي مي‌تواند مدعي باشد كه از زرتشتيان ايراني‌تر است؟ اگر به فكر توسعه و تعالي اين سرزمين هستيم بايد همگي در كنار هم باشيم و براي هم دلسوزي كنيم؛ دايره تنگ خودي و غيرخودي را از بين ببريم. صحبت‌هاي آقاي خاتمي در روزهاي اخير مبني بر 15 ماده‌اي كه اشاره كرد در راستاي دلسوزي براي كشور، انقلاب و نظام بوده است؛ بايد دريابيم كه آقاي ميرحسين موسوي زماني كه ماجراي تلخ خود را به عنوان يك اتفاق ناخوشايند خانوادگي مي‌داند و بيروني‌ها را از دخالت در اين امور سلب مي‌كند، يك نگاه بزرگ‌منشانه دارد. او با همه دردها اين حس همبستگي ملي و توسعه سرزميني را بر هر چيز ديگري ترجيح مي‌دهد و ما نيز بايد در راستاي ترجيح اين موضوع به موضوعات حاشيه‌اي همچون حصر خاتمه دهيم.
بستن تنگه هرمز دستوري نيست. بستن تنگه‌ها بر اساس عشق و علاقه مردم به سرزمين‌شان است و اگر اين مردم و ملت و سرزمين همبسته و دلبسته خاك‌شان هستند نه تنها هرمز بلكه هر مشكلي را پشت سر خواهند گذاشت؛ شهروندان ما نبايد حس غريبگي داشته باشند؛ حاكميت و مسوولان بايد شيعه، سني، كرد، لر، بلوچ، ترك و عرب را به هم نزديك كنند.