روزنامه ابتکار
1395/10/15
دیباچهای بر تاریخنگار عامه از تبار دهنشینان
پاریز ـ روستایی که چندسالی است به شهر تبدیل شده ـ شهرت خود را مرهون قلم و قدم باستانی پاریزی است؛ این روستا نه چیزی بیشتر از دیگر روستاهای ایران داشته و نه کمتر. نه بر سر شاهراه تجاری است و نه در کنار رودخانهای دائمی. نه گنبد و بارگاه شیخ جام و بسطام را دارد و نه کاخ و بارگاهی چون پاسارگاد و آرامگاهی چون مشهدالرضای سناباد. این روستا البته نه چون شیراز سعدی و حافظ پروریده و نه چون توس غزالی و فردوسی. روستایی بوده در کوهستان میانه سیرجان و رفسنجان که باید شهره میشد! روستاها همواره یا به باغ و بوستانشان شهره بودند، و یا به مفاخر و مشاهیرشان. اگر چنین نبود نام «یوش» همچنان پس از «نیما» کمتر شناخته میشد؛ خرقان به زبان و بیان «شیخ ابولحسن» شهرت نمییافت و دهات فراهان و تفرش و آشتیان شاید شهری «به صد گُهر آراسته» نمیشدند. پاریز هم نام روستایی ـ و امروز شهری ـ است و هم مجموعهای از کوهستان با صدها دیه و روستای کوچک و بزرگ؛ هُنگو، هَندیم، هَندیز، هفدهچنار، گویین، دهشیرک، پستوجان، فریدون، روچون، سهگلو، کنتوت (قناتتوت)، باغخوش، بیدخواب، دهچین، و صدها دیه و دهکوره دیگر که هرکدام در درّهای از مجموعه درّههای کوهستان جا خوش کردهاند. از این رو روستای پاریز درست مانند همان روستاهای کهن ایران است که مجموعهای از دهات را در دامن خود دارد؛ همانند روستاهای نیشابور. ابن فقیه همدانی در سال ۲۹۰ قمری درباره نیشابور گفته است: «نیشابور را دوازده روستاست که در هر روستایی صد و شصت دهکده است». اما در هرکدام از این روستاها دهقانزادهای میتوانست کدخدایی کند که درایت و سواد داشته باشد. ماموران حکومتی که از مرکز به خانه او میآمدند، شب را در آنجا میماندند؛ اگر سواد دل داشتند شعرخوانی و مباحثه میکردند و گاه به ردای پیر روستا متوسل میشدند. اگر نه در سر شوری بلکه در بازو زوری داشتند باید که کدخدای روستا آستین همت و درایت خود را به کار میبست که واسطه دهاتیها باشد و ماموران حکومت. در دوره رضاشاه کدخدای بادرایت پاریز علیاکبر باستانی پاریزی، روستازادهای شاعر و روضهخوان، معلم و بانی دبستان، مورد احترام ماموران و خوانین کوهستان، حج رفته و ملّای روستا، عاقد و خطبهخوان و آگاه به زندگی همه اهالی روستا بود. در خانهاش به روی همه و به ویژه اهل فضل باز بود؛ معمولاً هر کس از پاریز گذر میکرد دمی را در خانه حاجآخوند مینشست و بیبی صغری همسر او مهربانانه از او پذیرایی میکرد. در همین آمد و شدها بود که پسر حاجآخوند ـ محمدابراهیم که پدر او را ولیعهد خطاب میکرد ـ در مصاحبت اهل علم و دانش قرار میگرفت. مشتاقانه اشعار و گفتار شیخ محمدحسن زیدآبادی (پیغمبر دزدان) را از بنان و انبان دیگران جمع میکرد و نشریهای (ندای پاریز) به صورت دستنویس در دو ـ سه نسخه مینوشت و بین باسوادان روستا پخش میکرد و مشتریانش حاجآخوند، سید احمد هدایتزاده پاریزی و یکی ـ دو پاریزی دیگر بودند. البته در اینجا قصد آن نیست که تاریخ پاریز و یا تاریخ زندگانی شادروان باستانی پاریزی نوشته شود، بلکه کوشش بر آن است که پاسخی کوتاه و ساده به پرسش رایج درباره شیوه و سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی داده شود. نخستین توصیه نگارنده به عنوان کسی که زاده دهات پاریز است، به پژوهشگران ساحت تاریخنگاری آن است که برای بررسی شیوه و سبک تاریخپژوهشی باستانی پاریزی، کافی است چند هفتهای در دهنه دُرُق پاریز بیتوته کنند. با پیرمردها و پیرزنهای پاریزی به گفت و شنود بنشینند و خواهند دید که در سایهسار سرو باغ حاجعزیز و گردوهای تنومند پاریز، دهها مورخ چون باستانی پاریزی هستند که به همان شیوه تاریخ را بیان میکنند؛ اما با این تفاوت که سواد دانشگاهی ندارند و به همین دلیل است که میتوان گفت زبان و قلم باستانی پاریزی برداشتی عالمانه و پخته شده از شیوه تاریخنگارانه روستا است و آنهم روستایی چون پاریز؛ بدیهی است که آن روانشاد باید همهجا و همهوقت نام و یاد پاریز وِرد زبانش میبود و از این رو گُل سَرسَبد روستاهای ایران در نوشتههای استاد، «پاریز» است و بهترین جا برای هواخوری تاریخی همین دیر روستای تازه شهر شده است. از این گذشته، باستانی پاریزی حق داشت که بیشتر عمر تحقیقی خود را صرف پرداختن به روستا کند و آثاری چون حماسه کویر را درباره روستا خلق کند و حتی روستا را «بازتاب روح تاریخ» بنامد. هر که بخواهد واقعیتِ پیوند آن محیط را با استاد دریابد، اگرچه که باید همه شصت ـ هفتاد کتاب و هزاران مقاله ایشان را بخواند و البته باید شبی را در کوهستان ِ دلانگیز پاریز سحر کند، جامی از آبِ قنات سهگلو ـ که مِلک اجدادی استاد بود ـ سَر بکشد، از گردنه ناچویه بالا رود و در کمرکشِ قله قوچی در زیر شاخه پُرگلِ بادامبَش بنشیند و به رودـدرههای پُر پیچوتاب و تنههای هزارساله چنارهای توسوزشده هفدهچنار، گوئین، فریدون، دره زار و هندیز چشم دوزد. گمان نگارنده این است تا کسی آن روستا را ـ که در دامنه کوهستان در دره دُرُق در برابر آفتاب لمیده ـ ندیده باشد نمیتواند محیط اثرگذار در اندیشه نوجوان پاریزی دهه ۱۳۱۰ را درک کند؛ محیط و نامی که هیچگاه از زبان و قلم او نیافتاد؛ همچنین تا وقتی دبستانی را که هنوز پس از نود سال با دو اتاق و یک دالان خشتی بچههای پاریز را پذیرای تحصیل است ندیده باشید، نمیتوانید درباره سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی به نتیجهای روشن دستیابید. به همین دلیل من یکی از موفقترین کارها درباره زندگی و اندیشههای ایشان را نه مقالات پر طول و تفصیل پژوهشی میدانم و نه هزاران سخنرانی که درباره استاد انجام شده! معتقدم که سیدجواد میرهاشمی در مستند «از پاریز تا پاریس» بیش از همه در مقام پاسخ به پرسشهای رایج درباره استاد برآمده است، زیرا برای تدوین فیلم خود، اول کاری که کرد، سفر هزار کیلومتری از تهران تا پاریز را به جان خود خرید و به چاردیواری خانه حاجآخوند، دبستان پاریز، زیر سایهسار کوهستان و البته پای صحبت همسن و سالان باستانی پاریزی راه یافت؛ کاری که متاسفانه محققان تاریخ نه به آن تن میدهند و نه از عهدهاش برمیآیند. واقعیت را همه میدانیم؛ لمیدن در کنج کتابخانه یا پای اینترنت و نوشتن تاریخ، بدون تحقیق میدانی، راه درستی نیست که در پیش گرفتهایم. روشی را که محققانی مانند ایرج افشار، باستانی پاریزی، منوچهر ستوده و احمد اقتداری در تاریخپژوهی در پیش میگرفتند آن بود که پاچهها را وَر بزنند و تربه سفر بر دوش کشند و راهی کوه و صحرا شوند! تاریخ را در همان بستری که حادث شده جستجو کنند نه در چهار دیواری خانه و مدرسه. خودشناختهای رها از فلسفه نوع نگاه باستانی پاریزی به روایتهای تاریخی و کنکاش آن نمیتواند صرفاً فلسفی باشد. نه تفاخر به فلسفه دارد و نه به خویشتن. او خود را عاقل و دیگران را نابخرد فرض نمیکرد و همین است که فروتنی، حلم، خضوع، وارستگی و بیادعایی در سلوک و بینش و روش او کاملاً آشکار بود. باستانیپاریزی نه اهل غیبت کردن بود و نه از «من» سخن گفتن؛ درویشمسلکانه میزیست و به صراحت در کتاب بارگاه خانقاه میگوید که من هم در خانقاه لنگری دارم. او راست میگوید: همسر او شادروان بیبی حبیبه حائری، برادر همسرش شادروان شمس حائری و پدر این دو ـ میرزا یوسف ارشادعلیشاه ـ از مفاخر دراویش سلطانعلیشاهی بودند؛ عبای برادرش ـ مرحوم حاجعبدالعظیم باستانی پاریزی ـ به خاک تربت شاه نعمتالله ولی و درگاه فقرا مزین و در پاریز شمع محفل دراویش بود. نه به این تبار خانوادگی بلکه به منش هم نمیتوان از دریچه فلسفه به باستانی پاریزی نگاه کرد که بیراهه خواهد بود. آنانکه سعی میکنند از دریچه پیچ و خمهای فلسفی رویکرد مردمنگارانه باستانی پاریزی را در تاریخنویسی بررسی کنند به بیراهه خواهند رفت؛ حتی اگر کتاب نیمه تاریخی ـ نیمه فلسفی خودمشت مالی را ملاک قرار دهند. باستانی پاریزی خود را اسیر نظریات فلسفی تاریخ نمیکرد بلکه خود را از هر گونه قید و بندی که قلمش را ببندد آزاد کرده بود. آنان که با آب و تاب نظریات فلسفی را کنار هم چیدهاند تا تاریخنگاری رها از قید و بندهای فلسفی باستانی پاریزی را رنگ فلسفی ببخشند، اشتباه بزرگی مرتکب شدهاند. باستانی پاریزی را در ظرف نظرات خشک فلسفی ریختن اشتباه است که اگر خود ایشان زنده بود مطمئنا از خواندنش خسته میشد. زبان و بیان پاریزی خودساخته بود نه پردازشی در ظرف دیگران. سبک تاریخنگاری باستانی را نه در لابلای نظریات فلسفی بلکه در سلوک و رفتار او میشد دید. او به اینکه زاده پاریز است افتخار میکرد و حتی عصایی را که به دست میگرفت، پدرش از چوب درختان اَرچَن پاریز تراشیده بود و عصای پدر را به دست میگرفت تا فراموش نکند از کجا برخاسته است. تاریخنگار عامهپسند تنها کسی نیست که در مقالات و کتابهایش عامهگرا باشد؛ بلکه باید در سخن گفتن، راهرفتن، مسافرت کردن، در کنگرهها سخنرانی کردن، و در همه شئون علمی و اجتماعی زندگی خود عامهگرا و خودشناخته باشد. شعر و شوخ شاعرانه باستانی پاریزی صرفاً معلم، جریدهنگار و مورخ نیست؛ بلکه شاعر است و اشعار خوبی هم دارد. باستانی پاریزی در استفاده از شعر برای تاریخنگاری گویی که «رگخواب» فارسیزبانان را به خوبی یافته است. آنکه زبان مادریاش فارسی است و این زبان را گُم نکرده است، خواندن، شنیدن و سرودن شعر ناگزیر در خون و رگ اوست. باستانی پاریزی چند غزل آبدار و ناب دارد و دهها قصیده و مثنوی انتقادی؛ اما حافظه او پُر بود از صدها هزار بیت شعر که به جای خود در متن تاریخی از آن بهره میبرد. ناسپاسی نخواهم کرد اگر بگویم که گاه باستانی پاریزی متن تاریخنگارانه را به سمت و سویی میکشانید تا بتواند بیت شعر مورد نظر خویش را در آن بگنجاند؛ گاه او اول شعر مورد نظر خود را انتخاب میکرد و بعد متن تحقیقی خود را در پیرامون آن چون پیلهای میتنید. باستانی پاریزی هم در پای درخت سرو حاج عزیز در پاریز شعر «یاد آنشب...» را سروده و هم در میدان بهارستان در مقام «مدفن آزادی» و آنگاه که محمد مسعود ترور شد. نقد اجتماعی و نقد سیاسی شاهبیت اشعار اوست. او را به جشن فرهنگ راه ندادند، چون کراوات نداشت و شعر «پُز با کراوات» (یادی از گذشته) را نوشت (شب آدینه اندر جشن فرهنگ / من از بهر تماشا کردم آهنگ)؛ وقتی که در سال ۱۳۲۶ کمک هزینه تحصیلیاش را قطع کردند، شعر «وزارت فرهنگ» را سرود (نامش فرهنگ و آشیانه جهال / جای گروهی عوام و بیفر و بیهنگ)؛ در پی تصویب قانون منع کشت خشخاش و استعمال تریاک (۱۳۳۸) شعر «شب تریاکیان» را سرود و دولت را از آن ترساند «که گردد انقلاب شیره برپا»؛ در اواخر ۱۳۳۱ که کشور در مسیر انقلاب قرار گرفته بود شعر «مملکت از پایه ویران است...» را سرود و سرود و ناخدای مُلک را محکوم طوفان دانست و به صراحت گفت «لیک باید چشم همکاری از آمریکا نداشت / کاین شریک انگلستان است، گویی نیست؟ هست»؛ نکته ای که چند ماه بعد در کودتای ۲۸ مرداد اثبات شد. همچنین مهمترین اشعار او در پیوند دو موضوع «تاریخ و سیاست» را میتوان در شعری با همین عنوان یافت. از این گونه اشعار در کتاب یاد و یادبود و در دیگر آثار او بیشمار است و بد نیست که یک محقق تاریخ اجتماعی و سیاسی دوران پهلوی را بر مبنای اشعار او تحقیق کند. باستانی پاریزی تنها از شعر برای بیان ایدههای سیاسی خود سود نمیجُست. طنز جانمایه نظریات سیاسی او بود و به همین دلیل به راحتی حرف خود را میزد و کسی یارای پاسخگفتن نداشت. کافی است که به مطلبی با عنوان «سیاستِ ارّه» که در برخی از آثار او و از آن میان در خودمشتمالی چاپ شده و به مبادله چند نامه و یادداشت او با امیرعباس هویدا ـ نخستوزیر وقت ـ در پی انتشار کتاب آسیای هفت سنگ، اختصاص دارد توجه شود؛ جایی که به بدترین شکل موجود اما در قالب طنز، رئیسالوزرا را از ارّه سیاست ترسانده بود و آخر هم همان شد که باستانی پاریزی پیشبینی کرده بود! از این قبیل شوخیهای شاعرانه و طنزپردازیهای عالمانه و بهجا، هزاران مورد در کتابهای باستانی پاریزی یافت میشود؛ موضوعی که هم عامهپسند است و هم محققانه و اثرگذار. آنان که نوشتهها و گفتههای باستانی پاریزی را خوانده و شنیدهاند، خوب میدانند که سخن او چه تاریخی باشد یا ادبی و جغرافیایی، خواننده یا شنونده را در بند خود میگیرد. نفوذ کلام این روستازاده بیپیرایه در اندیشه و گفتار شنونده و خواننده به دلیل صراحت بیان و سادگی زبان بود؛ زبانی به دور از خشکی و سردی. در نوشتههای او همه جور خواستهای پیدا میشود و اینهمه را به تار و پود تاریخ و ادبیات در هم تنیدن و قهوه تلخ تاریخ را به شکر داستان و روایت، طنز و شوخیهای آبدار، شیرین نقدهای جدی و وزیرکُش، و شعرهایی که گاه شاعری ناشناس دارند، شیرین کردن هنری است که به سادگی نمیشود به خورد همه گروههای خواننده داد. در نوشتههای او رگههای طنز موج میزند و در کلامش شیرینی سخن به جان و دل مینشیند. شعر و شوخ شاعرانه در این سبک موج میزند و در دل و جان خواننده اثر میگذارد. قند کلامش به طنزی فاخر آراسته است که برای به دستآوردن این طنز به هرجا که لازم باشد سَر میزند؛ از «کُتوسُمبههای» کرمان تا «کُتیکوهای» (الونکهای دهاتی) دهات پاریز، از اژدهای هفتسر جاده ابریشم تا غالیهزلفان اژدهای هُنگوی پاریز و از هزارجات افغان تا سرزمین «هزاران در هزار» فرنگ. همه این نشانهها برای رهنمون کردن خواننده به اعماق تاریخ است و برای دانستن از تاریخ و به کار بستن آن. از نقد روایتهای عامیانه تا خودنقدی برای اینکه وجوه عامهپسندانه در تاریخنگاری باستانیپاریزی و البته بر مبنای کتابهای ایشان بررسی شود بهتر است از دو نقطه آغاز کرد: یکی نخستین کتاب استاد پیغمبردزدان و دو دیگر خودمشتمالی که نهایتِ دستاورد تاریخپژوهی اوست. دیگر کتابهای ایشان را میتوان در میانه این دو اثر دانست چه تصحیح و با مقدمهها و پانویسهای مفصل باشند و چه تالیف. پیغمبردزدان از آن رو مهم است که نخستین بار در همان محیط پاریز و در سالهای کودکی و نوجوانی باستانی پاریزی، زمانی که حاجآخوند کدخدای پاریز بود ـ با همان توصیفی که گفتیم ـ تدوین شد؛ سالهایی که در خانه حاجآخوند شعرهای عامهپسند پیغمبردزدان را گردآوری میکرد و آنها را از زبان مهمانان کدخدای پاریز میشنید؛ کتابی که تا آخرین چاپ آن در زمان حیات استاد دهها سند و شعر و نامه درباره پیغمبر بر آن اضافه شد. نکته مهم درباره پیغمبر آن است که شیخ محمدحسن زیدآبادی (نبیالسارقین) در اشعار خود به زبانی ساده و بیپیرایه اما شوخ و طناز در مقام نقد و اصلاح دیگران برمیآمد. باستانی پاریزی نقد روایتهای عامیانه در تاریخ را از همین کتاب آموخت و از این راه به پژوهش تاریخی دست یافت. برداشت انتقادی از روایتهای عامیانه برای تحقیق در تاریخ، این امکان را به او داد تا بتواند به هزارتوی ناشناخته تاریخ راه یابد؛ جایی که جرات و دانش میخواهد. باستانی پاریزی تنها کسی است که روایتهای عامیانه را با همان زبان عامهپسندانه وارد تحلیلها و تبیینهای جدی تاریخی کرد و این را در آغازین مراحل زندگی علمی و در همان اوان جوانی از مکاتیب پیغمبر دزدان آموخت. برای اینکه حرف اول و آخر درباره سبک تاریخنگاری باستانی پاریزی را زده باشم، میگویم که نسخه اولیه سبک عامهپسندانه تاریخنگاری باستانی پاریزی و الگوی همیشگی ایشان در همه کتابها و مقالات، همان کتاب پیغمبر دزدان است. پیغمبر دزدان در نامههایش نشان داده که همان روحیه و منشی را داشته که ما در شخصیت استاد دیدهایم؛ بیهیچ تغییری! کتاب خودمشت مالی نیز از آن رو در بررسی سبک و سیاق پژوهشی استاد مهم است که جولانگاه فاش کردن اسرار درونی اوست. چیزی که معمولاً هیچ مورخی ـ دستکم تا امروز ـ جرات بیان آن را نداشته است. کیست که واقعیت درونی خود را در معرض دید دیگران قرار داده باشد؟ گمان میرود تا عامهپسند نباشی جرات چنین کاری را هم نداشته باشی! تاریخنگاری به شیوه نقل از خود برای خود سیب سرخ تاریخنگاری باستانی پاریزی است. در همین سبک تاریخنگاری است که مورخ میتواند خود را به بوته نقد بکشد و خودنقدی را در قالب خودمشت مالی ارائه کند. بسیاری از اندیشمندان برآنند تا دلایل توجه باستانی پاریزی را به این شیوه تاریخنگاری بررسی کنند و پرسشهایی مطرح میکنند که چرا باستانی پاریزی به این شیوه توجه کرد؟ چرا تاریخنگاری عامهپسند را مورد توجه قرار داد؟ چرا شعر و طنز و قصه و روایتهای شفاهی و گاه غیر مستند را وارد روایتهای جدی تاریخنگارانه کرد؟ و اصلاً چرا تاریخنگاری پژوهشمآبانه و فخرفروشیهای پژوهش دانشگاهی را بازیچه تاریخنگاری مردمپسند کرد؟ باستانی پاریزی جزو نوادر عرصههای علمی بود که به خودنقدی دست زد و کتاب خودمشتمالی را نوشت. او در این کتاب هفتاد ـ هشتاد سال فعالیت علمی خود را مورد ارزیابی و نقد قرار داده و از این طریق بهترین راهنماییها را به دانشجویان و جوانان عرضه کرده است. او دیگران را به چوبِ نقد نوازش نداده تا از خود سخن بگوید، بلکه خود را نقد کرده تا دیگران از تجربیات ایشان بهرهگیرند. باستانی پاریزی در مجادله بین کنکاشکنندگان درباره سبکتاریخنگاریاش فروتنانه سخن میگفت. بدنیست که این مجادله از زبان ایشان شنیده شود. زمانی خانم دکتر سیمین فصیحی سبک تاریخنگاری ایشان را به نقد کشید و «راه باستانی را بنبست» دانست و سالها بعد نگارنده در مقالهای نوشتم که دکتر فصیحی «تیر توی بوته زده است». اما پاسخ استاد در ویرایش جدید کتاب خودمشت مالی به این دو نظر جالب بود، فروتنی از جنس باستانی پاریزی در حق دانشجویان خود که هیچ نظیری ندارد: «من، در جواب این دو محقق صاحبنظر، جز ابراز تشکر ـ حرفی ندارم، و تنها رباعی شیخ برهانالدین نصر، پسر شیخ احمد جام را به زبان میآورم که میفرماید: مائیم که در هیچ حسابی نائیم / سربسته و میانتهی چون نائیم / آن دم که حساب نقدِ مردان طلبند / آن ذرّه که در حساب ناید مائیم... قاعدتاً من باید خیلی خوشحال باشم از این که دوست همدهی همنام خودم، چنین حُسن ظنی در حق من دارد ـ چیزی که اگر یک درصد آن در من بود، میبایست کلاه گوشه خود را به آسمان بسایم، اما واقعیت همان چیزی است که آن خانم دانشجوی قدیم من گفته: او درست میگوید، راه باستانی بُنبست است».
سایر اخبار این روزنامه
آیتالله هاشمی رفسنجانی:
کارها را باید مردم انجام دهند
سخنگوی هیات نظارت بر رفتار نمایندگان خبر داد
بررسی بیشتر شکایت فریدون از کریمی قدوسی
اکبر ترکان:
کمک های بابک زنجانی به هر ستادی رفته باید برگردد
مهران کرمی
هوای ما را داشته باشید
«ابتکار» نتایج نبود کاندیدای رقابتی مقابل حسن روحانی در انتخابات 96 را بررسی میکند
دیباچهای بر تاریخنگار عامه از تبار دهنشینان
فساد مالی نخستوزیر رژیم صهیونیستی، بحرانی برای ادامه کار او ایجاد کرده است
پایان تاریخ مصرف نت
زنگ خطر تشکیلاتی شدن قاچاق لوازم خانگی در ایران به صدا درآمد
صنعت لوازم خانگی زیر تیغ نابودی
قبر وحشی بافقی از یزد به بافق میرود؟
گور به گور
نتایج تحقیقات تیم بررسى توان اراضى ایران براى کشاورزى پایدار
گندم یا سیب؛ میوه ممنوعه کدام است
در حاشیه رویارویی پرسپولیس و تیم ملی
معمای کی روش
دلایل توصیه دانشمندان آمریکایی به رییسجمهوری منتخب آمریکا برای حفظ برجام بررسی شد