روزنامه اعتماد
1397/06/15
پوشك بچه، ثبتنام پرايد
راننده تاكسي گفت: «ميدانيد دلار امروز چقدر شده؟ ۱۴هزار تومان شده. سكه هم كه از ۴ميليون تومان گذشت». مسافري كه بغل دست من نشسته بود هم ادامه حرفش را گرفت و گفت: «چشم آقاي روحاني روشن». لحظهاي سكوت ميتوانست فرصت بيشتري به راننده تاكسي و مسافرش بدهد تا جملات مشابه بيشتري بگويند. جملاتي كه حتي ميتوانست دل آدمي را بيشتر از قيمت سكه و دلار بسوزاند. اما گويي ضامن زبان رها شده باشد ميان حرفشان پريدم و پرسيدم «روحاني دقيقا براي چه چشمش روشن باشد؟» ماجراي ديالوگهاي داخل تاكسي را همه ما به نوعي تجربه كردهايم. پرسش اين است كه آيا همه مشكلات و تقصيرها را بايد به گردن «حسن روحاني» انداخت كه آن روز در مجلس حرف نزد يا همه خرابيها متوجه اوست؟ در همين روزها كه ما خيره به صعود قيمت دلار و سكه هستيم به ناگاه ميبينيم طبقههاي حاوي پوشك و نواربهداشتي در فروشگاههاي بزرگ خالي شده است. آيا همه مردم بچهدار شدهاند؟ آيا همه براي تامين چندماه بستههاي پوشك را خريداري كردهاند تا مبادا در هفتههاي بعد گرفتار شوند؟ بعضيها هم ميگويند خريد كنسرو چند برابر شده است. ماجراي ثبتنام پرايد را هم حتما از شبكههاي اجتماعي خواندهايد. كالاهاي مصرفي نظير پوشك بچه را ميتوان توجيه كرد ولي خريد پرايد ۴۰ميليوني آن هم خودرويي كه سالهاست از بيكيفيت بودن آن گلهها كردهايم را چگونه ميتوان توجيه كرد؟ مگر روزگاري براي «پرايد» جوك و لطيفه با ملكالموت نميساختيم؟ چه شد اين روزها سينهچاكانه خريدارش شدهايم؟ چند شب قبل عدهاي بر سر همين مساله ناياب و گران شدن پوشك طنزها ميگفتند و با خنده از سالها قبل ياد ميكردند كه بايد فكر آن پارچههاي سفيدرنگ بود كه با پلاستيكي مخصوص دور پاي بچه ميپيچيدند. اتفاقا جاي تمسخر نبود. جاي يك پرسش بود؛ بهتر است راهكار جايگزين داشته باشيم يا مثل قحطيزدهها به جان فروشگاههاي شهر بيفتيم و بود و نبود را انبار كنيم كه آيا در آبان امسال فلان تصميم و فلان اتفاق ميافتد يا نه. شايد مقايسه امروز با ۴ دهه قبل وقتي جنگ تحميلي آغاز شد خيلي نامناسب نباشد. چه چيزهايي از آن ۸ سال آموختيم و چه چيزهايي نياموختيم كه امروز اينگونه كوچكترين تلاطمي ما را چنان هيجانزده ميكند كه دستپاچه به فكر انبار كردن ميافتيم؟ همين يكي دو روز اخير در ژاپن توفاني به سرعت ۲۰۸ كيلومتر بر ساعت وزيده است. چنان كه خودروها درهم پيچيدند، ساختمانها از جايشان كنده شد و موج رودخانه و دريا ارتفاعش مثالزدني شد. مگر همين ژاپنيها نيستند كه مرتب با لرزيدن زمين زندگياشان به لرزه ميافتد؟ مگر همين ژاپنيها نبودند كه ۸ سال قبل با وقوع سونامي يكي از بدترين بلاياي طبيعي را پشت سر گذاشتند. اگر امروز ما نگران تصميمي مردي مذبذب در راس حكومتي هستيم كه با تحريمش به مضيقه بيفتيم لابد ژاپنيها بايد بگويند خداوند هر روز آنها را تحريم ميكند! چگونه است كه ما از ژاپنيها رفتارهاي هيجانزده نميبينيم و نديدهايم؟ چون آنها تجربه كردهاند و باز هم تجربه ميكنند. خودشان را تطبيق دادهاند و توانستهاند براي آنچه با آن مواجهند راهحل داشته باشند. ما از سال ۱۳۶۹ كه رودبار و منجيل زلزلهاي هولناك را تجربه كرد به فكر افتادهايم كه با لرزش زمين چه كنيم بعد از آن تجربههاي ديگري را هم به كولهبارمان افزوديم. اما امروز چه داريم؟ همچنان همان ساختمانسازي و با همان مصالحي كه خدا ميداند با ما به هنگام وقوع زلزله چه خواهد كرد.مساله امروز ما را ميتوان در يك كلام خلاصه كرد؛ نداشتن راهحل و نداشتن اعتماد. اعتماد به خودمان. آنچه امروز را با سالهاي جنگ تحميلي متفاوت كردهاين است كه به خودمان كمتر اعتماد داريم و بيشتر از آنكه به فكر منافع جمعي باشيم به فكر منفعت شخصي هستيم. با خود نميانديشيم كه اگر قحطي بيايد براي همه ميآيد. آن روز كه قحطي آمد ديگر هرچه پرايد و پوشك انبار كرده باشيم به كارمان نميآيد چون نيازهاي اوليه مهمتر از سوار شدن بر ارابه مرگ است! اگر ما يك ماه و دوماه هم آذوقه جمع كرده باشيم باز هم گرفتار آنچه جمع شده ميشويم. بنابراين به اين نميانديشيم تا مسالهاي كه همه جمعيت را گرفتار كرده را حل كنيم بلكه صرفا به خودمان ميانديشيم. اما بدتر از نداشتن اعتماد و مخدوش شدن اين شاخص سرمايه اجتماعي اين است كه ما مردمي فاقد راهحل و ناتوان در حل مساله شدهايم. اولا منتظريم تا ديگراني كه حالا يا دولت ميناميمشان يا حاكميت بيايند و مساله ما را هم حل كنند. خودمان آستين حل مساله بالا نميزنيم. هيچ كدام نقشه جايگزين و به اصطلاح پلن دوم و سوم نداريم. براي همين به سرعت با كوچكترين تغييري هيجانزده دستپاچه ميشويم. مدتي است در كشورمان مقولهاي تحت عنوان «تابآوري» مطرح شده است. براي مثال معاونت امور زنان و خانواده رياستجمهوري نيز دورههاي آموزش و كارگاههاي مربوط به «تابآوري اجتماعي» را برگزار كرده و ميكند. اساس تابآوري از مفهوم زيستمحيطي آن گرفته شده است. حال آنكه امروز ما بيش از هر زمان ديگري به آموختن تابآوري نياز داريم. «تابآوري» توان حل مساله است. ما بايد بتوانيم مسائل پيش رويمان را حل كنيم نه آنكه هيجانزده كارهاي عجيب و غريب بكنيم.