فغان از هموطن کُشی

وطن باید که فغان کند از این هموطن کشی!
فرصت دهید که این مام کهنسال چشمه‌های اشک چشمانش را برای همگی ما به تماشا بگذارد. لختی مجال دهیدکه بغض دردآلودگلویش بترکد از این غم مداوم. فرصت دهید که ایران مویه کند بر این نزاع بی پایان فرزندان خویش!
آن ها که روزگاری می‌خواستند گُل ها را جایگزین گلوله ها کنند، امروز ناچارند تا در عزای قربانیان گِل برسر بگیرند.
کاش در این ماتم، اندکی تدبیر جایگزین جزع‌کشیدن ها شود.کاش این بار قلم ها و قدم هایی که همدلانه برای تسلی خاطر دلسوختگان این ترور نگاشته و برداشته می‌شوند، ریشه یابی را جایگزین سوگواری‌های تاریخی‌شان کنند.کاش این بار نگاه خون بار مصیبت دیدگان حادثه بچرخد و از میان صفوف تسلیت گویان، مصلحان را به جای چهره های منتقم ببیند و برگزیند.


آری! همگی می‌دانیم که باد، طوفان می زاید. می‌دانیم که کینه ها از خون کشته‌ها قوت می‌گیرند و می‌دانیم که این بهبودی در توقف چرخه خشونت میسر می‌شود. می‌دانیم که برای چاره این غم، به شدت محتاج ایستگاه پایانی هستیم و این قطار لاکردار تنها جایی می‌ایستدکه انسان ها بتوانند پس از تلاش به قصد معاش، هرشب کرامت و عدالت را هم در سبد خانوار به خانه های‌شان ببرند.
ساده لوحی است اگر بگوییم: نمی‌دانستیم! نمی‌دانستیم که هر سه راس مثلث عملیات تروریستی در پایان ماجرای خونریزی مغموم و بازنده هستند! تروریست‌ها، شلیک می‌کنند، حاضرین قربانی می‌شوند و جان می‌بازندو در این مهلکه مردمان وحشت‌زده به سوی گوشه امن کلبه‌های خویش می‌گریزند و سرانجام خون و خیابان و خفقان ، تصاویر باقی مانده از حادثه اند.
می‌دانیم که سه راس مثلث ترور، یعنی تروریست‌ها ، قربانیان و مردمان همگی بازنده این بازی شوم هستند وفرجام این خون بازی تنها تامین سوخت ، قطارخشونت است. می دانیم که چه کسانی سور این عزای عمومی را بر سرسفره های‌شان می‌چینند!
می‌دانیم که قربانیان حادثه تنها شهدای مظلوم و بی دفاع روزِ شلیک گلوله ها نیستند، می دانیم که لاجرم یک روز پس از این گونه رخدادهای تلخ به شکل روزانه شاهد ذبح بی سروصدای آزادی های شهروندی و تحدید اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی اهالی این سرزمین خواهیم بود.
می دانیم که اهریمن تروریسم بیشتر از هرکجا در سینه کسانی نفوذ می‌کند که از فقر و تبعیض در رنج هستند و صدای‌شان یا شنیده نمی شود یا اینکه یأس و جهل به شکلی عجولانه آنان را به کژراهه کشانده است.
می‌دانیم، ولی عجیب است که باز هم به جای سمپاشی به قصد نابودی ریشه های تروریسم کور، غمگینانه و مویه کنان به تماشای لاله زار روییده از خون جوانان وطن می نشینیم.
می دانیم که غبار ریزگردهای خوزستان، خشکسالی و فقر در سیستان و بلوچستان و محرومیت و تبعیض درکردستان، تروریست‌های فریب خورده ای را تولید می‌کندکه چه بسا در آیینه‌های زنگارگرفته شان خود را به شکل چریک‌های رهایی بخش تصور می‌کنند. می‌دانیم که آنان بازندگان ابدی این خون بازی حماقت بار خواهند بود و صد حیف که کسی زیر گوش های‌شان فریاد نکشیده که عدالت هرگز از لوله داغ تفنگ بیرون نیامده است!
کمتر شنیده اند که نمی‌توان گلوله باران را جایگزین باران کرد و جهل و جنگ هم خانواده اند. شاید هم ندای منادیان این عبارات در شلوغی این آشفته بازارِ آغشته به خون چنان تضعیف شده است که هیچ‌گاه به گوش مرزنشینان شرقی و غربی نمی رسد. همه می‌دانیم ولیکن انگار در چرخه این خود فریبی تاریخی گیر کرده ایم و راه گریزی نیست.نقطه رهایی بخش در گریز ماست.گریز از غفلت یا تغافل از دانسته‌های مکرر و فراموش شده مان!
ای کاش تدبیر کنیم تا در چنین روزهایی کودکان خوزستانی در راه مدرسه‌های‌شان، به‌جای‌نغمه‌سوزناک‌خاکسپاری جان‌باختگان،سرود «ای ایران ، ای مرز پرگهر» بخوانند و مرثیه خوانی خوزستان پایان گیرد.
ای کاش تدبیر کنیم تا دیگر هیچ تروریستی نتواند در توجیه اقدام خشن خویش سخن از تبعیض بگوید و همگان ایمان بیاوریم که ترورِدفاع، شلیک به میهن است.ای کاش تدبیرکنیم این سوگواری به جشن خاکسپاری کینه تاریخی هم وطنان عرب تبار ، عجم تبار مبدل شود.
ای کاش پیش از تسلیت به اهواز برای خوزستان تدبیرکنیم. تدبیرکنیم و یادمان نرودکه غصه اهواز، فصلی جامانده در قصه خرمشهر دارد. همان شهری که در انتظار آبادانی و خرمی است.ای کاش زودتر دریچه‌ای پیدا شود تا در سال‌های آتی روز اول مهر ماه فقط جشن بازگشایی مدارس و سالروز تولد استاد شجریان بر صفحات تقویم‌های تاریخ نقش ببندد.ای کاش راهی پیدا شود تا به زودی در کوله های دانش آموزان این سرزمین ، میراثی از صدای ماندگار شجریان هم لا به لای دفترها و مدادرنگی ها چیده شود. مردی که روزگاری برای ایرانیان خوانده است؛ تفنگت را زمین بگذار !