حقیقت فرزند زمان خویش است

مسعود خوشابى- برخى جملات در عین کوتاهى‌شان، آنچنان نه از مفهوم بلکه از مفاهیم والایى بر خوردارند که انسان در نکوداشت اعماق آن‌ها سر تحسین فرود مى‌آورد .
برتولت برشت (‌١٨٩٨-١٩۵۶)، نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر و پایه‌گذار سبکى نو در هنر تئاتر، متفکرى که اعتراف مى‌کرد که در عصر تیرگى‌ها سر مى‌کند، در روزگارى که انبوه جنایات را هاله‌اى از سکوت احاطه‌اش کرده و زنده ماندنش الله بختکى است، به صراحت مى‌گفت، غذایش را در حد فاصل کشتارها مى‌خورد و در دوران او جاده‌ها به باتلاق‌ها منتهى مى‌شده‌اند ... و چه دردناک زمانى بوده است که پیشاپیش از نو آمدگان حلالیت مى‌طلبد و از آن‌ها مى‌خواست نامهرباى‌ها و بداخلاقى‌هایش را با دیده اغماض بنگرند .
راوى عنوان یادداشتى که در دست مطالعه دارید، در سیاه‌ترین دوران تاریخ بشرى زندگى کرد، یا به عبارت درست‌تر، بى‌امان مبارزه کرد، اولین شرط او براى یک نویسنده، داشتن شجاعت در بازگویى حقایق بود، هر چند مى‌دانست هیچ حقیقتى قابل پنهان کردن نیست . او نقش عنصر آگاهى بخش را در شتاب بخشى به سیر تکامل انسان مى‌دانست . بین جمله‌اى که از برشت آمد و ضرب‌المثل زیباى فارسى: «آفتاب پشت ابر نمى ماند!» که چه بسا معادل آن در اکثر زبان‌هاى دنیا وجود دارد، اختلافاتى اساسى است که نباید از دیده دور نگه داشت.
١- زمینى و انسانى است. واژگان حقیقت و فرزند‌، تلفیقى زیبا از فلسفه و جامعه مى‌سازند .


٢ - اشاره‌اى آشکار به تکامل بشر دارد، در فرزند در عین قرابت رشد، شکوفایى و تجلّى آینده نهفته است .
٣ - عبارت «فرزند زمان خویش»، فرزند زمانه خویش بودن و شدن را تداعى مى‌کند که به جز با گام برداشتن‌هاى شجاعانه در جهت حقیقت، راهى دیگر را باز نمى‌گذارد .
۴ - در به کار بردن واژه فرزند، یقینى معادل صد در صد نهفته نیست، افت و خیز زمانى استتار شده است، فرزند مى‌تواند ناخلف بار آید و مى‌تواند ناقص الخلقه باشد، مى‌تواند در نیمه راه واماند و دارفانى را وداع گوید، چنان چه مورد به مورد خلاف آن‌ها هم ممکن است .
اما در این جاى شک و شبهه نیست که در تحلیل نهایى در طول تاریخ بشرآهنگ رشد تکامل فرزندان غیر قابل کتمان است و حقیقت همان فرزند همیشه رو به شکوفایى تکاملى زمانه است .‌
خود برشت با ِاعمال تلاشهایى جان فرسا در طول حیات به غایت پرنشیب و فراز و خطیر اجتماعى‌اش، به غیر از یکى دو مورد خطاى محاسباتى [!]، مصداق بارز جمله‌اش به حساب مى‌آید.