داستان یک عکس

محمدرضا امامقلی*: قبل از اینکه وارد بحث شویم ذکر این نکته خالی از لطف نیست که اگر قرار باشد نگارنده در تاریخ معاصر یک برهه را برای تبیین برهه حساس کنونی! برگزیند بدون شک نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق انتخاب تمام‌عیاری است.
القصه، یکی از مهم‌ترین سوالاتی که درباره دولت مصدق وجود دارد این است که بالاخره دولت وی چگونه نسخه‌ای برای مشکلات اقتصادی‌اش پیچیده؟
خلاصه اینکه برخلاف انگلیسی‌ها  و آمریکایی‌ها که یکدل و یک‌زبان از منافع نفتی خود دفاع می‌کردند، ملی کردن نفت تا آخرین لحظه تصویب آن، با مخالفت بخش مهمی از هیات حاکمه روبه‌رو بود. عواملی چون ارتجاع داخلی، افراد فاسد درون حکومت و خودباختگان، خوانین و ملا‌کان، تجار و بازرگانان هر یک به دنبال منافع شخصی و گروهی خویش بودند و انواع و اقسام چالش‌ها را برای جلوگیری از ملی شدن نفت به کار گرفتند. به طور کلی 2 دلیل عمده این مخالفان یکی این بود که ایران امکان فنی و مدیریتی استحصال نفت را ندارد و دوم اینکه در صورت پافشاری بر ملی کردن صنعت نفت، امکان راه افتادن یک جنگ و حمله نظامی انگلستان به ایران وجود دارد.
گروهی دیگر اما در داخل هر دوی این دلایل را رد می‌کردند و بشدت اعتقاد به رهایی از چنگال استعمار و استقلال عمل برای ایران  داشتند که طبعا دکتر مصدق هم در این گروه جا داشت و به استناد سخنرانی و نطق‌های فراوانش در مجلس و دولت معتقد بود می‌توانیم صنعت  نفت را اداره کنیم و لو اگر مدتی مجبور به توقف صادرات شویم.


به هر روی قانون ملی شدن تصویب شد و صد البته شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران وضع شد. بازیل جکسون، از مدیران شرکت نفت انگلیس، برای منصرف کردن مصدق از ملی کردن صنعت نفت راهی ایران شد و پس از مذاکرات طولانی گفت «من هیچ کشوری را نمی‌شناسم که برای صادرات 95 درصد از محصولات خود آن را ملی اعلام کند. ایران فکر می‌کند با ملی کردن نفت می‌تواند ثروتمند شود ولی متاسفانه این کار نتیجه معکوس خواهد داشت».
با شکست مذاکرات، مصدق دستور اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت را صادر می‌کند. مجلس شورای ملی 5 نماینده و مجلس سنا هم 6 نماینده را معرفی می‌کنند تا اداره پالایشگاه نفت را به عهده بگیرند. هزار نفر در خرمشهر جمع شده‌اند و مکی که سخنرانی کاربلد است برای آنها نطقی پیروزمندانه سر می‌دهد. حسین مکی، نماینده مردم تهران در مجلس شانزدهم و عضو هیات خلع ید در خاطراتش می‌نویسد:
«اواخر شهریور ۱۳۲۰ بود که من در خوزستان بودم. روزی طبق تصمیم هیات مختلط نفت به من ابلاغ شد برای اینکه بتوانم هم در جلسات هیات مختلط نفت شرکت کنم و هم معالجات شخصی خود را ادامه دهم و هم در کار خلع ید وقفه‌ای ایجاد نشود، متناوباً یک هفته در تهران و یک هفته در خوزستان باشم.
شبی که با تلفن کاریر مستقیماً از خوزستان با آقای دکتر مصدق صحبت می‌کردم در ضمن گزارش اوضاع جاری اظهار نظر کردم که بالاخره باید کار یکسره شود، این استخوان لای زخم گذاشتن معنی ندارد؛ یا باید انگلیسی‌ها خدمت شرکت ملی نفت ایران را بپذیرند یا اینکه خاک ایران را ترک کنند. برای این کار بهتر است کنترات نامه‌ای تهیه کنیم و جلوی کارشناسان انگلیسی بگذاریم، اگر خواستند در ایران بمانند باید مواد کنترات‌نامه و خدمت در شرکت ملی نفت را بپذیرند، اگرنه ظرف ۱۵ روز خاک ایران را ترک نمایند.
در آن موقع معمولاً هر چه می‌گفتم فوری مورد توجه قرار می‌گرفت، این موضوع هم جزو مسائل مهمه قرار گرفت و دولت پس از مدتی مطالعه مصمم شد که در مدت 10 روز به آنها اخطار کند. این تصمیم را به هیات مختلط نیز فرستاد، در آنجا هم پس از گفت‌وگوی زیاد تصویب شد».
یک هفته از انتشار اخطاریه اخراج نمی‌گذرد که همه کارکنان انگلیسی شرکت نفت از ایران خارج می‌شوند. در یکی از مصاحبه‌های تهیه شده توسط تلویزیون انگلیس یکی از کارشناسان هنگام خروج در پاسخ به این سؤال که « نظر شما درباره خروج از آبادان چیست؟» می‌گوید:
- به نظر من کار خوبی نبود و من فکر نمی‌کنم که ایرانی‌ها اصلا بتوانند هیچ کاری در بخش پالایش و پخش انجام دهند.
- شما فکر می‌کنید کارها تعطیل می‌شود؟
- بله! به احتمال صددرصد همین‌طور خواهد بود.
- شما فکر نمی‌کنید که به زودی به آنجا برگردید؟
- من امیدوارم اینطور باشد، برای منافع انگلستان و جهان در کل بهتر است.
-آیا فکر می‌کنید که ایرانی‌ها می‌توانند پالایشگاه آبادان را اداره نمایند؟
- نه من فکر می‌کنم ایرانی‌ها خودشان به تنهایی نمی‌توانند کاری کنند و باید کمک‌های خارجی داشته باشند و من شخصاً مطمئن هستم که ما تنها کسانی هستیم که می‌توانیم به آنها کمک کنیم و فکر نمی‌کنم دیگران قبول کنند یا بتوانند این کار را انجام دهند.
در یک مراسم نمادین و مشابه کشورهای تازه مستقل شده نشانه‌های شرکت قبلی پایین می‌آید و پرچم ایران بالا می‌رود. این اتفاق برای دنیا یک معنی دارد؛ کنترل ایران بر منابع نفتی خودش. خوشحالی مردم از مراسم باشکوه خلع ید از انگلیس فقط 5 روز دوام دارد. صبح روز پنجم، وزیر خارجه انگلستان از گزینه‌های روی میز خود تهدید نظامی را انتخاب می‌کند. ناوهای جنگی انگلیس در آبادان پهلو می‌گیرند و 4 هزار چترباز در اطراف خلیج‌فارس به حالت آماده‌باش درمی‌آیند.
نفت ایران به هیچ‌وجه خریداری نمی‌شد و حتی کشتی‌هایی که حامل نفت ایران بودند مثل نفتکش «رزماری» از شرکت اپیم ایتالیا با محموله ۶۰۰ تنی در خرداد سال ۱۳۳۱ در بندر عدن در یمن توقیف شد و دادگاه آنجا رای به مصادره آن به نفع شرکت سابق داد. البته مصدق و جبهه ملی معتقد بودند تحریم بلندمدت نفت ایران ممکن نیست؛ به این دلیل که  بسیاری از کشورهای جهان وابسته به خرید نفت ایران هستند، از جمله اروپای غربی ‌۱۶ درصد از نیاز خود به نفت‌خام و ۳۱ درصد از فرآورده‌های نفتی تصفیه شده مورد نیاز خود را از ایران وارد می‌کند و در صورت تحریم، خود اروپا و غرب جزو متضرران اصلی خواهند بود. البته که قضایا به این سادگی هم پیش نرفت و افزایش صادرات توسط عربستان و کویت موجب فشار زیادی بر اقتصاد ایران شد.
با وجود تمام این تحریم‌ها و کینه‌توزی‌ها، دولت با سیاست‌هایی همچون  تشویق صادرات و محدود کردن واردات غیرضروری، گسترش و بهبود کشاورزی و سعی در تامین ارز با روش‌های منطقی و توزیع اوراق قرضه تلاش کرد بودجه‌ای متوازن و بدون کسری ببندد و سیاستی را که بعدها به «اقتصاد بدون نفت» معروف شد، در دستور کار قرار دهد.
آنچه مسلم است اداره پالایشگاه به هر شکل ممکن توسط کارشناسان ایرانی بود تا  دولت مصدق با حداقل‌های فروش نفت پس از تحریم بتواند با فرصت بیشتری به اقتصاد غیرنفتی  بیندیشد. پس از قطع جریان نفت ایران، خزانه‌داری انگلستان که از لحاظ ذخیره ارزی در تنگنا قرار گرفته بود، ماهانه حدود 40 میلیون دلار درآمد ارزی حاصل از فروش نفت ایران را ازدست داده بود و چون از هیچ راهی نه از راه تهدید سیاسی و نه تهدید نظامی و نه فکری نتوانست ایران را به ستوه درآورد، راه دیگری برگزید که آن برپایی کودتایی ساختگی بود برای از میدان به در بردن دکتر مصدق از صحنه سیاست ایران و روی کار آوردن دولتی که مطابق میل و نظر دولت بریتانیا و در جهت حفظ منافع انجام وظیفه کند.
*کارگردان مستند آقای نخست‌وزیر