روحاني حق دارد از تبعات افشاگري، نگران باشد

بحث‌های زیادی بر سر تحقق و یا عدم تحقق وعده‌های انتخاباتی آقای روحانی در سال‌های 92و 96 مطرح است. ضمن اینکه جریان هوادار دولت از عدم تحقق وعده‌ها سخن می‌گویند اما رئیس‌جمهوری خود را همچنان پایبند به شعارهای تبلیغاتی دانسته و از عدم عقب نشینی از مواضع انتخاباتی خود سخن گفته‌اند. آیا واقعا حسن روحانی بر سر وعده‌ها مانده است؟
آقای روحانی 2 بار وارد عرصه انتخابات شد، اگر چنانچه فهرست شعارهایی را که داده بودند و قول و قرارهایی که داشتند را بررسی کنید، خواهید دید به چند وعده و قول خود عمل کرده یا همچنان وعده به عمل می‌دهد! کسانی که در عرصه سیاسی کشور فعال هستند و با کار اجرایی آشنایی دارند خوب می‌دانستند که برخی وعده‌های آقای روحانی ربطی به حوزه مسئولیت رئیس‌جمهوری ایشان ندارد و در توان این مقام نیست. کشور ما به علت ساختار سیاسی آن، یکسری از شعارها یا باید توسط مقام بالاتری مطرح شود و یا در صورت وحدت قوای سه‌گانه و روسای سه قوه طرح و برنامه‌ریزی شود تا در مرحله اجرا دچار مشکل نشود. معتقدم که بسیاری از شعارها و وعده‌ها عملی نشد. آقای رئیس‌جمهور و تشکیلات دولت، یکی از قول‌های مهمی که داده بودند، قول مذاکره با کشورهای مختلف و خروج جمهوری اسلامی ایران از انزوای بین‌المللی که ثمره دولت احمدی‌نژاد بود را تا حدودی عمل کردند و روحانی توانست به توافقنامه برجام برسد. اما از آن تاریخ تاکنون، دولت مدام مشغول برجام و آثار آن شده است. البته برجام، هم از سوی دشمنان خارجی و طرف‌های مذاکره مورد کارشکنی و بی‌اعتنایی قرار گرفت و از سویی با تندروی برخی نیروهای مخالف دولت در داخل و فشارهای گسترده سیاسی، رسانه‌ای و تبلیغاتی، باعث آسیب وارد آمدن به برجام شد و دولت ناچار به پیگیری و توجه بیشتری به آن شد. حقیقتا برخی اقدامات و سنگ اندازی‌های داخلی، مشکل ساز بود و دولت هم چاره نداشت تا سرگرم برجام شود که همین امر باعث شد دولت و آقای روحانی، فرصت عمل به بسیاری از وعده‌ها نداشته باشد و در عمل موفق به عملی کردن آنها نشد. برای مثال وعده به‌کارگیری نیروهای کارآمد جریان اصلی حامی دولت، یعنی اصلاح‌طلبان در پیکره دولت و دستگاه‌های اجرایی، وعده‌ای بود که به طور کامل و رضایت آمیز به‌آن توجه نشد. البته یکسری از نیروهای نزدیک به حزب کارگزاران سازندگی وارد دولت اول آقای روحانی شدند که سن و سال بالایی داشتند و در شرف بازنشستگی بودند که همین باعث شد تا عکس العمل‌ها به چینش این افراد، منفی باشد. اما آقای روحانی در دولت دوم، اندک افراد اصلاح‌طلب را هم کنار گذاشت. البته این امر پیش از این نیز سابقه داشت. یعنی در دولت دوم مرحوم آقای هاشمی هم این مساله دیده شد. آقای هاشمی در دولت دوم خود آقای معین را از وزارت علوم کنار گذاشت و آقای هاشمی گلپایگانی را که از جریان راست آن زمان بود جای معین گذاشت و یا علی محمد بشارتی را که وزارت خارجه بود و زیاد به امور داخلی آشنا نبود، به جای آقای عبدا... نوری در وزارت کشور قرار داد. مصطفی میرسلیم را به جای آقای خاتمی گمارد و... منظور این است که کنار گذاشته شدن نیروهای جریان اصلاحات (طیف چپ) از دولت و انتخاب افراد جناح مقابل، مسبوق به سابقه است و آقای روحانی هم دقیقا همچون مرحوم هاشمی عمل کرد و تعدادی از اصلاح‌طلبان را که به کار گرفته بود، کنار گذاشت (روحانی گرچه امکان استفاده از نیروهای شاخص اصلاح‌طلب را به دلایل سیاسی و حساسیت‌ها نداشت) واقعا برخی مدیران شایسته جریان اصلاحات به دلایل غیر منطقی به کار گرفته نشدند که آقای روحانی باید در این باره پاسخگو باشد. زیرا از وعده‌های ایشان به خدمت گرفتن نیروهای شایسته و کارآمد اصلاح‌طلبان بود. وعده‌هایی در رابطه با سیاست داخلی و فرهنگی هم همچنان بر زمین مانده است.
آیا افراد اثرگذار یا تصمیم‌گیر جریان اصلاحات می‌دانستند برخی وعده‌های آقای روحانی امکان تحقق ندارند و در حد شعار باقی خواهند ماند؟
آقای روحانی از ابتدا شعار‌های اصلاح‌طلبانه یا مورد تأیید جریان اصلاحات را سر دادند و خود را میانه‌رو معرفی کردند؛ البته هیچگاه نه داعیه اصلاح‌طلبی داشتند و نه در این طیف جایی برای ایشان بود. به هر حال مواضع ایشان در دو دهه گذشته، در دوم خرداد 76، مسائل سال 78 و غیره، کاملا مشخص است، اما برای اینکه به ریاست جمهوری برسد، به پتانسیل و عقبه اجتماعی اصلاح‌طلبان نیاز داشت. برای همین روحانی خود را معتدل نشان داد و اصلاح‌طلبان هم دیدند به هر حال حسن روحانی بهتر از رقبای دیگر است و به جریان فکری آنها نزدیک‌تر است، از او حمایت کردند و دو دوره در کنار روحانی از سرمایه اجتماعی خود، هزینه کردند. اما متاسفانه با شرایط و رفتار دیگری؛ به خصوص در دور دوم، شاهد بودند و با رفتارهای اصولگرایانه‌تری از سوی روحانی مواجه شدند. البته ایشان گفته‌اند از وعده‌های خود، عقب نشینی نکرده است. بسیار خوب! طی این 5 سال چرا به بسیاری از وعده‌ها عمل نشده است؟ در 2 سال آینده چه کاری می‌خواهند انجام دهند؟ واقعا معلوم نیست. نکته دیگر اینکه واقعا مردم به دنبال مشکلات آقای روحانی نیستند و کاری به این حرف‌ها ندارند. سیاسیون اما به دنبال چرایی و پشت پرده عملی نشدن وعده‌های روحانی هستند. اما مردم ده‌ها گرفتاری اقتصادی، معیشتی، شغلی، درمانی و... دارند و در انتظار عمل رئیس‌جمهوری و دولت در این راستا هستند. مردم از دولت انتظار کار کردن دارند. آقای روحانی با شجاعت باید برخی کارها را به مرحله اجرا برساند و همه پل‌های پشت سر خود را خراب نکند. قول دادن که برای مردم نان و آب نمی‌شود. ایشان در مقابل برخی فسادهای اقتصادی و اختلاس‌ها، می‌توانست موثرتر عمل کند؛ هر چند بسیاری از این فسادها از دوره احمدی‌نژاد آغاز شده‌ بود، اما به هر حال رئیس‌جمهوری به نوعی در نقش هماهنگ کننده قوا حضور دارد و می‌تواند به سرعت با سران قوا و مسئولان ارشد همه حوزه‌ها تشکیل جلسه بدهد و مسائل را بررسی کنند و راهکار ارائه کنند. می‌شد جلوی فسادها را حداقل در دولت و مجموعه دستگاه‌های اجرایی گرفت که متاسفانه در این باره هم چندان خوب عمل نشده است.


آقای روحانی در سمنان گفتند حرف‌هایی است که نمی‌خواهد بگوید؛ شهامت دارد اما طرح آنها را برای کشور مفید نمی‌داند. حال اگر آقای روحانی برخی حرف‌ها را به مردم بگوید و شفاف سازی کند، آیا در آن صورت می‌توان به برخی از دلایل عملی نشدن وعده‌های ایشان از جمله در به‌کارگیری وزرای زن و اهل سنت، پی برد؟
با حرف زدن و سخنرانی کردن که مشکل حل نمی‌شود. همه مردم و سیاسیون و سران جریان اصلاحات می‌دانستند که موانع بر سر راه آقای روحانی چیست. خود روحانی هم می‌داند. بنابراین تنها حرف زدن کافی نیست و ایشان باید به اصطلاح به دل ماجرا بزند و همه موانع یا بخش عمده‌ای از آنها را برطرف می‌کرد. معتقدم می‌شد موانع را از میان برداشت. اگر این کار انجام می‌گرفت، امکان داشت توجیهات آقای روحانی قابل پذیرش باشد.
آقای روحانی نه از موانع سخن می‌گوید و نه وعده‌ها را عمل می‌کند. از طرفی هر روز هجمه‌ها و حملات جریانات تندرو و دلواپس علیه دولت و آقای روحانی، افزایش می‌یابد، مردم هم مطالبات بسیاری دارند و ناراضی هستند و اصلاح‌طلبان هم به دولت نقد دارند. در این شرایط رئیس‌جمهوری چه باید بکند تا به این مطالبات پاسخ دهد یا حداقل بتواند جامعه را قانع کنند.
اولا آقای روحانی اصولگرایی نیست که تندروها و طیف دلواپسان پذیرایش باشند. آنچه معتدلین هم بپذیرند نیست، اصلاح‌طلب هم نیست، در واقع هم جناح‌های سیاسی، هم دلواپسان و هم مردم از دولت انتقاد دارند اما تندروها، مدام سنگ اندازی می‌کنند و جلوی کارها را می‌گیرند. بنابراین تکلیف چیست؟ روحانی اگر افشاگری کند، شاید به مذاق جوانان و مخالفان طیف دلواپسان خوش بیاید! اما دلواپسان نمی‌گویند که بله حق با تو است که نتوانستی کار کنی! یا اصلاح‌طلبان روحانی را تشویق نمی‌کنند. در صورت افشاگری، فقط می‌تواند چهره و عمل خود را در جامعه کمی روشن کند. اما واقعیت این است که مردم از افشاگری‌ها چیزی عایدشان نمی‌شود. توده مردم نگاه نمی‌کنند که حسن روحانی اصلاح‌طلب است، اصولگراست و یا مشی اعتدالی دارد، دنبال کار برای رفع مشکلات خود هستند. مردم می‌خواهند مشکلات و گرفتاری‌هایشان برطرف شود. سفره‌هایشان هر روز کوچک‌تر نشود. مسائل بین‌المللی و فشارهای خارجی از روی کشور کاسته شود. حالا شاید آقای روحانی بگویند حل برخی از مسائل در گرو بر طرف شدن و یا باز شدن گره‌های بین‌المللی با سایر کشورهاست و در این رابطه دست بسته‌ای دارد. در این صورت روحانی می‌تواند با مقامات ارشد، نیروهای مسلح، نیروهای موثر خارجی هماهنگی و همکاری بیشتری انجام دهد و به دل اینگونه مشکلات بزند و اگر مشکلات حل نشد، بگویند من تلاش کردم و به این علت و آن علت نشد! نه اینکه بفرمایند گفتن یکسری از حرف‌ها به مصلحت نیست یا مفید به کشور نمی‌داند. تا کی باید واقعیت‌ها در حاشیه مصلحت‌ها باشند؟ همیشه روسای جمهور، روسای مجلس و سایر مسئولان فکر می‌کنند اگر برخی حرف‌ها و مسائل را از تریبون عمومی مطرح کنند، دشمنان سوءاستفاده خواهند کرد! متاسفانه دشمن اطلاعاتی دارد و از مسائلی آگاه شده و طی این مدت به نفع خود استفاده کرده و به کشور آسیب وارد کرده است. متاسفانه دشمن چشمان بازی دارد و از این طریق به کشور و مردم ما فشار می‌آورد. حال اگر آقای روحانی حرف‌هایی را بزند و یا مثلا همچون برجام، به قول خودشان برجام‌های 2و 3 کشیده می‌شد، مشکلات روی هم تلنبار نمی‌شد. به نظرم آقای روحانی فکر می‌کند اگر حرف‌هایی بزند، گروه‌های سیاسی به جان هم خواهند افتاد یا هواداران دو جناح موضع‌گیری کرده و التهاب آفرینی خواهند کرد. اکنون کشور دچار مشکلات اقتصادی، معیشتی، فرهنگی، بیکاری نسل جوان، نا امیدی جامعه است. کاری برای حل این مسائل صورت بگیرد؛ کاری نشده است. می‌گفتند دولت تدبیر و امید، واقعا اکنون امید مردم دچار آسیب نشده است؟ این مسائل باید پاسخ داده شود و برای مردم روشن شود.
اصلاح‌طلبان خواهی نخواهی شریک دولت آقای روحانی هستند از این جهت که سبد رأی آنها روحانی را راهی پاستور کرده است. به هر حال جریان اصلاحات خود را هزینه روحانی و دولتش کرده‌اند و حتی چوب عملکردهای بد دولت را هم می‌خورند. اکنون اصلاح‌طلبان چه رویکردی را پیش بگیرند که نه سرمایه اجتماعی‌شان سوخت شود و نه به نوعی کنار بکشند و شاهد زمین خوردن دولت باشند؟
اصلاح‌طلبان بر سر دوراهی قرار گرفته‌اند. اگر بخواهند دولت و آقای روحانی را به طور کامل رها کنند، دیگر در انتخابات ریاست جمهوری 1400، نمی‌توانند از فرد دیگری حمایت کنند. چرا؟ به این دلیل که مردم خواهند گفت که اصلاح‌طلبان از روحانی حمایت کردند تا رأی بیاورد، اما میانه راه او را تنها گذاشتند! مردم این مسائل را می‌دانند و خواهند فهمید. از سویی هم اگر بخواهند با تمام توان و پتانسیل خود از روحانی حمایت کنند، عملکردها و نمرات منفی دولت روحانی به پای اصلاح‌طلبان نوشته خواهد شد و باید پاسخگو باشند. بنابراین اصلاح‌طلبان مجبورند 2 سال و نیم آینده تا 1400 را کج‌دارومریز با روحانی بگذرانند. کمی کمک کنند، نصیحت کنند، مشاوره بدهند و از طرفی مردم را هم داشته باشند و مطالب آنها را پیگیری کنند. حقیقت است اصلاح‌طلبان نه قدرت نظامی و امنیتی و قضائی دارند و نه زور دیگری، فقط مردم را دارند و باید آنها را حفظ کنند. قدرت جریان اصلاحات، مردمی است. در این باره باید سران اصلاحات تصمیم بگیرند که آیا باید دولت روحانی را تا انتها همراهی کنند و از عملکردهای مثبت و قبول او به نفع کل جریان اصلاحات بهره ببرند و یا اینکه طرف مردم بایستند و برای 1400، سبد رأی خود را ترمیم کنند. به نظرم نمی‌شود اصلاح‌طلبان تمام حیثیت و داشته خود را خرج آقای روحانی کنند یا از سویی به طور کامل از او فاصله بگیرند. در این دو راهی باید بزرگان و تصمیم‌گیران جریان اصلاحات به یک تصمیم واحد و درخوری برسند.
قبل از انتخابات 1400، ابتدا انتخابات مجلس را در اسفند 98 داریم. عملکرد فراکسیون امید هم با انتقاد رو‌به‌روست. مردم از 92 تا 96، اعتماد چند باره خود را با آرای بالایی به جریان اصلاحات نشان دادند. اما با اوضاع به وجود آمده اصلاح‌طلبان چه استراتژی را باید در پیش بگیرند تا بتوانند پایگاه اجتماعی خود را همچنان همراه داشته باشند؟
انتخابات مجلس به علت محلی و منطقه‌ای بودن، با ریاست جمهوری تفاوت دارد. البته در تهران مجلس هم مانند ریاست جمهوری است. یعنی اگر چنانچه در تهران اصلاح‌طلبان بتوانند استراتژی و رویکردهای خود را برای مردم تبیین کنند، برای مجلس رأی خواهند آورد (مانند لیست امید در سال 94) ریاست جمهوری را هم خواهند بود، در برخی شهرهای بزرگ هم چنین خواهد شد. اما اکنون در مجلس 3 گروه وجود دارد؛ اصلاح‌طلبانی که واقعا رویکرد اصلاح‌طلبی دارند، معتدلین و طیف علی لاریجانی و تندروهای اصولگرا یا همان دلواپسان. البته رأی آوردن برای مجلس، به عملکرد خود نمایندگان بستگی دارد و چندان به دولت مربوط نیست. اما اگر اعضای فراکسیون امید واقعا بتوانند دیدگاه‌ها و اصول اصلاح‌طلبانه را در طرح‌ها و لوایح و مواقع رأی دادن، لحاظ کند، می‌تواند به رأی آوردن مجدد خودشان امیدوار باشند. اما متاسفانه برخی از نمایندگان لیست امید تهران، عملکرد خوبی نداشتند. برخی جوانان این لیست عملکرد قابل انتقادی هم داشتند، اما باید گفت این لیست و این افراد در انتخابات مجلس یازدهم، مثل دور دهم یکدست رأی نخواهند آورد. باید برای مجلس بعدی، افراد کارکشته‌تر و مطرح‌تر و سنگین رنگین‌تری کاندیدا بشوند و با حمایت کل جریان اصلاحات راهی مجلس شوند. البته بنده معتقد به سهمیه بندی لیست‌ها بر اساس جنسیت و شغل و سن و سال نیستم؛ افراد باید شایسته و کارآمد باشند. کسانی که کفایت لازم و شایستگی کرسی مجلس را داشته باشند را باید در لیست قرار داد. افراد شایسته در جریان اصلاحات وجود دارد که با بررسی دقیق‌تر امکان معرفی آنها وجود دارد. البته متاسفانه پروسه انتخاب لیست، سیاسی است و احزاب و گروه‌های اصلاح‌طلب در پی گنجاندن نیروهای نزدیک به خود در لیست نهایی هستند. افرادی هم هستند که برای مثال می‌توانند از فیلترهای نظارتی عبور کنند و به علت عدم سابقه خاص یا تندروی‌ها بهانه‌ای هم دستگاه‌های نظارتی برای رد صلاحیت آنها ندارند؛ امثال محمود صادقی یا علی مطهری را می‌توان یافت که شایستگی لازم را دارا باشند. باید جریان اصلاحات به دنبال افراد مؤثر و شایسته باشد و سیاست کاری هم نشود.