به کجا چنین شتابان؟


ظاهراً گاوآهن برخی گروه‌ها به زمین سفت خورده است و عده‌ای از آنان چنان نگران شده‌اند که تصمیم دارند هرچه زودتر حساب خود را از آنچه که پیش از این کاشته‌اند، جدا کنند. عده‌ای دیگر خیلی ساده‌انگارانه بوی کباب به مشام‌شان خورده است، در حالی که بوی چیز دیگری است. ولی هر دو گروه در این راه دچار تناقضات جدی هستند. کسی که برای یک دهه مدیریت رسانه‌ای را داشته و مسئولیت یکی از بدترین دوران‌های رسانه‌ای کشور را عهده‌دار بوده و به یک باره فیلش یاد 1400 کرده و حاضر شده که برای قدردانی از هنرمند مورد علاقه‌شان یعنی امیرحسین تتلو! و دادن تصویرش به او، بالای سکو برود!! و چنان شیفته آزادی و تسامح و مدارا می‌شود که گویی روح ژان ژاک روسو در کالبد او حلول کرده است! ولی به یک باره چنان به اصل خویش باز می‌گردد که سخنان رئیس جمهوری درباره فضای مجازی را تاب نمی‌آورد و از خود بی‌خود! و عنان اختیار کلام را از دست می‌دهد به طوری که دوستانش نیز او را محکوم و شماتت می‌کنند. کسان دیگری که برای مخالفت با دولت به هر رطب و یابسی متوسل می‌شوند و گزارش‌های دروغ علیه مسئولین را در مجمع تشخیص می‌خوانند و هنگامی که دروغ بودن آن گزارش در همان جا ثابت می‌شود، حتی عذرخواهی کوچکی هم نمی‌کنند. کسانی که سازماندهی می‌کنند و «فشار پیامکی» را جایگزین «پیام منطقی» می‌نمایند و برخی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت را تهدید می‌کنند و هیچ‌گاه نیز خودشان را آشکار نمی‌کنند. کسانی که تریبون‌های دینی را تبدیل به ابزار مبارزه علیه دولت و سایر مسئولین کرده‌اند. مسئولینی که تنها گناه‌شان این است که مثل آنان نمی‌اندیشند. کسانی که تهدید می‌کنند و مراسم 22 بهمن را که باید مظهر وحدت و همدلی باشد، می‌خواهند به برنامه‌ای جناحی و تفرقه‌افکن تبدیل نمایند.
هیچ دولت و حکومتی به دلیل وجود برخی مخالفت‌ها و حتی اعتراضات محدود به‌حق یا ناحق دچار مشکل اساسی نخواهد شد. بنابراین از این نظر مسأله‌ای نیست. آنچه که مورد نظر است، دو نکته دیگر است.
اولین نکته، طرح این پرسش است که اگر کسانی در دولت پیش چنین رفتاری را در نقد آن دولت می‌داشتند با چه عواقبی مواجه می‌شدند؟ آیا کسی جرأت می‌کرد چنین رفتارهایی را بدون پرداخت هزینه و عواقب سنگین انجام دهد؟ در واقع این مصونیتی که برای مخالفان دولت و سایرین پیش آمده است، بدتر از هر اقدام مخالفت‌آمیز دیگر است.


نکته دوم این است که از این افراد که بی‌محابا و حتی با خشونت تمام در حال حمله و تخریب هستند، باید پرسید که «به کجا چنین شتابان؟» حتماً خواهند گفت: «به هر آن کجا که باشد، بجز این سرا سرایم» چون این نحوه مواجهه با دولت جز این پاسخ دیگری را برنمی‌تابد. اینها اگرچه در حرف خود را انقلابی و حتی پاسدار ارزش‌های انقلابی معرفی می‌کنند ولی کمتر کسی از آنان درکی از انقلاب و ارزش‌های آن دارد که اگر داشتند، چنین برخوردهایی را پیشه نمی‌کردند.
علی‌رغم همه اینها یکی از آخرین رفتارهای ضدیت با دیگران، اتفاقی است که در نماز جمعه کرج رخ داد و نتیجه آن شد که آقای لاریجانی ریاست محترم مجلس از حضور در آنجا برای ایراد سخنرانی در روز 22 بهمن سال جاری استنکاف کرد و برای حفظ وحدت عطای این حضور را به لقایش ببخشد. مسأله این است که چگونه کسانی به خود جرأت می‌دهند که به نام اسلام و جمهوری اسلامی و انقلاب، تا این حد علیه مسئولین کشور تبلیغات کنند؟ واقعیت این است که وضعیت امروز ما، مشابه آن داستانی است که دو زن بر سر کودکی نزاع کردند و هرکدام گفتند کودک از آن اوست، هنگامی که حکم شد کودک دو نیم شود، مادر واقعی از قید دو نیم شدن گذشت و کودک را بخشید. ولی کیست که نداند چنان زنی که مدعی مادری کودک شده بود و به دو نیم شدن کودک رضایت داده بود، مادر واقعی نیست، سهل است که صلاحیت هیچ چیز دیگری را هم ندارد.
اگر کمی ارتفاع بگیریم و واقعیت جاری در جامعه ایران را از بالا ببینیم، تعجب خواهیم کرد که در این جامعه و در حالی که تحت تحریم است و دشمنان مترصد یک خطای آن هستند، تا ضربه خود را بزنند چگونه عده‌ای به خود حق می‌دهند که برای رسیدن به قدرت، دست به تخریب هر چیزی بزنند؟