روزنامه ابتکار
1395/10/23
رضا دهکی دوستان «یهویی»
در فرهنگ در هم آمیخته ایرانی و تشیع، سنتهایی وجود دارد که بر اساس آن، زندگان در هنگام مرگ و دفن رفتگان، برایش «خدا بیامرزی» میفرستند، فاتحه میدهند و اگر کدورتی هم دارند، اعلام حلالیت میکنند. باور بر این است که کمک کردن به سبکتر رفتن مردگان به درگاه عدل الهی، با این اعمال باعث سبکتر شدن و آمرزیده شدن خودشان توسط هم میشود. در هنگامه رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی، از همان ساعتهای شامگاه یکشنبه، 19 دی ماه در کنار غم و اندوه یاران، نزدیکان و البته هواداران وی و بهت دیگرانی که در ناگهانی بودن این رویداد مانده بودند، رویکرد برخی کسانی که در هنگامه زنده بودن آیتالله فقید، از هیچ حمله و هجمهای به وی پرهیز نمیکردند جالب توجه بود. این رفتارها و شیوه عمل را نمیتوان در چارچوب فرهنگ رفتاری ایرانیان شیعه درباره مرگ طبقهبندی کرد. وقتی این رویکرد پس از رحلت هاشمی رفسنجانی را با رفتارهایی که این دسته در سالهای اخیر درباره او انجام دادند مقایسه کنیم، میتواند دریافت که این رویکرد فراتر از خدا بیامرزی گفتن و حلال کردنهای مرسوم این شرایط است. مخالفان و منتقدان هاشمی رفسنجانی در روزگار رحلتش سه دستهاند. دستهای هستند که مشکل اصلیشان با نظام جمهوری اسلامی است و هر کس ذیل آن باشد، بر همین اساس دشمن است و باید بر او هر جور که میشود تاخت. این دسته حتی پس از رحلت هاشمی نیز با همان رویکرد پیشین به هجمه خود علیه هاشمی و حتی هر آن کس که برای رحلت وی عزادار است پرداختند و میپردازند. به هر حال حرجی بر این دسته نیست که لااقل تکلیفشان با خودشان و تکلیف دیگران با آنها روشن است. دسته دوم کسانی هستند که زمانی در زمره منتقدان و حتی مخالفان رفسنجانی قرار داشتند. اصلاحطلبان و بخشی از بدنه روشنفکری را که تلاش میکند به جریانهای سیاسی با دیدگاه و منطق روز بنگرد را میتوان در این عرصه طبقهبندی کرد. با این حال این دسته حداقل از سال 88 به این سو آن نگاه ضدیت را کنار گذاشتند. برخی زعامت هاشمی را پذیرفتند و برخی حداقل پذیرفتند که جایگاه وی در تعادل سیاست ایران ویژه است. این دسته در زمره کسانی بودند که رحلت آیتالله آنها را شوکه و اندوهگین کرد و نگران آینده سیاسی ایران بدون حضور شیخ اعتدالگر شدند. چیزی که بیشتر جلب توجه میکند، نگاه دسته سومی است که در سالهای اخیر و به ویژه پس از بزنگاه 88، در مقابل آیتالله هاشمی رفسنجانی قرار گرفتند و از هیچ هجمهای علیه او فروگذار نکردند. هرچند عبور این جریان از هاشمی رفسنجانی از سال 84 آغاز شده بود، اما در سال 88 و در میانه مناظرههای انتخاباتی با هجمههای یک طرفه محمود احمدینژاد و ذوقزدگی این جمع بروز عینی پیدا کرد. با حضور دوباره احمدینژاد در پاستور، یاران حلقه احمدینژاد، حامیان اصولگرا، نواصولگرا و تندروی وی، خط حمله و هجمه را به آیتالله هاشمی رفسنجانی ادامه دادند. نزدیک شدن سران اصلاحطلب به این شیخ سیاست و البته پیروزی حسن روحانی – که به عنوان یکی از یاران اصلی هاشمی شناخته میشود – در انتخابات 92 باعث شد که آتش توپخانه هجمهها شدیدتر شود. دیگر فرقی نمیکرد که از ثروت هاشمی به عنوان عامیانهترین هجمه استفاده کنند یا فرزندان وی را به وجهالمصالحه دشمنی با پدرشان قرار دهند و یا حتی ضعفهای ادعایی عملکرد دولت را به پای وی به عنوان پدر معنوی جریان اعتدال بنویسند. برنامه این جمع بر این بود که هاشمی رفسنجانی باید از هر جناح ممکن مورد حمله شدید و دائمی قرار گیرد و میگرفت. در این میان همراهی صداوسیما با این جریان جالب توجه بود. هاشمی رفسنجانی که هیچ وقت نتوانسته بود بر اساس حق قانونی خود به دفاع از خود درباره ادعاهای احمدینژاد در مناظرات 88 برخیزد، مورد بیمهریهای شدیدتر این سازمانی که نام «ملی» را با خود میکشد قرار گرفت تا جایی که در برهههایی از زمان به نظر میآمد نام آیتالله هاشمی رفسنجانی به لیست ممنوعالتصویران به جز در زمان ذم اضافه شده است! این که صداوسیما به ناگاه تغییر رویه داد و با رحلت آیتالله به مدح و ثنای وی پرداخت عجیب بود. عجیبتر رسانههایی مثل کیهان بودند که همواره با القاب خاصی هاشمی رفسنجانی را مورد عنایت قرار میداد و حال او را خدمتگزار انقلاب میخواند. در این میان رفتار ارگان رسانهای نزدیک به محمدباقر قالیباف از همه جالبتر بود. مجموعه «همشهری» که چند روز پیش از درگذشت هاشمی رفسنجانی، در کارتونی روی جلد همشهری ماه در هجمهای به وی تاخته بود، به ناگاه تغییر رویه داد. این رفتار در عمل برخی شخصیتهای منتقد و ضد هاشمی رفسنجانی نیز دیده میشد. در این شرایط میتوان سه سناریو را متصور شد. در درجه اول اگر فرض کنیم این رفتار ناشی از شیوه فرهنگی دینی ایرانیان شیعه با مقوله مرگ است، باید این سوال را مطرح کرد که چرا در زمان زنده بود یک فرد باید این چنین علیه او بود که رفتارهای پس از مرگش باعث تعجب شود؟ آنها که هاشمی رفسنجانی را به طلحه و زبیر قیاس کردند و از نابخشودگی ابدیاش گفتند، فکر نکردند که اکنون اگر او را مالک اشتر و عمار ویاسر میخوانند، از دید دیگران چگونه به نظر میرسد؟ در وهله دوم به نظر میرسد که برخی مایل هستند محبوبیت هاشمی رفسنجانی را در میان بخش خاصی از مردم به نفع خود مصادره کنند و یا حداقل حساب آن بخش خاص را جدا کنند. در نهایت میتوان فرض کرد که این رفتارها حاصل ریا و بهرهگیری از جو اجتماعی و همرنگ جماعت شدن صورت گرفته است. با این حال هر کدام که باشد، حتی اگر فردی موافق انتقاد از هاشمی رفسنجانی باشد، نمیتوان چنین رفتاری را سالوسانه، پرفریب و ریاکارانه ندید. این رفتارها نه تنها از چشم جامعه پنهان نمیماند، که موجب از چشم افتادن هم میشود. هاشمی رفسنجانی رفت و هر مرگ و رحلتی یادآور این است که همه میروند. باشد که لااقل این افراد هم به یاد مرگ بیفتند و فکر کنند که پشت تابوتشان چند نفر و چه کسانی راه خواهند رفت.
سایر اخبار این روزنامه
مازنی با تشریح طرح گفتوگوی ملی خبر داد
تشکیل کمیته تخصصی گفتوگوی ملی در فراکسیون امید
هفته شانزدهم لیگ برتر فوتبال
رویارویی استقلال با نفتِ بدون «دایی»
جانشینان آیتالله هاشمی رفسنجانی در سمتهایی که داشت چگونه تعیین میشوند؟
جای خالی «آیتالله»
رضا دهکی
دوستان «یهویی»
به مناسبت تقارن سالروز تاسیس شورای انقلاب و رحلت مهمترین عضو نخستین نهاد انقلابی بررسی شد
300روستا از ۴۵۶ روستا به چهره اصلی خود باز میگردند
گردشگری روستایی در گرو اصالت
تاثیر نوسازی ناوگان هوایی بر سودآوری پروازهای خارجی بررسی شد
سفر حج با ایرباس؟