فرصت‌ها را از دست ندهيم

در عالم ورزش و در بازي فوتبال، بعد از باخت، مربيان با حسرت می‌گويند چه فرصت‌هايي که می‌توانست به نتيجه مطلوب برسد اما ناکام مانديم و اين طبيعت فوتبال و بازي است که اگر نتوانيم گل بزنيم، حريف به ما گل می‌زند و بازنده و سرافکنده به خانه می‌فرستد. اين بيان حسرت‌ها می‌تواند از ميدان‌هاي ورزشي به عرصه سياست و کشورداري ما تسري پيدا کند تا ببينيم که به سبب سهل‌انگاري و تغافل، چه گل‌هايي در کيسه ماست. 
در اين زمينه، با نگاهي عميق و به دور از تعصب به اين دوران چهل ساله انقلاب با حقايقي مواجه می‌شويم که ناديده گرفتن آنها از نظر تاريخي امکان ندارد. و آن عبارت از فرصت‌هاي طلايي بسياري بود که از دست رفت و قدرش را هم ندانستيم، نخست پس از وقوع انقلاب و پيروزي حيرت‌آور آن بود که همسايگان را در بهت و انفعال فروبرد که می‌توانستيم به آنان اطمينان خاطر بدهيم که آسيبي از جانب ايران و شور انقلابي آن متوجه آنها نيست اما برعکس عمل کرديم تا چاره‌اي براي آنها نماند تا زمينه براي تجاوز عراق به کشور تازه انقلاب کرده ما، ايجاد شود. در جنگ نابرابر با رشادت دلاورمردان ما نتايجي رقم خورد که همسايگان عرب به عجز و لابه درآمدند و حاضر شدند ضمن دلجويي از ما، خسارات جنگ را به ما بپردازند اما ما بدون اينکه به تمهيدات استکبار بينديشيم، به خيالاتي سرگرم شديم که نتيجه آن شد که پيش آمد و آن فرصت‌هاي بينظير هم از کف رفت و در حقيقت باد در مشت شديم. 
در ماجراي لانه جاسوسي آمريکا و گروگانگيري، آنچه از دست داديم در عواقب آنچه به دست آورديم، نتيجه يکساني نداشت. در دوران اصلاحات و گفت و گوي تمدن‌ها به فرصت‌هاي جهاني و منطقه‌اي دست يافتيم و آن استقبال فهد در رياض و ژان شيراک در اليزه، نشانه اقتدار ما بود اما به بحران‌سازي‌هاي داخلي، آنچه يافته بوديم، باختيم و به بي‌ترمزي‌هايي رسيديم که مشمول ذيل فصل هفت شديم و شش قطعنامه عليه ما صادر شد که با درک درست و با نرمش قهرمانانه و تدبير بي‌سابقه عوامل سياسي داخلي و درک ضرورت‌هاي مقطعي با حمايت رهبري از خطر جستيم اما عملکردهاي داخلي هم‌راستا با خواسته‌هاي استکبار جهاني، آن فرصت‌ها را از ما گرفت و چون اهل تفکر و تعقل دست به قلم بردند و به بيان راهکارها و راهبردها درآمدند، ناديده گرفتيم و عرصه را به تنگ آورديم تا نمانند و خود ندانستيم که با سرمايه‌هاي طبيعي و انساني چه می‌کنيم. 
تا اينکه سرمايه‌هاي انساني ناچار به مهاجرت از ايران شدند و به خدمت آن قدرت‌هايي درآمدند که هيچ گاه جز به دشمني با مصالح نظام ما و منافع ملي ما، اقدامي نکرد‌ه‌اند و عجيب اينکه آن سرمايه‌داران بي‌درد و به خودانديش ما هم به جاي کمک به حل مشکل داخلي و ياري در ايجاد اشتغال، سرمايه‌هاي خود را به کشور‌هاي حاشيه‌اي و پيراموني بردند و در اين وانفساي تحريمي که با ديوانگي ديوانه برج ساز همراه  شد، آنچه صادر کردند، پولش را به ايران نياوردند و در حقيقت هم جنس خودمان را از دست داديم و هم پول و علقه‌هاي ملي را! 


و شگفت اين که عواملي از مخالفان دولت و معروف به دلواپسان، در نظر و تلقي هماني شدند و هماني گفتند که سران تل آويو و کاخ سفيد گفتند! توجه به نوشته‌ها و گفته‌ها، مدعاي صاحب اين نوشته را بر همه مدلل و مبرهن می‌کند که چه بوده است و چيست. 
به هر حال، تدبير درست ما در ماندن در معاهده برجام و خروج ترامپ از اين معاهده بين‌المللي بدون آن که انحرافي در اعمال ما پديد آمده باشد، فرصت طلايي ديگري به ما داد تا اروپاي متحد سنتي آمريکا را در اين پايبندي با خود همراه کنيم تا آنجا که در «ورشو» و در نشست «مونيخ» دنيا به وضوح  انزواي آمريکا را براي نخستين بار ديد. اما در همين عرصه و در اين فرصت طلايي، برخي خودسري‌ها در داخل با برخي نمايش‌هاي غيرضرور و بعضي خودسري‌ها در اروپا، ورق را به زيان ما برگرداندند آن چنان که همين اروپا تمامي داده‌هايش را در «اينستکس» که معلوم هم نيست که چه خاصيتي دارد، خلاصه کرد و دانمارک و هلند هم که از اعضاي موثر اتحاديه اروپا هستند به بهانه‌اي غيراثباتي، سفيران خود را فراخواندند و نقطه قوت ما تبديل به نقطه ضعف ما شد. و با نهايت تاسف همين فرصت‌سوزي‌ها سبب شد که چين هم براي حفظ منافع خود هر لحظه از مراوده با ما عقب بنشيند و هند و کره و ژاپن به دهان آمريکا نگاه کنند و روسيه هم بازي چند پهلوي خود را در سوريه، همه به زيان ما آغاز کند و با دشمن قسم خورده ما، اسرائيل، دست در دست هم بگذارد و خروج ما را از سوري‌هايی بخواهد که آن همه هزينه صرف کرد‌ه‌ايم! 
آنچه نقل شد، شمه‌اي از فرصت‌هايي بود که نتوانستيم از آنها استفاده کنيم و به اينجا رسيده‌ايم که اکنون اوضاع اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي ما روشن‌تر از آفتاب است و در کلام پاياني از آن عزيز ديپلماسي ايران که می‌گويد قدرت و نفوذ منطقه‌اي هزينه دارد بايد پرسيد که به چه قيمتي؟ و اقتداري که می‌گويد چيست؟ نگاه به داخل بايد ما را در مقابل چنين مدعايي، متنبه کرده باشد تا بدانيم که واقعيت هماني نيست که در ذهن شماست لذا ما بايد به نقطه‌اي از تعقل و تفکر برسيم که بدانيم اقتدار در تعامل و تفاهم داخلي و نيز بيروني است از همان نوعي که ظريف با عربستان را می‌خواهد که يک فرصت طلايي است اگر بدانيم و بگذارند و اما فرصت طلايي امروز ما همان FTAF است که نمی‌گذارد آمريکا همه درهاي مالي و اقتصادي را به روي ما ببندد. بديهي است که تعلل در اين مورد، آن مسئوليتي نيست که آينده تاريخ و مردم از مخالفانش نخواهند و داد اين همه ندانمکاري را نستانند.