نمایشگاه بهاری ناپایدار

نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران تاریخ کوتاهی است که در فرهنگ ما رقم خورده است. این خرده فرهنگ ده روزه مانند رسم باستانی نوروز دوره کوتاهی دارد که باید طی شود. کتاب و کتاب‌خوانی دیگر امری کاملا فرهنگی محسوب نمی‌شوند. در وهله اول نیازی است که طبقه دانش‌آموز و دانشگاهی به تهیه کتاب دارند و در مرحله دوم موضوعی اشرافی محسوب می‌شود. گواه این مطلب بورژواهای شرافتمند هستند که لوکس‌خوانی می‌کنند و هم اندازه بودن کتاب و کتابخانه و همخوانی رنگ جلد کتاب و زمینه چوبی کتابخانه‌شان و اهدای کتب ضخیم شعر از محتویات کتاب برایشان مهم‌تر است. با این همه نرفتن به نمایشگاه کتاب به خصوص برای قشر جوان کسر شان است و شرکت در آن مفهوم همزمانی با جامعه را دارد. هرچند حضورشان بی‌دلیل و تفریح دسته‌جمعی و گردش در یک عصر بهاری باشد.
سی و دو بهار از این تاریخ‌سازی گذشته و هنوز موجبات خشنودی بازار نشر و مخاطب فراهم نیامده است. جدای بحث گرانی کاغذ و مسائل مالی؛ دغدغه قدیمی‌کتاب سانسور است. ساده‌تر اگر نگاه کنیم وقتی با فیلترشکن می‌شود به غیراخلاقی‌ترین موضوعات و نایاب‌ترین کتب در اینترنت دسترسی پیدا کرد تیغ سانسور برای کتاب چه مفهومی ‌دارد ؟ اما اگر کمی ‌فکر کنیم می‌فهمیم که کتاب را فرهیخته ای می‌خواند که با چند کلمه غیر موجه نه تغییر عقیده می‌دهد و نه پایه‌های اخلاقی‌اش متزلزل می‌شود. گذشته از این اگر پایه‌های فرهنگ مسلط، صحیح و محکم است هیچ بیانی نمی‌تواند آن را ویران کند. پس چه نیازی به سانسور کتاب است؟ سانسور باعث می‌شود صدها کتاب از نمایشگاه جا بماند و ناشر و نویسنده و مترجم و مخاطب دچار نارضایتی بشوند. با این روش نمایشگاه به طبل توخالی شبیه‌تر می‌شود و از سویی همان کتب بی‌مجوز در نت و کنار خیابان یافت می‌شوند. بسیاری از نویسندگان نیز به بنگاه‌های نشر خارجی مراجعه می‌کنند. متولی این شکل وخیم از چاپ و نشر و کتاب‌خوانی دقیقا کدام نهاد است ؟آیا هرگز می‌پرسیم هزینه برپایی این بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی چقدر است و بازخورد آن چیست ؟ برگزاری این مراسم باشکوه و اعلان ورود و خروج نویسندگان و خیر مقدم به آنان و بازدید رجال و سلبریتی‌ها از نمایشگاه نمی‌تواند به خودی خود حاکی از ارتقای سح فرهنگی باشد. درک ما از فرهنگ تنزل یافته که مد کتاب‌خوانی با حضور چهرها در کتاب فروشی‌ها و سلفی گرفتن با آنها تبدیل به ارزش شده. هنرپیشه یا فوتبالیستی که در مسائل اقتصادی و سیاسی نیز نظر می‌دهد
یک روز بر مبنای سلیقه یا درخواست کتاب فروش
در یک کتاب‌فروشی حضور پیدا می‌کند و هزاران لایک در صفحه مجازی‌اش نشان‌دهنده عملکرد درست اوست . اگر نمایشگاه کتاب میراثی ناخواسته است که به ما تحمیل شده و در حال انتقال آن به نسل آینده‌ایم پس معضلات آن را دریابیم و با چشم‌اندازی صحیح‌تر به سمت آینده کتاب برویم. همیشه هم نباید منتظر ارائه آمار و ارقام باشیم که اتفاقات فرهنگی را برایمان در حد حماسه ارزیابی کند تا خودی نشان دهد صنف کتاب‌فروش و ناشر و مخاطب نیز اگر به آمار و ارقام خود برسند مشکلی ایجاد نمی‌شود چرا که کسی قصد موازی‌کاری یا سنگ‌اندازی ندارد . آیا میزان تولید کتاب و فروش و اعلام اختتامیه و معرفی ناشر برتر حائز اهمیت بیشتری است یا میزان رضایت مخاطبی که از دورترین نقطه ایران خود را به پایتخت رسانده بود و نمی‌دانست ناشر مورد نظرش در نمایشگاه شرکت نکرده است. واقعا مخاطب اصلی نمایشگاه کتاب کیست؟ کج‌خلقی راه گم کرده یا دانای کل که همه را می‌داند؟ دانشجویی در حال پرسه زدن که برای پیری خود خاطره جمع می‌کند یا کسی که پاسخی از نمایشگاه نگرفته؟ آیا نمایشگاه موازی همان
پیاده روهای خیابان انقلاب نیست که کتب نایاب و کمیاب به وفور در آنجا یافت می‌شود ؟ راهکار کج به مخاطب نشان دادن یعنی معرفی غیرمستقیم راه تخلف. پس نمایشگاه، معرف کتاب‌های غیررسمی ‌است و نادیده‌ها را نشان می‌دهد. تبلیغات همیشه پخش تراکت نیست و رسانه‌ها این را می‌دانند که در این ایام، وقت را ارزشمند تلقی می‌کنند و با تبلیغ مردم به نمایشگاه بشتابید(به‌خصوص در رادیو) مردم را به نمایشگاه می‌خوانند. جالب است که مثل روزهای دیگر وقت را طلا معرفی نمی‌کنند چون می‌دانند که طلا با اهل فرهنگ همخوانی ذاتی ندارد. به هرحال راه نمایشگاه راهی ناشناخته است برای دامن زدن به بحران هویت مخاطب و ایجاد زخم بر روح سرکش جوانی که هزاران سوال از هستی برای معرفت بیشتر دارد. وقت آن رسیده که آمار عدم انتشارات را جدی‌تر بگیریم و تاریخ‌سازی خطی و سلیقه‌ای و تکراری را رها کنیم تا نمایشگاه کتاب بهار زودگذری نباشد که به پاییز هفته کتاب می‌پیوندد.