تختی در لبه پرتگاه!

محصول پر و پیمانی که قرار بود روی پرده نقره‌ای چشم‌ها را خیره کند و برنده دوئل‌ها‌ی هنر هفتم در بهار لقب بگیرد، برخلاف پیش‌بینی‌ها در میدان عمل روی موج باختن و شکست خوردن افتاد و صندلی‌ها‌ی خالی این پالس را به بیرون سالن‌ها‌ی خاموش فرستادند که تختی در لبه پرتگاه قرار گرفته است. سازنده فیلم "اینجا بدون من" برای ساختن تختی کم نمی‌گذارد و کدهای مهمی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد و صفحات تاریخ را عوض می‌کند. فیلم بی‌هراس از فیدبک‌ها و اظهارنظرها به یک ابهام کهنه پایان می‌دهد. حتی اگر اسطوره کشی امتحان سختی را پیش روی کارگردان قرار دهد و به داستان سازی‌ها‌ی جذاب جلال آل احمد پایان بخشد و حتی اگر پروژه شهیدسازی غلامرضای رادمرد تحت تاثیر پلان‌ها‌ی سیاه و سفید فیلم
قرار گیرد، باز هم معادلات چندمجهولیِ صندلی‌های خالی حل نخواهد شد و گیشه طعم تلخ شکست را می‌چشد. باید پذیرفت عدم اقبال عمومی به آخرین دستپخت بهرام توکلی ربطی به فحوای فیلم و دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها‌ی قرص و محکم آن ندارد. شاید برای
دیده شدن در سینمای امروز ایران این همه جدی بودن و به عمق حوادث نقب زدن لازم نباشد. مرور فیلم‌ها‌یی که با کمترین ریسک فروش قابل قبولی داشته و اکران نوروزی را تحت تاثیر قرار دادند می‌تواند چشم‌ها‌ را به روی حقیقتی گمشده باز کند. تختی در چنبره رحمان ۱۴۰۰، چهارانگشتی، زندانی‌ها‌ و ژن خوک جزغاله شده و مرزهای فروش را درنمی وردد تا معلوم شود ذائقه حاکم بر سینمای ایران با فیلم‌ها‌یی از این جنس همخوانی چندانی ندارد و در سوسوی چراغ‌ها‌ی نتابیده، گریزی نیست جز آنکه بلیط لعنتی را معیاری برای رستگاری یک اثر قلمداد نکنیم و به روده برشدن‌ها‌ی جماعتی در سانس‌ها‌ی شلوغ دل خوش داریم. با این همه تختی گرچه صندلی‌ها‌ را به خاموشی و سکوت واگذار کرده اما بی‌مداهنه فیلم خوش ساخت و شجاعانه‌ای است که با وجود عدم بهره‌گیری از ستاره‌ها‌
و چهره‌ها‌ی بفروش، دیوارهای تردید را پس از
نیم قرن فرو ریخته است تا باور کنیم در کمرکش سکوت سالن‌ها‌، می‌توان امتزاج ناگهانی حقیقت و هنر را نظاره کرد و به احترام اثری فارغ از خوش آمد منتقدان آسان گیر کلاه از سر برداشت. تختی آوازهای دور و دیر اهل این آبادی است.چه بخواهیم و چه نخواهیم!