آقا معلم تو چکاره‌ای

میلاد محمودزاده‪-‬ توجه کنید این متن واقعی است.
بهانه نوشتن این متن اتفاقی است که چند روز پیش سر کلاسم افتاد و به شدت من را تحت تاثیر قرار دارد. چند روز قبل در اثناء شروع درسم بودم که دانش آموزی دست بلند کرد و من هم مثل همیشه به مثابه سقراطی همیشه خوشحال از پرسشگری دانش آموزانش به او اجازه دادم که سوالش را بپرسد. او با لحنی جالب و معصومانه ای پرسید: آقا معلم تو چکاره ای
از سوالش متعجب شدم و با حالتی طنزآمیز گفتم : «بیکارم».
سپس ادامه دادم پسرم من معلم هستم. او ادامه داد: آخر بیشتر معلمان شغل دوم دارند.


نمی خواهم حرف های تکراری بزنم اما مناسب می دانم این چند دیالوگ مختصر بهانه ای هر چند کوتاه برای ورود به لایه های پنهان این مباحث و تفکری انتقادی در باب تحلیل فلسفی، جامعه شناختی وضعیت جامعه ی فعلی خودمان باشد کاری که میشل فوکو فیلسوف نامدار فرانسوی. اصلی ترین رسالت هر جامعه و نظام اموزشی فارغ از محتوای آن می داند. اگر از تاملات هستی شناسانه که امری واجب است فعلا صرف نظر کنیم و نگاه خود را به ساحت فرهنگی تمدنی ایران زمین معطوف کنیم در میابیم که بنابر تقسیم بندی ساموئل کوهن فیلسوف و جامعه شناس آمریکایی که در کتاب ساختار انقلاب های علمی توضیح می دهد که جوامع برای طی رشد و توسعه و سیر تحول علمی چهار مرحله را پشت سر می گذارند که این مراحل عبارت اند از : 1-مرحله پیش از علم 2- مرحله علم عادی 3- مرحله بحران 4- مرحله انقلاب علمی.
نویسنده به دلایلی که اهم آن در زیر خواهد آمد معتقد است که جامعه ی ایران از مرحله ی پیشا علمی آنسوتر نرفته است و نخبگان جامعه نه تنها درک عمیقی از وضعیت اجتماع بلکه حتی از ریشه و علل مشکلات هم ندارند و به نوعی جامعه ی ایرانی و از همه مهمتر انسان ایرانی دچار انحطاط اخلاقی و انحطاط علمی شده است. از جمله دلایل فراوان انحطاط اخلاقی می توان به اصطلاح غارت گری اجتماعی که توسط دکتر نعمت الله فاضلی جامعه شناس ایرانی مورد تاکید است اشاره کرد که به خوبی وضعیت فعلی را شرح می دهد که به معنای اولویت دادن صرف به منافع شخصی در امور اجتماعی و سوء استفاده در حد توان از ثروت اجتماعی است. در بعد انحطاط علمی نیز جامعه ی ایران همه ویژگی های آن را دارد. انسان ایرانی متفکر به معنای عام کلمه نیست و روشنفکر ایرانی نیز به خوبی با لایه های اجتماع ارتباط برقرار نمی کند و همین موجب گسست علمی برای رسیدن به شناخت است. حتی در بعد آکادمیک نیز وضعیت دانشگاهی و مقالات علمی ما نشان داده اند که این ره که می رویم به ترکستان است.
سخنم را کوتاه می کنم و اینگونه به پایان می رسانم که نقدی که بر بیشتر روشنفکران و صاحب نظران کشورم دارم این است که این افراد هیچگاه در مباحثات‌شان و تحلیل های گفتمانی و اجتماعی خود ردی و اشاره ای به اهمیت آموزش و پرورش نکرده اند و نمی کنند. این سطحی نگری و تقلیل گرایی را چگونه تحلیل کنیم درحالی که ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی و حتی اقتصادی این سرزمین عدم آموزش صحیح و ناکارآمدی نهادی کلیدی مانند آموزش و پرورش است.
در حالی که سوال دانش آموزم مدام در ذهنم تکرار می شودخطاب به دانش آموزانم می گویم که : آری عزیزانم تا زمانی که راه ما به ترکستان باشد من بیکارم.