روزنامه جوان
1398/05/10
دیپلماسی الیزابتی
الو! ملکه انگلیس؟ بهبه آقاحسین! خورشید از کدوم طرف دراومده؟از طرف مستعمرات انگلیس!
ایش! نگو که چیز یعنی دلم خونه! ببینم! تونستی برای ما کاری بکنی یا نه، پسرم؟ چی میشه از نفوذت بین سران جمهوری اسلامی استفاده کنی، بلکه ما خبر آزادی این نفتکشمون رو بشنویم!
خخخ... خ... خخخخخ!
به چی میخندی؟
به هیچی! دارم خیار میخورم! میخوری؟
من بعد اون خدابیامرز، دیگه لب به خیار نزدم! لرز میکنم! کلا سردی به ما نمیسازه! تونستی برای ما حرکتی بزنی یا نه؟
حله! خیالت تخت! یکی رو پیدا کردم، ظرف چند ساعت، خبر آزادی نفتکشتون رو بشنوین!
خدا از دهنت بشنوه آقاحسین! بگو ببینم به کی رو انداختی؟ حجازی؟!
نه!
وحید حقانیان یا مقدم یا حسین محمدی؟!
هیچ کدوم! یه راهنمایی میکنم؛ سرداره!
سردار سلامی؟!
نه!
حاجقاسم؟!
باز نه!
سردار آزمون؟!
نچ!
سردار جنگل، میرزاکوچکخان؟!
اسکلی؟!
سردار سپاه و مشک بر دوش؟!
«سردار سپاه و مشک بر دوش» دیگه چیه؟!
مگه اسم یکی از سرداران نیروی دریایی سپاه، آقای «و مشک بر دوش» نیست؟!
عقلت کمهها! این مال یکی از نوحههای حاجمحموده در توصیف حضرت عباس!
آهان فهمیدم، سردار حاجیزاده!
نخیر!
بیشتر راهنمایی کن، آقاحسین!
از مجریان خبره!
حیاتی؟
احسنت به ملکه باهوش انگلیس! درست گفتی!
ولی مگه آقای حیاتی، سردار هستن؟!
سردار عرصه خبر هستن دیگه!
اونوقت حیاتی چطور میخواد نفتکش ما رو آزاد کنه؟! مگه نفوذ داره در میان رجل نظام؟!
بالاخره میخوای خبر آزادی نفتکشتون رو بشنوی یا نه؟!
بله که میخوام! به جون کیت میدلتون و مگان مارکل که میخوام چیز به تن هیچ کدومشون نباشه، همه آرزوم اینه که خبر آزادی نفتکشمون رو بشنوم، بعد با خیال راحت بمیرم!
زبونت رو گاز بگیر، ملکه! به خدا فقط یه بار دیگه، حرف از مرگ بزنی، باهات همکاری نمیکنما!
فدای محبتت! حالا حیاتی چطوری خبر آزادی نفتکش ما رو اعلام کنه؟!
اتفاقاً باهاش صحبت کردم! فکر همهجا رو کردیم! همهچیز هماهنگه! قراره اول، خانم فضهسادات حسینی بگه؛ «به خبر مهمی که هماینک به دست ما رسیده، توجه کنید!» بعد دوربین، زوم بشه روی حیاتی و اونوقت حیاتی بگه؛ «نفتکش انگلیسی که چندی پیش به مرزهای آبی ایران، تجاوز کرده بود، همین الان آزاد شد و دوباره به دست انگلیسیها افتاد!»
یعنی واقعاً آزاد بشه و حیاتی هم خبرش رو بگه یا دروغکی؟!
دروغکی دیگه!
دروغکی به چه درد من میخوره؟! اسکل کردی منو؟!
مگه نگفتی؛ آرزو داری خبر آزادی کشتیتون رو بشنوی؟! خب! وقتی حیاتی خبرش رو بگه، میشنوی دیگه!
بله، اما راستکی، نه دروغکی!
مگه شما مدعی نیستین اخبار تلویزیون جمهوری اسلامی همهاش دروغه؟! این دروغ هم روش!
فکر کنم منو اسکل خودت کردی آقاحسین! اگه راست میگی، کاری کن واقعاً کشتی ما آزاد بشه! واقعنکی!
خخخخخ... خ... خخخ!
داری خیار میخوری؟!
نه! دارم میخندم! ببین ملکه! اگه پنج بار پشتسر هم، بدون مکث بگی؛ «وای از این درشتی! و بلکه هم پلشتی! کُشتی گرفت سپاه با کِشتی ما! ببین چه کار زشتی! وای چه کار زشتی! سلام بر رجایی! مرگ بر انگلیس! درود بر بهشتی! سلام بر رزمندگان اسلام!»، به جان خودت، همین الان به سردار سلامی زنگ میزنم، کشتیتون آزاد بشه!
یعنی اینقدر نفوذ داری؟!
یعنی باور نداری؟! مگه من سال ۸۸ ننوشتم: «من مستأجر نیستم؛ خانهام بیت رهبری است!» خب این یعنی اوج نفوذ دیگه، خنگ خدا!
آخه جملهای که گفتی، خیلی طولانی بود! میخوای پنج بار بگم؛ «تاجر! تو چه تجارت میکنی؟! به تو چه که من چه تجارت میکنم؟!»
قبوله!
تاجر! تو چه...
پشتخطی دارم! نجمالدین شریعتیه! فعلاً برم، تا بعد! به جفت عروسهات، چیز ما یعنی سلام ما رو برسون! فعلا!