نگاه اول و جایگاه درجه دوم به دولت

 
 
 
 


برخي جايگاه دولت در ساختار قدرت ايران را شبيه جايگاه همسر موقت مي‌دانند. به بيان ديگر دولت در نظام جمهوري اسلامي ايران دوره‌هاي 4 و يا 8 ساله‌اي را طي مي‌کند که در آن به طور موقت قوه اجرايي را به دست گرفته و تنظيم کننده ارتباط ملت با نظام قدرت در وضعيت نامتعادل است. همچنين به عنوان سپر دفاعي به کار برده مي‌شود يا به عنوان مجسمه شيطان در آوردگاه‌هاي حج سياسي در انتخابات رمي شده و از آن تبري جسته مي‌شود. لذا دولت‌ها با ساخت کنوني ايران جايگاه تعريف شده‌اي در جهت ايجاد فضاي حائل ميان ملت و نظام قدرت را به عهده گرفته‌اند که تدارکاتچي حکومت و از سوي ديگر به درمانگر آلام مردم در چارچوب سخن درماني‌هاي انتخاباتي در عرصه‌هاي گوناگون مبدل شده‌اند. از اول انقلاب و شکل‌گيري نظام جمهوري اسلامي تاکنون دولت‌هاي متفاوتي از دولت موقت بازرگان گرفته تا دولت اعتدال حسن روحاني، سرکار آمده است. آنچه که به عنوان مرکزيت قدرت در چنين ساختي کار مي‌کند نهادهاي فرادولتي در چارچوب بهره‌برداري از دولت در زمان‌هاي معين تاريخي براي گذر از فراز و نشيب‌هاي ناشي از تحولات منطقه‌اي و بين‌المللي بوده است. هم‌اکنون نيز دولت همين حالت را دارد. در عرصه سياست داخلي دولت به عنوان قوه مجريه محسوب مي‌شود و در اجرا نيز هماهنگي و تدارکات براي اجرا فراهم مي‌نمايد. لذا قدرت اجرايي چنداني به‌رغم وجود ساختاري تعريف شده براي دولت با هيات دولت مشخص، وزراي معين، وزارتخانه‌ها و شوراهاي متعددي که رئيس دولت رياست آنها را بر عهده دارد وجود دارد. اما بافت آن با بافت قدرت چندان عجين و تلفيق شده نيست. اگرچه در اين ساخت داراي قدرت است، اما در اين مدت تنها مي‌تواند هماهنگ کننده و تدارکاتچي باشد. از اين جهت دوران نخست روي کار آمدن دولت‌ها، دوران ماه عسل دولت‌هاست و هر چه دولت‌ها به دوران انتهايي خود نزديک مي‌شوند از خادم ملت به خائن ملت تبديل و سپس از گردانه خارج مي‌شوند. حتي روساي دولت‌هاي گوناگون در وضعيت نامناسبي قرار مي‌گيرند. در عرصه سياست منطقه‌اي نيز دولت‌ها در وضعيت کنوني در ايران جايگاه چندان مستحکمي ندارند. اگرچه در دهه‌هاي اول و دوم شناسايي اين جايگاه مشکل بود و به قول خبرنگار رپوبليکاي ايتاليا در ايران ساختار قدرتي وجود داشته که دو کنشگر اصلي آن يعني رهبري و رياست جمهوري يکي گاز را فشار مي‌داد و ديگري ترمز را و گاه جاي خود را در عين هماهنگي عوض مي‌کردند، امروزه اين نقش نيز براي دولت در عرصه منطقه‌اي و سپس بين‌المللي وجود ندارد. دولت‌ها به عنوان سخنگوي حکومت نه داراي قدرت تصميم‌گيري و حتي تصميم‌سازي در عرصه سياست‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي شناخته مي‌شوند. اوباما زماني که بر سرکار آمد در ارتباط با پرونده هسته‌اي هيچ گاه به رئيس‌جمهور ايران نامه‌نگاري نکرد. بعدها مشاهده کرديم که رئيس‌جمهور ايران به وي پيام تبريک فرستاد اما هيچ پاسخي از اوباما دريافت نکرد. مدتي بعد مذاکرات هسته‌اي در عمان آغاز شد و اين مذاکرات از سوي نمايندگان حکومت شکل گرفت و به ايجاد فضاي مناسب براي حصول برجام منتهي شد. قدرت‌هاي بين‌المللي مانند آمريکا آشکارا آن را بيان مي‌دارند. آنچه که برايان هوک، پمپئو، بولتون و حتي خود ترامپ درخصوص نقش وزير خارجه و رئيس‌جمهور ايران مي‌گويند چندان خالي از واقعيت‌هاي موجود در ايران نيست. لذا مي‌بينيم که رئيس‌جمهور وقت در اهميت دولت در پيروزي زندگي مردم سخن مي‌گويد، از اين منظر به نظر مي‌رسد در آينده‌اي نه چندان دور بازنگري در قانون اساسي خواهد شد و فضايي ايجاد مي‌شود که در آن قدرت و جايگاه آن مشخص‌تر و پاسخگويي شفاف‌تر باشد. نمي‌شود دولت به عنوان مرکز قدرت در ايران شناسايي شده و بخواهد پاسخگوي مردم باشد اما در عين حال آنچنان که بايد و شايد داراي قدرت نباشد. اين مساله دير يا زود خود را نمايان خواهد کرد. از اين منظر به نظر مي‌رسد که در آينده فارغ از آنکه چه مدلي از حکومت در بازنگري قانون اساسي در ايران وجود داشته باشد، بايد به گونه‌اي قدرت و جايگاه آن مشخص شود. مسئوليت پذيري و شفافيت در پاسخگويي به مردم از منظر ساختار قدرت مشخص شود.