حدیث رنج دربی...

امید مافی‪-‬ سهم ما از نودمین دربی پایتخت باز هم چشم اندازی
از التهاب و سکون بود و در ضیافت واپسین روزِ تابستان سازها نواختن را از یاد بردند تا آزادی برای کشته مرده‌های سربه هوا قفس شود.
یک جدال تهی از بار فنی و کاملا احساساتی که اگر تک گل سرخ‌ها را از آن بگیریم فاقد هرگونه نقطه عطفی خواهد بود و نمره مردودی را در کارنامه اش نظاره خواهد کرد. در یک سو قشون آشفته و بی روح آبی که پس از آخرین سوت قاضی میدان سخت در فراغ روزهای زعفرانی گریست.لشگر از پیش شکست خورده ای که از فرط تشویش هرگز نتوانست درهای بسته را به روی مردان خود باز کند و از خاکریز قرمزها به سلامت رد شود.اینگونه شد که همچون دربی پیشین پنالتی لاجوردی‌ها دود شد و به هوا رفت و فرمانده ایتالیایی کارد را در استخوان سربازان خود دید و جُم نخورد.
دیروز ارتش قرمز همای سعادت را زمانی روی شانه‌های خود دید که از معدود فرصت‌های پیش آمده نهایت استفاده را برد و گاف وحشتناک سنگربان آبی‌ها را به گل بدل کرد تا نیمی از سکوها در هلهله و هورا غرقه شوند و پیرمرد آرژانتینی با کراوات قرمز روی ابرهای ناشناس قدم بزند.


سه امتیاز دربی نودم گرچه به حساب پرسپولیس واریز شد و این تیم را به بالای جدول سوق داد اما نمایش پر از عصبیت توپچی‌هایی که میان صخره و سنگ گرفتار شده بودند و به زیر توپ زدن بسنده کردند سبب شد تا پای جعبه رنگی چشم‌هایمان را به دریچه‌های تاریک بدوزیم و میان زیستن و مرگ به تفنگچی‌هایی بیندیشیم که میلیاردها تومان بابت نمایش‌های خود می‌گیرند اما تنها حدیث رنج این فوتبالِ خسته را در مخمل سبز روایت می‌کنند.
حالا که همه چیز به آخر رسیده باید نوشت سه امتیاز حساس ایستگاه چهارم نصیب شاگردان خوشبخت کالدرون شد و استراماچونی سرگشته از هر وقت دیگر راه‌های خروج از خانه آبی را فراروی خود دید.
در این بین اما خنجرهای صیقل نخورده جنگی بدون تصویرهای رویایی و مهیج را در قاب چشممان نشاند تا باور کنیم در چهار راه بوسه و لبخند دربی مرهم هیچ زخم ناسوری نیست.