«ابتکار» دلایل ورود کمتر هنرمندان تجسمی به خلق آثار اعتراضی را بررسی کرد هنر در محاق ترس!

فاطمه امین‌الرعایا
در دنیای مدرن، از دو زاویه می‌توان به هنر نگاه کرد، یکی هنر تنها به معنای هنر و دیگری هنر به‌عنوان ابزاری برای بیان دیدگاهی خاص. در عصر جدید بسیاری از هنرمندان در سرتاسر دنیا در شاخه‌های گوناگون هنری، از هنرشان به عنوان ابزاری برای پیشبرد جامعه به سوی نقطه تعالی استفاده می‌کنند. فرقی ندارد سینماگر باشند، موسیقیدان، نقاش، کارتونیست و... هنرمندان از هنرشان برای انتقاد به وضع موجود بهره می‌گیرند. به عنوان مثال جان کری، بازیگر مشهور کانادایی با کشیدن یک نقاشی طنزآمیز با محتوای سیاسی، ترامپ و هوادارانش را دست انداخت. اما چقدر هنرمندان کشور ما از ظرفیت هنرشان برای انتقاد به اتفاقات روز جامعه استفاده می‌کنند؟
جان کری از زمان رئیس‌جمهور شدن دونالد ترامپ تا به حال بارها از توئیتر خود استفاده کرده تا نقاشی‌هایش که همگی سیاسی هستند را با عموم مردم به اشتراک بگذارد. این بازیگر و کمدین تا به حال ۴۱ نقاشی سیاسی کشیده که جدیدترین‌های آنها علاوه بر ترامپ به شخصیت‌هایی از جمله جفری اپستین و رابرت مالر ‌پرداختند. اما جدیدترین نقاشی جیم کری که در توئیتر این بازیگر و هنرمند معروف قرار داده شده، هواداران دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا را هدف قرار داده و ممکن است بسیاری از آن‌ها را خشمگین کند. این نقاشی که با یک پس‌زمینه سبز نئونی کشیده شده، مرغی را در حالی نشان می‌دهد که یک کلاه قرمز معروف هواداران ترامپ یعنی «آمریکا را دوباره بزرگ کن» به سر دارد و پیراهنی به تن کرده که رویش نوشته «من با احمق هستم». در مرکز این پیراهن هاله‌ای از صورت ترامپ دیده می‌شود که دارد تعدادی از محبوب‌ترین جملاتی را فریاد می‌زند که هواداران او در سخنرانی‌ها و اجتماع‌های او به زبان می‌آورند. از جمله آن‌ها می‌توان از «او را زندانی کن!» نام برد که به هیلاری کلینتون اشاره دارد. دیگر جملاتی که روی پیراهن نوشته «دیوار را بساز!» و «آن‌ها را برگردان!» است.
هنر به مثابه هنر یا هنر تاثیرگذار؟


اگر آثار هنرمندان داخلی خصوصا در زمینه آثار نقاشی یا هنرهای تجسمی را مرور کنیم، چقدر در میان آنها شاهد وجود نگاهی انتقادآمیز خواهیم بود؟ به جز کارتونیست‌ها یا گرافیست‌ها که چقدر هنرمندان شاخه‌های دیگر هنرهای تجسمی در آثار خود چنین نگاهی را لحاظ می‌کنند؟ کیانوش غریب‌پور، گرافیست، معتقد است به جز کارتونیست‌ها و گرافیست‌ها دیگر هنرمندان شاخه‌های هنرهای تجسمی چندان به این سمت نرفته‌اند، البته نباید آنها را مورد شماتت قرار داد. گرچه این اتفاق وظیفه هر نخبه و انسان آگاهی است که از ابزارهایی که در دست دارد برای کمک به بهتر شدن جامعه بهره گیرد. او دلایل مختلفی را برای این اتفاق بر‏می‌شمرد. غریب‌پور به «ابتکار» می‌گوید: اینکه هنرمند لزوما از هنر خودش به عنوان ابزاری برای بیان مشکلات جامعه استفاده کند، بیشتر به تلقی ما از آن هنر و زیرشاخه‌هایش بستگی دارد. ما عادت کرده‌ایم نقاشی و مجسمه را به‌گونه‌ای دیگر و به عنوان هنر ناب ببینیم که قرار نیست پیغام ویژه‌ای از آن بگیریم. البته ممکن است هنرمندان احساس کنند نمی‌توانند با هنرشان تاثیر چندانی بر مسائل اجتماعی داشته باشند، بنابراین ترجیح می‌دهند زندگی شخصی خودشان را داشته باشند. اما نقاشانی که می‌شناسم معمولا نگاه‌شان را به مسائل گوناگون در گفت‌وگوها بیان می‌کنند یا از راه‌های دیگری برای عنوان کردن آنها بهره می‌گیرند اما ممکن است لزوما این نگاه در هنرشان منعکس نشود.
محدودیت‌ها بسیارند
اما برخی معتقدند به دلیل وجود محدودیت‌ها در بیان مشکلات اجتماعی یا مسائل روز کشور هنرمندان ترجیح می‌دهند از ورود به این مسائل در آثارشان خوددداری کنند. غریب‌پور درباره این محدودیت‌ها می‌گوید: محدودیت‌های گسترده‌ای در این زمینه وجود دارد. عدم وجود امنیت یکی از این موارد است. همچنین ممکن است برخی از هنرمندان از تهدیدهای پس از خلق هنر نگران باشند چون هنگام خلق هنر که کسی مزاحم هنرمند نمی‌شود اما ممکن است فضای اعتراضی پس از خلق اثر، برای سیستم‌های رسمی قابل تحمل نباشد. ما نمونه این اتفاق را دیده‌ایم، هنرمندی که تنها به دنبال انجام مسئولیت اجتماعی خودش است و به جایی وابسته نیست اما ممکن است چنین تلقی شود که قلم به مزد است. بنابراین ممکن است اینکه هنرمند بر اساس اقدامی خودخواسته و تشخیص شخصی اثری را خلق کرده، در نگاه اول دیده نشود.
او با اشاره به اهمیت پذیرش اجتماعی می‌افزاید: پذیرش اجتماعی نیز در این زمینه حائز اهمیت است. به این معنا که مخاطبان نیز باید آمادگی دیدن این نوع حرکت‌ها از هنرمندان را داشته باشند و این اتفاق نیازمند زمینه‌سازی فرهنگی است که در حوزه‌های تمدنی یا تاریخی می‌توان آن را مشاهده کرد. به عنوان مثال در دهه 50 همزمان با انقلاب، این فضا برای هنرمندان فراهم بود و بعد از آن در دهه 60 به شکل رسمی‌تر، به این معنا که این اتفاق از سوی حکومت و دولت هم پذیرفته‌شده بود، هنرمندان این‌گونه ابداعات را داشتند و مردم هم منتظر دیدن چنین اتفاقاتی در رسانه‌های محدود همان زمان بودند و این انتظار از سوی جامعه و خلق آثار از طرف هنرمندان، رابطه‌ای دوسویه بود و هنرمندان هم خودشان را موظف می‌دانستند.
غریب‌پور ادامه می‌دهد: اما امروز هنرمندان ما بنابه دلایل شخصی، تشخیص شخصی و یا تجربه تاریخی‌شان ترجیح می‌دهند در گوشه خلوت کارگاه‌های‏شان مشغول به خلق آثاری باشند که جهان شخصی خودشان است و ضرورتا واکنشی به مسائل اجتماعی نیست که شاید دلایلی مثل عاقبت‌اندیشی داشته باشد. به نظرم محدودیت‌ها بسیار مشخص است. در جوامعی مثل جامعه ما، وقتی شدت التهاب‌های اجتماعی بالا می‌رود، ممکن است از هر اتفاقی تعبیری دیگر شود. اگر فضایی که همیشه ما منتظر آن هستیم، فضایی که در آن نقد آزاد، بدون سوءتعبیر و سوءبرداشت و بدون ایجاد زمینه تنبیهی برای هنرمندان وجود داشته باشد، فراهم شود جامعه سالم‌تری خواهیم داشت که در آن اتفاقات غلط احساسی و اعتراضی کمتر رخ می‌دهد ولی این هنرمندان نیستند که باید این فضا را فراهم کنند، ایجاد این فضا وظیفه سیستم‌های ناظر است.
اهمیت جریان ایجادشده، بعد از خلق آثار
برخی اوقات هنرمندان برای خلق آثاری اعتراضی در زمینه مسائل روز، نیازمند وجود رسانه‌ای برای دیده شدن آثارشان هستند که ممکن است به دلایل مختلف چنین امکانی فراهم نباشد، اما هنرمندان شناخته‌شده نیازی به رسانه ندارند، کافی است اثری خلق کنند تا تمام مردم درباره آن صحبت کنند، چرا چنین هنرمندانی به این عرصه ورود نمی‌کنند؟ غریب‌پور می‌گوید: فرض کنید این هنرمندان چنین کاری بکنند، بعد چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ چون موضوع مهم آن است. جریانی که در جامعه به راه می‌افتد و واکنش‌هایی که به این اثر نشان داده می‌شود، چیست؟ چون به نظرم این موضوع مهم‌تر از اثر است. به نظر می‌رسد عواقب این کار یا خیلی روشن نیست یا شرایط برای هنرمند امن نیست که وارد این عرصه شود.
او می‌افزاید: در هر سرزمینی شکل‌ها و ژانرهای شاخه‌های هنری به انواعی تعبیر می‌شوند که در سرزمین دیگر شاهد آن نباشیم. مثلا در شاخه لباس و مد، فشن اعتراضی نیز وجود دارد که هنرمند می‌تواند در قالب اثرش درباره محیط‏زیست یا انرژی اثری خلق کند که در روزمره نشود از آن استفاده شود اما بیان اعتراضی دارد. معمولا در کشورهایی مثل ما بخشی از هنر به سمت بیان اعتراضی می‌رود که بیشتر ماهیت رسانه‌ای داشته باشد، مثل کارتون و گرافیک. ممکن است گرافیتی و نقاشی پنهانی هم در دیوارهای شهر هم چنین کاری بکند اما چنین کاری تنها از ابزار نقاشی استفاده کرده اما به لحاظ مفهومی بیشتر از گرافیک استفاده شده است. شاید هنرمندان ما بر اساس قرارداد نانوشته‌ای که بین خودشان وجود دارد چنین نیندیشیده‌اند که هنرهای زیبا مثل نقاشی یا مجسمه‌سازی هم می‏‌توانند به سمت فضایی بروند که بیان اجتماعی داشته باشند. در موسیقی نیز بیشتر شعر و ادبیات به سمت بیان پیغام می‌روند. ما موسیقی به معنای ارکستراسیون اعتراضی یا ژانر موسیقی اعتراضی نداریم و بیشتر شعر این وظیفه را بر دوش می‌کشد. از این جهت ما چون صراحت کلام برایمان قابل فهم‌تر است، هرجا که هنر وجه رسانه‌ای می‌یابد گویا هنر قدرت نفوذ بیشتری دارد و هنرمندانی که در آن حیطه فعالیت می‌کنند به سمت بیان مسائل اجتماعی می‌روند. البته این نقص نیست و بیشتر یک تلقی عمومی است که به فرهنگ مسلط ما تبدیل شده است.
اما چگونه می‌توان قرارداد نانوشته‌ای را که بین نقاشان و مجسمه‌سازان وجود دارد که آنها را از خلق آثار اعتراضی وامی‌دارد، تغییر داد؟ غریب‌پور می‌گوید: این یک پروسه است نه پروژه. نمی‌توان گفت از یک نقطه شروع می‌کنیم و بعد از یک یا دو سال به نقطه هدف می‌رسیم. این یک روند اجتماعی است که باید طی شود. اگر زمینه‌های اجتماعی این اتفاق فراهم شود و اگر بیان هنری حاشیه امن پیدا کند، این قرارداد نانوشته خودبه‌خود تغییر می‌کند و نیازی به نوشتن فرمول یا زحمتی خاص نیست و به صورت کاملا طبیعی ایجاد می‌شود. من فکر می‌کنم بیشتر فضای اجتماعی باید امن باشد.
هنر، ابزاری مهم برای کمک به پیشرفت جامعه است، ابزاری لطیف با تاثیرگذاری عمیق که مسئولان هم می‌توانند از آن بهره ببرند. فرهنگ‏سازی جز با کمک گرفتن از ابزار فرهنگی مثل هنر رخ نمی‌دهد. اما این اتفاق تنها در شرایطی میسر خواهد شد که هنرمندان از لحاظ روانی فضایی امن داشته باشند و مورد حمایت مسئولان و نهادهای دولتی باشند .