جمعی از طلاب و فضلا

در چهارشنبه قبل، سرمقاله آسیب شناسی به بهانه شمس و مولوی به غیر از مخاطبین عام، مورد توجه جمع قابل توجهی از فرهیختگان قرار گرفت. در پایان آن یادداشت که تاکید شده بود برای تکمیل مطلب این یادداشت، نیاز به یادداشت دومی نیز هست و در عین حال از گروهی که خود را جمعی طلاب و فضلای حوزه علمیه معرفی کرده، اقدام به دو استفتاء خاص پیرامون ساخت فیلمی درباره شمس و مولوی کرده بوده و زمینه‌ساز انتشار وسیع آن در جامعه شده بودند این قلم پرسشی را از ایشان طرح کرد که نظرات صریح خود را در خصوص فلسفه صدرایی و عرفان محی‌الدین عربی اعلام کنند و حتما در این راستا، دست به کار طرح استفتاءات جدید درخصوص فلسفه صدرایی و عرفان محی‌الدینی نیز در صورت صلاحدید باشند.  البته نگارنده خود، نظرات مرجع تقلید و معمار کبیر انقلاب را در این خصوص برای رسیدن به نتایج روشن در ادامه همین پرسش در همان یادداشت مطرح کرد که تاکنون هیچ پاسخی از جمع دریافت نشده است. در این یادداشت قصد آن داریم تا قدری صریح‌تر به موضوع مولوی بپردازیم تا با حجت‌های روشن در خصوص مولوی به نگاه بهتری به شمس برسیم. چون این مباحث، مبنای دینی - ادبی دارد ترجیح نگارنده برآن است تا در این مباحث طلبگی، شاهد از قله‌های علم و ادب و عرفانی بیاورد که در مقبولیت آنان جای شک و شبهه نباشد و اگر این استنادات در تضاد با مطالب مطروحه در خصوص شمس و مولوی باشد به هیچ وجه حاکی از رد یا محکومیت نظرات مخالف نیست چرا که بحث علمی و طلبگی است. در ابتدا، یکی از فرازهای مکتوبات امام راحل در خصوص مولوی و مثنوی مولانا را باز نشر می‌کنیم که ایشان چنین در اینباره فرموده‌اند: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى‌دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى‏دانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا‌هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى‏خیزد، به شرح آن بپردازد». در ادامه نظر مقام معظم رهبری و علامه شهید مطهری را در مطمح نظر خوانندگان محترم یادداشت قرار می‌دهیم؛ مقام معظم رهبری در سالروز بزرگداشت مقام مولوی در سال ۱۳۸۷ می‌فرمایند: «یک بخش مهمی از شعر آئینی ما می‌تواند متوجه مسائل عرفانی و معنوی بشود. و این هم یک دریای عظیمی است. شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به  دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند، مثنوی، مثنوی؛ که خودش می‌گوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول ... ایشان گفت کاملا درست است، من هم عقیده‌ام همین است». بیان تفصیلی دیدگاه‌های مقام رهبری و شهید مطهری دارای بسط بیشتری است ولی به دلیل رعایت اختصار در یادداشت به امین کلام حجتی بس واضح و روشن است اکتفاء می‌شود. لازم به ذکر است که عبارتی نیز از شهید مطهری به این مضمون نقل شده است که اگر کسی عرفان نداند، نمی‌تواند حافظ و مولوی را بفهمد؛ با ادبیات نمی‌شود مثنوی و دیوان حافظ را فهمید.
شخصیت کم نظیری مانند علامه محمد تقی جعفری، بخش زیادی از عمر پر برکت خود را به نگارش مجموعه گران سنگ ۱۵ جلدی شرحی بر مثنوی مولوی اختصاص دادند و این روزها معلوم نیست از کدام منبع غیر موثقی‌ جمله غیر واقعی از ایشان نقل می‌شود که در سال‌های پایانی عمر، علامه جعفری اظهار کرده‌اند که از پرداختن به مثنوی پشیمان بوده‌اند! حاشا و کلا.
 جمع‌بندی
صوفیه و تصوف، فرقه‌هاى مختلفى دارند و نمى‌شود درباره همه آنها یکسان قضاوت کرد اما در اینکه هیچ یک مورد تایید علمای تشیع نیستند اختلاف نظری وجود ندارد. اینکه مولوی و شمس سر سلسله صوفی‌گری و تصوف هستند یا اینکه این فرقه‌ها سعی کرده‌اند خودشان را منتسب به مشی عرفانی مولوی و شمس کنند جای مباحثات علمی عمیقی است که حداقل با آنچه تاکنون در این یادداشت شرحش گذشت می‌توان نتیجه گرفت که مشی قانون و حاکمیت آنگونه که در کلام وزیر محترم ارشاد نیز گذشت نمی‌تواند بر مبنای استفتائات مغایر با نظرات بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری باشد. نگارنده به همین مقدار از شرح و بسط این موضوع اکتفاء می‌کند اما این مهم را یادآور می‌شود که سبک ناهنجاری که چند سالی است در فضای رسانه‌ای دیده می‌شود و جای نگرانی جدی دارد که بر اساس برخی استنادها، امواج مخرب و مضری را در جامعه ایجاد می‌کنند به هیچ وجه در قاموس فکری امام راحل و تفکرات انقلاب اسلامی ایران جای نمی‌گیرد. صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران در این زمینه بسیار باید مواظب باشد که در این فرآیند مخرب
 قرار نگیرد.