حضورمون یک بدعته حرفای تازه گفتنه

امیر حسین ذاکری ‪-‬ پیرو مطلبی که در مورد حضور بانوان در ورزشگاه نوشته بودم یکی از مادران دلواپس فرزند تماس گرفت و گفت: کاش خدا مرگم می‌داد این صحنه‌ها را نمی‌دیدم. کجا فکرشو می‌کردم این بچه‌های چشم سفید از ما حرف شنویی نداشته باشند و پاشون به
استادیوم برسه. مردم از نگرانی تا رفت و برگشت. دختره چشم سفید بهش میگم مادر آماده‌باش قراره برات خواستگار بیاد میگه من دارم میرم استادیوم. بره یه روز دیگه بیاد. یکی دیگر از مادران طی تماسی گفت: به این دختره چشم سفید (هر چند چشاش قهوه ایه) میگم: دخترم من باید برم بیرون خرید. مراقب قابلمه غذای رو گاز باش غذا ته نگیره. میگه شرمنده مامان با بروبچ داریم میریم تجمع. گفتم چشم سفید تو که اهل تجمع نبودی؟ گفت: تجمع مون برای دیدن فوتباله "وای که چه حالی داره- هوای قشنگی داره – تو ورزشگاه نشستن وای چه صفایی داره". بعدش چشم سفید شعار میده: "حضورمون یک بدعته – حرفای تازه گفتنه ". گفتم دخترک چشم سفید این حرفای گنده‌تر از دهنت چیه می‌زنی؟ میگه مامانی اصلا بیا دفعه بعد باهم بریم. خلاصه، شما تو تیتر قبلی آفتاب یزد نوشته بودید "دلم از رفتن دختر به چنین جا خون است" خدمتتون این دو مصرع را هم اضافه کنم: " اما دیدم دخترم شنگول است – وقت برگشتن از استادیوم، مسرور است".
جونمرگ نشند الهی، این نسل جدید چه کارایی می‌کنند؟ مثلا دیدم دخترای اکرم خانوم و مریم خانم و اقدس خانم با این مربی ژاپنی تیم حریف این یارو که اسمش هونداست عکس سلفی انداختند. با اجنبی با مربی حریف عکس انداختند و لبخند هم می‌زنند. ‌ای وای‌ای هوار که مدیر فلان روزنامه
چه حالی شده؟


آره یه روزی دلم از رفتن دختر به چنین جا ( ورزشگاه) خون بود اما خوب که فکر می‌کنم می‌بینم دلم از خیلی چیزا خون شده مثلا اینکه این بچه دلخوشی نداره. کار نداره شغل نداره. خواستگار نداره، ارث پدری نداره دل خوش نداره.لااقل دیدم رفت و دلخوش برگشت.وقتی برگشته بود آنقدر شنگول بود که از شب پیروزی روحانی هم شنگول‌تر بود! بعد تماس را قطع کرد.
امروز یکی از همکاران بخش فرهنگی روزنامه گفت: پاقدم خانم‌ها در استادیوم که خیلی خوب بود!