یک سال بازجویی کارگردان اوکراینی بدون اتهام مشخص

نوشین اسدی| اولگ سنتسوف، کارگردان اوکراینی پنج‌سال را به‌عنوان زندانی سیاسی در زندان‌های روسیه گذراند. او در گفت‌وگویی با هفته‌نامه اشپیگل درباره تکنیک‌های بازجویی روس‌ها سخن گفته است. سنتسوف 43 ساله و اهل کریمه اوکراین است. وقتی روسیه کریمه را به خاک روسیه ضمیمه کرد، او به عضویت جنبش مقاومت علیه روسیه درآمد و در نتیجه بازداشت و به مشهورترین زندانی اوکراینی در روسیه تبدیل شد. سنتسوف فیلمسازی بین‌المللی است و فعالان حقوق بشر در روسیه برای آزادی او تلاش زیادی به خرج دادند. هفتم سپتامبر ‌سال‌جاری او در چارچوب طرح مبادله زندانی میان روسیه و اوکراین آزاد شد، البته دیگر اجازه بازگشت به کریمه را ندارد، اما مادر و دو فرزندنش تا همین چندی پیش در کریمه زندگی می‌کردند.
 آقای سنتسوف! شما پنج‌سال را در زندان‌های روسیه گذراندید. وقتی فهمیدید قرار است در چارچوب طرح مبادله زندانیان آزاد شوید، هیجان‌زده شدید؟
وقتی مرا از شمال روسیه به مسکو منتقل کردند، در طول 9روزی که آن‌جا بودم، خیلی خونسرد بودم، هیچ احساسی نداشتم، حتی وقتی هواپیمایی که سوار بودم بر زمین نشست، هیچ حسی نداشتم. تنها زمانی که مادر و دو دخترم را دیدم، احساساتی شدم. آن‌جا بود که فهمیدم آن روز یکی از روزهایی است که زندگی معنی پیدا می‌کند.
 در طول سال‌هایی که زندانی بودید، دختر شما به زنی جوان تبدیل شد. درست کنار دخترتان، ولادیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین ایستاده بود و به شما سلام داد. شما به او چه گفتید؟


از او پرسیدم حال‌تان چطور است؟ و گفت بشدت کار می‌کنیم.» از او تشکر کردم. خیلی‌ها برای آزادی من تلاش کردند، اما درنهایت زلنسکی بود که تلاش آخر را انجام داد و همه چیز را به سرانجام رساند.
 شما ناخواسته به سراسر روسیه سفر کردید. ابتدا در کریمه بازداشت و بعد به مسکو منتقل شدید. دادگاه‌تان در جنوب روسیه برگزار شد، سپس شما را به یاکوتیا بردند و درنهایت در شمال روسیه به منطقه اورال اعزام شدید. سر جمع فکر می‌کنم 20‌هزار کیلومتر در روسیه سفر کردید. شاید بتوانید یک راهنمای سفر به روسیه بنویسید و البته در آن از زندان‌های روسیه بگویید. آیا چیزی که دیدید، متفاوت بود؟ آیا زندان‌ها و اردوگاه‌های کار اجباری با یکدیگر تفاوتی دارند؟
قوانین رسمی درخصوص این مراکز در همه جا یکسان است، اما به‌طور غیررسمی تفاوت‌هایی وجود دارد. جایی که من بودم این تفاوت‌ها بیشتر مایه آزار و اذیت بود. اما افرادی که در آن‌جا زندانی هستند، کسانی مثل من و شما هستند، این مهمترین چیزی است که باید به آن توجه داشت. آن‌جا دنیایی منزوی از جهان خارج است که قوانین و مناسبت‌های خودش را دارد و من در آن‌جا چیزهای زیادی در مورد جامعه روسیه آموختم.
 مثلا چه چیزی؟
ما روس‌ها و اوکراینی‌ها از یک ریشه هستیم. در حقیقت ما برادر و خواهریم، حتی اگر اختلافاتی داشته باشیم. خود من سابقه روسی دارم. اما هر‌سال که از حضورم در زندان‌های روسیه می‌گذشت، می‌فهمیدم مردم واقعا درباره آن‌چه در کشورشان درحال وقوع است، نظرات متفاوتی دارند. آنها سعی می‌کردند فاصله خود را با دولت مرکزی حفظ کنند. فکر می‌کردند کاری از دست‌شان برنمی‌آید و نمی‌توانند چیزی را تغییر دهند. حتی پس از گذشت 20‌سال از حضور پوتین در رأس قدرت، آنها هنوز هم درک نکرده بودند که ممکن است مشکل اصلی خود پوتین باشد. آنها فقر را مسأله‌ای طبیعی در نظر می‌گرفتند، فکر می‌کردند بی‌توجهی دولت به آنها طبیعی است و نیروی پلیس و دادگاه‌های روسیه هر دو فاسد هستند. وقتی به آنها می‌گفتم کشورهایی در اروپا هستند که وضعیت‌شان به کلی متفاوت است، باور نمی‌کردند. آنها مدام می‌گفتند در آمریکا هم اوضاع به همین منوال است، درحالی‌که هرگز آمریکا نبودند و هرچه درباره آمریکا می‌دانستند برنامه‌هایی بود که از تلویزیون روسیه پخش می‌شد. این طرز تفکرشان با نوعی غرور همراه بود. آنها از برخی موفقیت‌های روسیه در سیاست خارجی به خود می‌بالیدند، هرچند می‌دانستند این موفقیت‌ها هیچ کمکی به بهبود حال آنها نمی‌کند. آن‌چه در زندان‌های روسیه دیدم ترکیبی از خشم و انفعال بود.
 رفتار هم‌بندان و زندانبان‌ها با شما چطور بود؟ شما زندانی سیاسی بودید، اما پروپاگاندای کرملین شما را به‌عنوان تروریست راست‌گرای افراطی معرفی می‌کرد؟
به عنوان یک اوکراینی هیچ بدرفتاری با من نشد، البته نوعی ضدیت زیرپوستی درخصوص من در زندان وجود داشت. مرا فردی می‌دانستند که علیه پوتین اقدام کرده است و چون پوتین را هم‌طراز با روسیه به شمار می‌آوردند، مرا ضدروسی می‌دانستند.
 شما به زلنسکی یک قوطی شیشه‌ای دادید که در زندان در آن چای نگهداری می‌کردید. ظاهرا پرچم اوکراین نیز به آنها چسبانده بودید. می‌خواستید چه پیامی برسانید؟
قوطی‌ها زندان‌بان‌ها را عصبانی می‌کرد. درست همانقدر که وجود من در زندان آنها را عصبانی می‌کرد. این قوطی‌ها داستان‌های پرماجرایی داشتند. هرازچندگاهی آنها را از من می‌گرفتند و می‌جنگیدم تا آنها را پس بگیرم. آنها پرچم اوکراین را از روی قوطی‌ها می‌کندند و من دوباره می‌چسباندم. از نظر من این مبارزه، مبارزه برای یک سمبل بود؛ من و پرچم علیه کل سیستمی که شکست‌ناپذیر به نظر می‌رسید. اما من هرگز کوتاه نیامدم و درنهایت آزاد شدم. قوطی‌هایم را هم با خودم
بیرون آوردم.
 ما چیزی درباره این درگیری‌ها در داخل زندان نمی‌شنیدیم، اما درمورد اعتصاب غذایی که در جریان مسابقات جام‌جهانی روسیه شد، خبرهایی شنیدیم. شما اعتصاب کردید و خواستار آزادی زندانیان اوکراینی شدید. ظاهرا برنامه دیگری هم برای اعتصاب دوم داشتید؟
در طول اعتصاب غذایم می‌دانستم نه من و نه دیگر زندانی‌ها آزاد نخواهیم شد، اما قصد داشتم توجهات را به خود جلب کنم. آن‌قدر به اعتصاب ادامه دادم تا این‌که نتیجه آزمایش‌ها نشان داد ادامه اعتصاب خطرناک است. کاملا می‌توانستم مرگ را احساس کنم. می‌دانستم برای این‌که حال قبلی خود را به دست آورم، زمان زیادی را باید استراحت کنم و شاید هم آسیب‌هایی جدی به خودم و بدنم وارد آورده باشم. اما بعدها آنها به من اجازه دادند سه روز در هفته ورزش کنم. بعد از این‌که اندکی سلامتی خودم را به دست آوردم، تصمیم گرفتم اعتصاب دوم را آغاز کنم. اما در میانه این کار، طرح تبادل زندانی اجرا شد.
 آسکولد کوروف، مستندساز فیلمی درباره دادگاه شما ساخته است. در آن فیلم صحنه‌ای که مامور سرویس اطلاعاتی اف‌اس‌بی روسیه درحال بازجویی از شماست، خیلی آزاردهنده است. او به شما می‌گوید: «در نهایت دادگاه تصمیم خود را می‌گیرد. دادگاه‌های روسیه یکی از انسانی‌ترین دادگاه‌ها در سراسر جهان هستند.» این حرفش واقعا یک جوک مسخره بود، خصوصا برای یک زندانی.
خوشحالم که آن ویدیو را همه دیدند. آن فیلم نشان می‌دهد سرویس مخفی روسیه چطور کار می‌کند. ابتدا سعی کردند من را بشکنند. این کار را بلافاصله بعد از بازداشت من آغاز کردند، بعد به من معامله‌ای را پیشنهاد کردند. گفتند اگر اعتراف کنم و چند اسم را بگویم فقط هفت‌سال در زندان خواهم ماند و بعد آزاد خواهم شد. آنها می‌خواستند فردی خیلی مهم در اوکراین را لوبدهم و درباره‌اش اعتراف کنم. اصلا برایشان مهم نبود چه کسی باشد. تهدید کردند اگر حرفی نزنم، مرا 20‌سال در زندان نگه‌خواهند داشت. مدت یک‌سالی در مرحله بازجویی در زندان لفورتوفو در مسکو نگهداری شدم و سعی کردند با روش‌های نرم مرا وادار به حرف‌زدن کنند. مثل یک جنگ روانی بود. این ویدیو دقیقا بخشی از همان جنگ است. یک‌نفر با لحنی دوستانه با شما صحبت می‌کند، اما در همان حین تهدید و ارعاب می‌کند. این کار را در تمام این مدت با من کردند. آنها سعی می‌کردند اعصابم را به‌هم‌بریزند.
 شما در دفاع پایانی خود در دادگاه، بخشی از کتاب «مرشد و مارگاریتا» نوشته میخائیل بولگاکوف را خواندید. این کتاب هم درباره دادگاه است؛ دادگاهی علیه مسیح. شما خواندید «بزدلی بزرگترین گناهان است.» فکر می‌کردید در آن زمان ممکن است قاضی دادگاه یک روز از تصمیمش درباره شما پشیمان شود؟
وقتی آن کلمات را بر زبان آوردم، نگاهی به قاضی انداختم. دقیقا در همان زمان، او نگاهش به نگاه من قفل شد و درنهایت سرش را پایین انداخت. این نشان می‌دهد که قاضی می‌دانست دست به چه کاری می‌زند. اتفاقات مشابه هم قبلا رخ داده بود. پس از گذراندن یک‌سال بازجویی مقدماتی، وقتی به روستوف منتقل شدم تا دادگاهم برگزار شود، برای آخرین‌بار با آرتیوم بوردین، بازجوی اف‌اس‌بی صحبت کردم. فقط من و او در اتاق بودیم. او پرسید: «اولگ! در دادگاه شهادت خواهی داد؟» گفتم: «خیر! چرا باید این کار را بکنم. شما که از قبل تصمیم‌تان را گرفته‌اید؟ او در جوابم گفت: «بله، اما دوست دارم بدانم واقعا اوضاع چطور بوده است.» این حرفش خیلی ذهنم را مشغول کرد. او دقیقا می‌دانست چه کار می‌کند، همچنین می‌دانست که همه آن یک‌سال بازجویی مزخرف و بیهوده بوده است. البته معنای حرفش هم این نبود که من بی‌گناه بودم. آنها می‌دانند که یک‌نفر را بدون این‌که اتهامی متوجه‌اش بوده و جرمی مرتکب شده باشد، پشت میله‌های زندان انداخته‌اند، اما با خودشان می‌گویند: «او به ‌هرحال مجرم است، چون دشمن کشور است.»
 در مدت زمانی که زندان بودید، کارگردان‌های زیادی در سراسر جهان با شما ابراز همدردی کردند. کارگردانانی نظیر ویم وندرس، پدرو آلمادوار و کن لوچ در این‌باره صحبت کردند و تلاش‌هایی برای آزادشدن شما صورت دادند. الکساندر سوکوروف، فیلمساز روس نیز از پوتین درخواست کرد فرمان عفو برای شما صادر کند. او در صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفت شما روسی و مسیحی هستید و خوب است که پوتین شما را آزاد کند.
وقتی در یاکوتیا بودیم، این برنامه را از تلویزیون دیدم. سوکوروف را دیدیم که برای آزادی من التماس می‌کرد. خیلی از او ممنونم. او این کار را نه یک‌بار بلکه چندبار در موقعیت‌های مختلف انجام داد. اما پوتین بهانه‌های خودش را داشت. من گروگان او بودم، درست مثل دیگران.